eitaa logo
دیالکتیک علم و عرفان ناب
414 دنبال‌کننده
3هزار عکس
268 ویدیو
114 فایل
کوانتوم(علم فیزیک جدید) وتعالیم عرفانی،دلنوشته ها و اشعارم وسخنان و اشعار بزرگان اهل علم و ادب تلاشی در حد توان تقدیم به وجود مقدس صاحب الزمان .عج. و تمامی شهدای اسلام❤ 👈نشر باذکر شریف صلوات بر محمّد و آل محمّد و عجل فرجهم❤
مشاهده در ایتا
دانلود
⭐️⭐️⭐️سفير علي .ع. براى امير المومنين عليه السلام نامه اى از معاويه رسيد حضرت مهر نامه را شكست و قرائت كرد : " از طرف امير المومنين و خليفة المسلمين ، معاويه بن ابى سفيان براى على : اى على ! در جنگ جمل هر چه خواستى با ام المومنين : عايشه و اصحاب رسول خدا : طلحه و زبير كردى اكنون مهياى جنگ باش " حضرت جواب نامه را اينگونه نوشت : از طرف عبدالله، تو به رياست مى نازى و من به بندگى خداوند من آماده جنگ هستم به همان نشان كه " انا قاتل جدك و عمك و خالك : من همان قاتل پدربزرگ و عمو و دايى تو هستم " سپس نامه را مهر و امضاء فرمود و از شاگردانش كه در محضرش بودند ، پرسيد : كيست كه اين نامه را به شام ببرد ؟ كسى جواب نداد دوباره حضرت سوالش را تكرار فرمود و اين بار طرماح از ميان جمعيت برخاست و عرض كرد : على جان ! من حاضرم حضرت ضمن اينكه او را از متن تند نامه آگاه كرد ، فرمود : طرماح ! به شام كه رفتى مواظب آبروى على باش طرماح گفت : سمعاً و طاعةً آنگاه نامه را گرفت و بسوى شام حركت كرد معاويه در باغ قصرش بود كه عمرو عاص خبر رسيدن يكى از شاگردان على را به او رساند معاويه فورا دستور داد كه بساطى رنگين پهن كنند تا شكوه آن طرماح را تحت تاثير قرار بدهد و او را به لكنت بيندازد دستور انجام شد طرماح وقتى وارد شد و آن فرشهاى رنگين و بساط مفصل را ديد ، بى اعتناء با همان كفشهاى خاك آلوده اش قدمها را بر فرشها گذاشت ، خود را به معاويه رساند و همانطور كه او بر مسندش لميده بود ، طرماح نيز لم داد و پاهايش را دراز كرد اطرافيان معاويه به طرماح اعتراض كردند كه " پاهايت را جمع كن " اما او گفت : تا آن مردك ( معاويه ) پاهايش را جمع نكند ، من هم پاهايم را جمع نخواهم كرد عمرو عاص به معاويه در گوشى گفت : اين مردى بيابانيست و كافيست كه تو سر كيسه ات را كمى شل كنى تا او رام بشود و لحنش را هم عوض كند معاويه ضمن اينكه دستور داد تا سى هزار درهم پيش طرماح بگذارند ، از او پرسيد : از نزد كه به خدمت كه آمده اى ؟ طرماح گفت : از طرف خليفه برحق ، اسدالله ، عين الله ، اذن الله ، وجه الله ، امير المومنين على بن ابيطالب نامه اى دارم براى امير زنازاده فاسق فاجر ظالم خائن ، معاوية بن ابى سفيان معاويه ناراحت از اينكه سى هزار درهم نيز نتوانسته است كه اين شاگرد على عليه السلام را ساكت كند ، گفت : نامه را بده ببينم ، طرماح گفت : روى پاهايت مى ايستى ، دو دستت را دراز ميكنى تا من نامه على عليه السلام را ببوسم و به تو بدهم معاويه گفت : نامه را به عمرو عاص بده طرماح گفت : اميرى كه ظالم است ، وزيرش هم خائن است و من نامه را به خائنى چون او نميدهم معاويه گفت : نامه را به يزيد بده طرماح گفت : ما دل خوشى از شيطان نداريم چه رسد به بچه اش معاويه پرسيد : پس چه كنيم ؟ طرماح گفت : همانكه گفتم بالاخره معاويه نامه را گرفت و خواند بعد هم با ناراحتى تمام كاتبانش را احضار كرد تا جواب نامه را اينگونه بنويسد " على ! عده لشكريان من به عدد ستارگان آسمان است مهياى نبرد باش " طرماح برخاست و گفت : من خودم جواب نامه ات را مى دهم: على عليه السلام خود به تنهايى خورشيديست كه ستارگان تو در برابرش نورى نخواهند داشت سپس خواست برود كه معاويه گفت " طرماح ! سى هزار درهمت را بردار و سپس برو " اما طرماح بى اعتناء به حرف معاويه و بدون خداحافظى راه كوفه را در پيش گرفت معاويه رو به عمرو عاص كرد و گفت : حاضرم تمام ثروتم را بدهم تا يكى از شما به اندازه يكساعتى كه اين مرد از على طرفدارى كرد ، از من طرفدارى كند عمرو عاص گفت : بخدا اگر على به شام بيايد ، من كه عمرو عاصم نمازم را پشت سر او ميخوانم اما غذايم را سر سفره تو ميخورم ( الأختصاص ص ١٣٨) مذاکره کردن با دشمنان یعنی این. . . ولایتمداری هم یعنی مثل طرماح بودن🌻 کمی بیندیشم در رفتار مسئولین خود بخوان از این مجمل حدیث مفصل 👈لطفا در ترویج فرهنگ اسلامی ما را یاری کنید.🙏 ما را به دوستان خود معرفی کنید.👇👇 @wittj2
شب قدر از خم توحید شرابم دادند تشنه لب بودم آب از می نابم دادند العطش گفتم و نوشیدم از آن باده ناب تا نجات از عطش روز حسابم دادند شاعر ناشناس...🌻 @wittj2
چون زین قفس برستی در گلشن است مسکن چون این صدف شکستی چون گوهراست مردن چون حق تو را بخواند سوی خودت کشاند چون جنت است رفتن چون کوثراست مردن مولانای جان🌻 @wittj2
⭐️⭐️⭐️ شب قدر شبی که سالک را به تجلی خاص مشرف گردانند تا به آن تجلی بشناسد قدر و مرتبه خود را نسبت به محبوب وان وقت ابتدای وصول سالک است و عین جمع و مقام اهل کمال در معرفت در شب قدر قدر خود می دان روز در معرفت سخن می ران حضرت شاه نعمت الله ولی🌻 @wittj2
راه حق تنگ است چون سم الخیاط ما مثال رشته یکتا می رویم هین ز همراهان و منزل یاد کن پس بدانک هر دمی ما می رویم خوانده‌ای انا الیه راجعون تا بدانی که کجاها می رویم مولانای جان🌻 @wittj2
مازبالاییم وبالا می رویم مازدریاییم و دریا می رویم ماازآن جاوازاین جا نیستیم مازبی‌جاییم وبی‌جا می رویم لااله اندرپی الالله است همچولاماهم به الا میرویم قل تعالوا آیتیست از جذب حق ما به جذبه حق تعالی می رویم کشتی نوحیم در طوفان روح لاجرم بی‌دست و بی‌پا می رویم همچو موج از خود برآوردیم سر باز هم در خود تماشا می رویم مولانای جان🌻 @wittj2
🔮🎷نگاه مولانا به اسلام مولانا در دیباچه دفتر پنجم مثنوی بی‌کم و کاست برای ما حکایت می‌کند که نظرش درباره احکام شرع اسلام، شریعت، طریقت، معرفت و رسیدن به مقصود یعنی حقیقت چیست؟ او اعتقاد دارد که احکام دین و شریعت هم چون شمع است که راه را به ما نشان می‌دهد بدون آن شمع ما نمی‌توانیم حتی پا در طریق معنا بگذاریم. آن‌گاه که راه به نور شرع روشن باشد، رهرو به جست و جوی معنا بر می‌خیزد و در پایان سفر آدمی به حقیقت می‌رسد. مولانا جلال‌الدین از تمثیل کیمیا استفاده می‌کند و می‌گوید آوایی که اساس تبدیل مس به زر و آموختن آن‌ها از استاد یا کتاب است به احکام دین شبیه است. آدمی باید پیش از آن‌که قدم در راه نهد این احکام را بداند، با پیمودن طریق معناست که ما عملاً آن عوامل شیمیایی را در مورد فلز وجودی خود به کار می‌بریم. از این طریق است که می‌توانیم این مس واقعی را تبدیل به زر کرده و به حقیقت برسیم. آنان که علم کیمیا می‌دانند به آموخته‌های خود شادند. آنان که به علم کیمیا عمل می‌کنند از زر به افسون کردن خود شادند، اما آنان که زر شده‌اند از رسیدن به مرحله عمل بی‌نیازند. مولانا سپس مراتب سه‌گانه دینی را به علم طب تشبیه می‌کند. احکام شرع چون علم طب آموختن است، استفاده کردن از داروی مناسب و پرهیز غذایی، اما صحت حقیقی، چشم فرو بستن از تمایلات دنیوی است و چون آدمی چشم بر این زندگی بندد شریعت و طریقت هر دو از میانه برخیزد و در دایره دید ما تنها جز وجه‌الله باقی نماند. بنابراین هم چنان که قرآن تکلیف کرده است آنان که آرزومند دیدار پروردگار خویشند باید به کارهای نیکو پرداخته و دل و ذهن خود را بر پرستش خداوند یگانه متمرکز کنند و هیچ چیز و هیچ کس را نگذارند که این یگانگی را بر هم ریزد. منبع: کتاب مولانا نویسنده: فرانکلین دین لوئیس ترجمه: حسن لاهوتی. @wittj2
🔮🎷بقایی ماکان در گفتگو با مهر؛مولانا دین را نردبانی برای عروج نفس انسانی می داند/ رابطه میان انسان و خدا از دیدگاه مولانا یک ادیب و محقق و نویسنده در مورد دین از نگاه مولانا گفت: اصولاً مولانا دین را به عنوان یک عارف، در بستر عشق تعریف می کند؛ و آن را نردبانی برای عروج نفس انسانی می داند. 👈دکتر محمد بقایی ماکان، نویسنده ادیب و پژوهشگر مسائل فرهنگی، در گفتگو با خبرنگار مهر، به مناسبت بزرگداشت مولانا در مورد اینکه دین از منظر مولانا چگونه تعریف می شود و رابطه میان انسان با خدا در آثارش چه نمودی دارد گفت: مولانا بی تردید یکی از چند چهره بسیار معروف در تاریخ تفکر بشری است که می توان او را به دلیل ابعاد گوناگون اندیشه اش به منشوری با انوار بی شمارتشبیه کرد یا به دریایی ژرف بی کرانه ای با چشم انداز های گوناگون که یکی از این چشم اندازها یا انوار خیره کننده او، اندیشه استعلایی است که اصطکاک شدید با مفهوم سنتی در حوزه دین دارد. وی افزود: بنابراین باید توجه داشت که اصولاً دین از منظر وی به چه معناست زیرا او به عنوان عارف، این پدیده را در بستر عشق تعریف می کند و آن را نردبانی می داند برای عروج نفس انسانی. بر بنیاد این تفکر است که او از مکتب وحدت وجودی فاصله می گیرد و فانی شدن را پس از طی مراحل سلوک به گونه ای وصل می کند که فنا به بقاء تبدیل می شود و با تمثیلات متعدد در آثارش این دیدگاه را به اثبات می رساند و به مخاطب خود یادآور می شود که آدمی با روی آوردن به عناصر محبت آمیز در دین می تواند به مرحله ای ارتقاء پیدا کند که حتی از منزلت فرشتگان نیز برتری یابد، چندان که الگویی برای دستگاه آفرینش شود. این محقق و پژوهشگر مسائل فرهنگی در ادامه گفت: بنابراین از نظر مولوی رابطه میان انسان و خدا رابطه ای تحکمی و نا منعطف نیست. آن دینی که از نگاه مولوی با عشق آمیخته، خداوند را دوست انسان می داند نه مبصری بر بالای سراو. این نویسنده و مترجم تصریح کرد: از این بالاتر او را معشوق ازلی و ابدی می دانند که انسان عاشق اوست زیرا آفریدگار جهان زیبایی محض است و انسان هم شیفته زیبایی است. زیبایی خداوند در همه جا به صورت های مختلف از جماد و نبات گرفته تا حیوان و انسان، متجلی است. از نگاه او ستایش هر نوع زیبایی در نهایت ستایش خالق زیبایی هاست. قلبی که عاشق زیبایی است نه تنها از زیبایی های دیداری سر مست می شود بلکه زیبایی هایی شنیداری مانند نغمه رباب و نی یا به تعبیری از موسیقی به معنای عام، نیز لذت می برد و آن را«آواز دوست» می خواند.خشک تار و خشک چوب و خشک پوست/ از کجا می آید این آواز دوست/. بقایی ماکان یادآور شد: در علاقه مولوی به موسیقی، گذشته از ابیات آغازین مثنوی، شواهد بسیاری می توان آورد که همه آنها پیوند موسیقی با اندیشه استعلایی او دارد و این امر کاملاً محسوس است که همه اینها را حاصل عشق به زیبایی مطلق می داند. بر این اساس می توان دریافت که او از چه رو دین را امری قلبی و نه تحکمی می داند و از چشم انداز عشق می نگرد: مذهب عاشق زمذهب ها جداست/ عاشقان را مذهب و ملت خداست/. این محقق و پژوهشگر مسائل فرهنگی بیان داشت: مولوی از هر آنچه در دین جنبه، صوری و شعاری داشته باشد و راه به حقیقت معشوق ابدی و ازلی نبرد رویگردان است. از همین رو خلق را به صورت های مختلف نهیب می زند که پیش از روی آوردن به آداب و نماد های ظاهری دین باید خانه دل را جایگاه جمال لایزال ساخت. وی افزود: بنابراین مولانا از کسانی که در کار دین از پوست به مغز راه نیافته اند چندان دلزده است که آنان را با سخیف ترین کلمات به ناسزا می گیرد. این حساسیت مبیّن او به حقیقت دین است که می خواهد اساسش بر عشق و محبت باشد، قلبها بدل به خانه خدا شود تا از خاک هر قلبی نهال عشق الهی بروید؛ نه آنکه شوره زاری شود که هیچ عاملی نتواند آن را مصفا سازد. @wittj2