حال و روز امروز ریحانه پارسا
نه فقط مختص ریحانه پارسا
که چیزی جز بیمار روانی ازش باقی نمونده
حال وروز تک تک اونایی ک به اسم آزادی ب لجنزاری از بیهودگی ، ترس و افسردگی و روان پریشی پرتاب شدن
چه گلشیفته فراهانی که سعی می کنه ظاهر خودشو حفظ کنه و در قامت ی فرد مثلا موفق در فضای مجازی وانظار عمومی حاضر میشه
اما
عصبانیت
روان پریشی
دندون قروچه
در تمام پیامهایی ک ازش مخابره میشه ب وضوح پیداست
میگه دوست داره در خیابانهای ایران در کنار مردم برای آزادی بجنگه
این حرف نه از سر دلسوزی برای مردم ایران
بلکه بر آمده از آتیشیه ک از اون آزادی کذایی در درونش روشن شده
دلتنگی اش به ایران
کاملا قابل درکه
حتما در یاد داره
یادمون هست
گلشیفته فراهانی سینمای ایران رو
کل سینمای ایران یه گلشیفته میگفتن
صدتا گلشیفته از دهنشون میفتاد
اون گلشیفته کجا
دسمال دم دستی سینمای هالیوود کجا؟
اون گلشیفته کجا
برده ی جنسی سینمای هالیوود کجا!!
مگه حقیقت غیر از اینه که گلشیفته تا یک آلبوم عکس از برهنگی کامل خودش منتشر نکرد
اصلا کسی نگفت خرت به چند!
قدم بعدی برای پذیرفته شدن تو سینمای اونجا
بازی تو نقشی بود که خود بازیگران زن هالیوود حاضر به انجامش نبودن
(س ک س همزمان با دو مرد)
خلاصه اینکه
اون آزادی آزادی که برای زنان ایران، این همه فریادش میزنند
این تا تهش رفته ولی حالو روزش با تمام حفظ ظاهرها کاملا پیداست
وقتی میگیم
سرتاسر زن زندگی آزادی شون رو اَلک میکنیم
یک نفر با حالت روحی روانی نرمال پیدا نمیشه
این قسمت:#گلشیفته_فراهانی
●━━━━━━─────── ⇆
🔴🎙 #صدای_زنان را اینجا بشنوید👇
🅾 eitaa.com/voice_womens
این سرنوشت تمام اونایی که آزادی برای زن رو نفهمیدن
و با این آزادی کذایی
تمام روح و روان خودشون رو به اسارت گرفتند
مخصوصا وقتی که مجبور باشی خودتو سرحال و در اوج خوشی نشون بدی
دلت پر از درد باشه ولی صورتت باید بخنده
تا بقیه رو هم بکشی به این منجلاب آزادی که توش دست و پا میزنی
این از صد تا آوارگی که حاج قاسم عزیز فرمودن هم بدتره
شهید حاج قاسم سلیمانی:
هر که تیر به سمت این نظام انداخت، آواره شد...
وقتی میگیم سرتاسر شورش زن زندگی آزادی رو الک کنیم
یک نفر با حالت روحی روانی نرمال پیدا نمیشه
این قسمت: #مهناز_افشار
●━━━━━━─────── ⇆
🔴🎙 #صدای_زنان را اینجا بشنوید👇
🅾 eitaa.com/voice_womens
صدای زنانــ🎙
وقتی همهچیزت رو باختی اما میخوای ادای آدمای سرحال رو دربیاری بازنده ی اصلی این شورش ززآ این فراری
این پست رو هم دوباره ببینید👌
صدای زنانــ🎙
#اربعین #سفر_عشق بعد ۱۰ ۱۲ ساعت تو ماشین نشستن رسیدیم مرز مهران خیلی خسته و کوفته بودیم ولی سرحال!
#اربعین
#سفر_عشق
از مرز حرکت می کنیم سمت نجف، زیارت حرم با صفای امیرالمؤمنین،
که هر چقد از حس وحال این زیارت و ابهت حرم امیرالمؤمنین بگیم کمه
بعدشم که مشایه، عشق است و عشق است و عشق...
واقعا توصیفش سخته
هر قدمش، هر لحظش دنیاییه😢
راجبه این وجه سفر #اربعین زیاد خوندیم
تصاویرِ
خوشیهای سفر این مسیر رو زیاد دیدیم
درباره صفای وصف ناشدنیش
زیاد شنیدیم
تصاویری از پذیرایی پر زرق و برق شیعیان عراقی از زائرین
انواع و اقسام
خوراکیهای خوشمزه
نوشیدنیهای تگرگی
موکبهای مجهز به کولر و امکانات برای استراحت و سیاحت زائرین
که باعث شده
افراد ظاهربین
علت این همه شور وشوق و استقبال میلیونی مردم از این سفر رو همین امکانات مادی بدونند
سفر نامه ما تصمیم داره
با ذکر چند خاطره از زائرین سالهای قبل یه وجه دیگه ای از این #سفر_عشق رو به تصویر بکشه
خاطراتی که لحظه لحظه اش پر از سختیه
اما هر چقد این سختیا بیشتر
شور وشوق تجربه کنندگان این سختیها برای شرکت در پیاده روی سالهای بعد هم بیشتر
و این چیه، جزء معجزه
جزء عشق
خاطرات ارسالی زیاده
چند تا شو میآریم براتون
نیمه شب رسیدیم نجف لباس گرم هم نبرده بودم اونقدر سرد بود جای خواب هم نبود نشسته خوابیدیم.لبام ترک زدن.ولی این سفر شیرین ترین سفر.با همه ی سختی هاش...ان شاالله هر کس دوس داره روزیش بشه
سلام دوستان
من میخوام بگم واقعا سفر کربلا اهلا من العسل
چند سال پیش مشرف شدم نجف تا رسیدیم رفتیم زیارت برگشتی تو مسیر ۱تیکه حلوا خریدم خوردم
حواستون باشه خیلی خیلی حلواها گرم و چون اون موقع بهداشت زیاد نبود و ممکن الودگی مگس و.... داشت نمیدونم دلیلش چی بود
شب تب سختی کردم تا صبح کل دهانم و زبانم و گلوم زخم شد و افت شد طوریکه نمیتونستم حتی ۱ لقمه بزارم دهانم
رفتم داروخونه دکتر دهانم که دید وحشت کرد عربی گفت هار
هاریه شربت داد طوری دهنم میسوخت که نتونستم استفاده کنم تا یک هفته فقط آب و دوغ میخوردم هیچی دیگه نخوردم ولی بخدا حاضرم برم یه ماه هم درد بکشم مهم نیست این سفر تصور کردنی نیست باید رفت باید دید مادر صدا میزنه ای وای ای وای عریان شد بچه باحیای من😭
سفریه که تا تجربه نکنی نمیدونی چرا عاشقش میشی.
اینقدر ادم های حساس و وسواسی میبینی که دفعه چندمشون هست و هر دفعه از سری قبلتر کوله شون سبکتر و راحتتر میاند
والا منکه منتظر همون گرما و خاک و اذیت هاشم.
واقعا جز عشق هیچی نمیبینی
از ته دل ارزو میکنم انشالله قسمت همه ی عالم بشه.این سفر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلتون امام حسینی😍
شبتون کربلایی💔
🅾 eitaa.com/voice_womens
#اربعین
#سفر_عشق
یکی از اتفاقهای جالب این سفر اینه که با وجود همه ی این سختیها، حضور خانوادگی زائرین خیلی چشمگیره،
از نوزاد دو ماهه، شش ماهه تا کودکان خردسال زیر پنج سال
و با وجود اینکه،فصل سفر اربعین این سالها تو تابستون و اوج گرمای عراق هست
هر سال بر تعداد این زائرین کوچولو اضافه میشه
و با وجود همه ی سختیها، مادرا و کودکانی که کمی بزرگ شدن و مزه ی این سفر متفاوت رو حس کرده اند
سالهای بعد با اشتیاق و عشق بیشتری نسبت به سالهای قبل باروبندیل این سفر رو می بندند و با قلبی سرشار از شور وشعف حرکت میکنند به سمت کربُ و بَلا
با هم
خاطرات سختی این عزیزان رو از این سفر با فرزندان خردسالشون مرور می کنیم
#قسمت_سوم 👇👇👇
سال ۹۷ بود کلا اون سفر اربعین یه جور دیگه بود خیلی سختی توش داشت یعنی هر لحظه اش انگار داشتیم امتحان میشدیم اون سال هنوز علاوه بر گذر نامه باید ویزا عراق هم میگرفتی ما برای گرفتن ویزا گذرنامه مون دادیم به یکی از دوستان همسرم تا برامون سریعتر بگیرند خلاصه خیالمون راحت بود قبل از همه ویزا هامون اومده بود و با دوتا خانواده از دوستانمان برنامه سفر ریختیم و راهی شدیم رفتیم لب مرز مهران ما خانما باهم بودیم و آقایون هم باهم تو صف گیت ها رو رد میشدیم که یه لحظه همسرم دیدم که صدا میکنه میگه بیاید برگشتیم دیدیم که عراقی ها به ویزاهای روی گذرنامه هامون گیر داده بودند البته برا من و دخترم متوجه نشده بودند ما رد شده بودیم اما برا همسرم متوجه شدند و ما رو از لب مرز برگرداند و لحظه خیلی بدی بود همه همراهمون رفتند ما از مرز برگشتیم همگی داشتیم گریه میکردیم جامانده شده بودیم😭😭 😭😭
اما ما به هر طریقی بود میخواستیم بریم کربلا دو شب رفتیم ایلام موندیم به زحمت اونجا درخواست ویزا دادیم بماند که چه قدر سختی کشیدیم تو شهر غریب تا تونستیم ویزا بگیریم خلاصه و جور شد رفتیم اما سختی های ما اینجا تموم نشد رفتیم نجف به زحمت دوستانمان پیدا کردیم باهم تو مسیر پیاده روی افتادیم فکر کنم روز دوم پیاده روی بود که بعد از ناهار بود رفتیم جایی استراحت کنیم ما خانما رفتیم تو یه موکب آقایون رفتند تو یه موکب دیگه وپسرم همراه همسرم بود داخل کالسکه خواب بود بعد از تقریبا یه ساعت آماده ادامه مسیر شدیم رفتم پیش همسرم دیدم کالسکه خالیه
گفتم محمد حسین کو
گفت پیش شما اومد
گفتم نه من آنقدر خسته بودم که خوابیدم
نگو پسرم بیدار میشه سراغ مارو میگیره همسرم موکب مارو نشون میده پسرم میاد اونجا اما نگو ما رو پیدا نمی کنه میاد بیرون همسرم به خیال اینکه پسرم اومده پیش ما میداخل موکب آقایون پسرم هم میاد تو مسیر میفته دنبال ما پسرم فقط چهار سال داشت اون لحظه شاید میتونم بگم سختترین لحظه عمرم بود دیگه افتادیم موکب به موکب عکس پسرم نشون میدادیم می پرسیدم ندید یعنی حضرت زینب چی کشیدند توی کربلا شام عاشورا دنبال بچه ها میگشتند 😭😭😭
بعد حدود یک ساعت یکی از موکب داره گفت پسرتون تو چند تا موکب جلوتره او موقع موکب ایرانی خیلی کمتر بود فقط تو یکی از موکبها جوانی بود که کمی فارسی بلد بود پسرم داده بودند بهش که بتونه حرف بزنه پسرم خیلی ترسیده بود حتی نتوانسته بود اسمش بگه
خدا رو شکر پسرم پیدا شد اما هنوز که هنوز هر وقت یاد اون لحظه ها می افتم اشکم جاری میشه فقط لطف آقا بود که پسرم به هم برگرداند خودم احساس میکردم تو اون یه ساعت به اندازه ده سال پیر شدم اینم به خیر گذشت ومن که دیگه جون پیاده روی نداشتم ماشین گرفتیم رفتیم کربلا بعد از دو روز برگشتیم ایران
تو راه برگشت پسرم به شدت مریض شد اسهال و استفراغ و تب بالا چند بار دکتر بردیم اما خوب نمیشد وقتی هم که این علایمش کمتر شد اما خیلی بی جون و رنگ پریده شده بود نمیدونم اثر چی بود ترسی که به جونش افتاده بود یا چیز دیگه ای بود پسرم به کل عوض شده بود
عموی همسرم که آدم اهل دلی هستند برا پسرم دعا نوشتند و گفتند صدقه سنگینی بدید که بلا از سرش رد بشه ما هم حرف ایشون گوش دادیم که خدا رو شکر پسرم خوب شد
ما بعد از اون سفر سه بار دیگه هم رفتیم اربعین تو همه سفرهامون سختی بوده اما بچه هام با عشق از اول محرم که میشه میگن پس کی میریم کربلا
فقط به عشق امام حسین و امید اینکه رفتن ما در این مسیر باعث شناساندن امام حسین به جهانیان باشه و زمینه سازی برای ظهور امام زمان عجل الله فرجه