eitaa logo
دیالکتیک علم و عرفان ناب
412 دنبال‌کننده
3هزار عکس
268 ویدیو
114 فایل
کوانتوم(علم فیزیک جدید) وتعالیم عرفانی،دلنوشته ها و اشعارم وسخنان و اشعار بزرگان اهل علم و ادب تلاشی در حد توان تقدیم به وجود مقدس صاحب الزمان .عج. و تمامی شهدای اسلام❤ 👈نشر باذکر شریف صلوات بر محمّد و آل محمّد و عجل فرجهم❤
مشاهده در ایتا
دانلود
دیالکتیک علم و عرفان ناب
کسانی که یوگا کار میکنند باید به پیروان خود تاکید کنند که که یوگا ورزش ذهنی و آرامش و تمرکز است نه نوعی عرفان و پرستش خدایان هندو. وتاکید بر حفظ آیین و مذهب فردی هر فرد که تابع اسلام است ضروریست. آگاهی رسانی به پیروان شرط اول انجام حرکات یوگاست. 👌⭐️البته در جاییکه تشخیص انحراف برای پیروان داده شود و احتمال فساد باشد باید آموزشهای یوگا متوقف گردد بنا به احتیاط. علمی عرفانی👇 @wittj2
🔮🎷شیطان پرستی آشنایی مختصر با کشیش افتخاری کلیسای شیطان! @wittj2
هدایت شده از سالکان عشق🇮🇷
🎯قوانین گروه 📗چت ممنوع در حد ضرورت 📗مطالب علمی عرفانی 📗شعر و متون ادبی پندآموز 📗گزیده ی اخبار سیاسی مذهبی روز 📗عرفان ناب اسلامی سپاس از همکاری و همراهی شما🌻🌻🌻🌻🌻 کی کند عاشق نگاهی در جهان زانکه عاشق را جهانی دیگر است در نیابد کس زبان عاشقان زانکه عاشق را زبانی دیگر است عطار🌻 گروه معرفتی سالکان عشق شما دعوتید👇 http://eitaa.com/joinchat/170655756C68164d6177
هزار نکته‌ی باریک‌تر ز مو این جاست نه هر که سر بتراشد، قلندری داند حافظ🌻 علمی عرفانی👇 @wittj2
دیالکتیک علم و عرفان ناب
هزار نکته‌ی باریک‌تر ز مو این جاست نه هر که سر بتراشد، قلندری داند حافظ🌻 علمی عرفانی👇 @wittj2
“قلندر” به فرقه ای ازدرویشان گفته می شد که دردرویشی افراط می ورزیدند. درویشان که معمولاً موی سر وریش خودرابلندنگاه می داشتند، قلندران برخلافِ آنها موی سر وحتّا موی ابرو ومژگان وسبیل وریش را می تراشیدند تا توجّهشان بیشتربه درونشان باشد! جالب است که مصرع اوّل بیت، ازلحاظِ ظاهری ومعنایی، دقیقاً دررابطه بامصرع دوّم گفته شده است. “نکته ی باریکترازمو” هم به سایرویژگیهایِ قلندری اشاره دارد وهم وبه این نکته که “باریکترازمو” یعنی نکاتی باریک (باریکتر ازضخامتِ مو) نیازدارد فقط تراشیدن مو اثربخش نیست. @wittj2
🔮🎷قضا شدن نماز 🌻از امام صادق(ع) پرسیدند که چرا کسانی که در آخر الزمان زندگی میکنند رزق و روزیشان تنگ است؟ فرمودند: به این دلیل که غالبا نمازهایشان قضا است. مرحوم آیت الله حاج شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی در وصیت خود به فرزندش می گوید: 👈«اگر آدمی چهل روز به ریاضت و عبادت بپردازد ولی یک بار نماز صبح از او فوت شود، نتیجه آن چهل روز عبادت بی ارزش خواهد شد. » 👈فرزندم تو را سفارش می کنم که نمازت را اول وقت بخوان و از نماز شب تا آن جا که می توانی غفلت نکن.» 🎯برای این که جهت اقامه نماز صبح خواب نمانید، «قبل از خوابیدن» آخرین آیه سوره کهف را بخوانید و حین قرائت آیه، ساعتی که قصد دارید بیدارشوید را در ذهن داشته باشید. ⭐️ آیه اخر سوره کهف ⇩ 🌻بسم الله الرحمن الرحیم 🌻 «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحی إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحدا» علمی عرفانی👇 @wittj2
🔮🎷میخوای نماز بهت بچسبه اگر دیدید نمازتان به شما لذت نمی دهد، قبل تکبیر و شروع نماز بگویید 👌⭐️«صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین» این نماز دیگر عالی می شود. آیت الله مجتهدی تهرانی🌻 علمی عرفانی👇 @wittj2
من که امروزم بهشت نقد حاصل میشود وعده ی فردای زاهد را چرا باور کنم حافظ🌻 علمی عرفانی👇 @wittj2
از دیدهٔ ما به جز حیا نتوان یافت زین آینه جز نور صفا نتوان یافت آلودگی ای که آب عصمت ببرد در سلسلهٔ نگاه ما نتوان یافت عرفی شیرازی🌻 علمی عرفانی👇 @wittj2
گفت که تو شمع شدی قبله ی این جمع شدی شمع نیم جمع نیم دود پراکنده شدم مولانای جان🌻 @wittj2
🔮🎷اندر حکایتی ناب ⭐️دیدار با خدا روزی روزگاری زنی در کلبه ای کوچک زندگی می کرد. این زن همیشه با خداوند صحبت می کرد و با او به راز و نیاز می پرداخت. روزی خداوند پس از سالها با زن صحبت کرد و به زن قول داد که آن روز به دیدار او بیاید. زن از شادمانی فریاد کشید، کلبه اش را آماده کرد و خود را آراست و در انتظار آمدن خداوند نشست! چند ساعت بعد در کلبه او به صدا درآمد! زن با شادمانی به استقبال رفت اما به جز گدایی مفلوک که با لباسهای مندرس و پاره اش پشت در ایستاده بود، کسی آنجا نبود! زن نگاهی غضب آلود به مرد گدا انداخت و با عصبانیت در را به روی او بست. دوباره به خانه رفت و دوباره به انتظار نشست! ساعتی بعد باز هم کسی به دیدار زن آمد. زن با امیدواری بیشتری در را باز کرد. اما این بار هم فقط پسر بچه ای پشت در بود. پسرک لباس کهنه ای به تن داشت، بدن نحیفش از سرما می لرزید و رنگش از گرسنگی و خستگی سفید شده بود. صورتش سیاه و زخمی بود و امیدوارانه به زن نگاه می کرد! زن با دیدن او بیشتر از پیش عصبانی شد و در را محکم به چهار چوبش کوبید. و دوباره منتظر خداوند شد. خورشید غروب کرده بود که بار دیگر در خانه زن به صدا درآمد. زن پیش رفت و در را باز کرد... پیرزنی گوژپشت و خمیده که به کمک تکه چوبی روی پاهایش ایستاده بود، پشت در بود. پاهای پیرزن تحمل نگه داشتن بدن نحیفش را نداشت. و دستانش از فرط پیری به لرزش درآمده بود. زن که از این همه انتظار خسته شده بود، این بار نیز در را به روی پیرزن بست! شب هنگام زن دوباره با خداوند صحبت کرد و از او گلایه کرد که چرا به وعده اش عمل نکرده است!؟ آنگاه خداوند پاسخ گفت: من سه بار به در خانه تو آمدم، اما تو مرا به خانه ات راه ندادی! علمی عرفانی👇 @wittj2