هدایت شده از سالکان عشق🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خلاصه_شرح_داستان_اول_مثنوی
#مقدمه_قسمت_یازدهم
علامه مروجی سبزواری🌻
آری خداوند به آن حضرت میفرماید: استمع لما یوحی. گوش بده به آن چه وحی می شوی. آیا اگر کسی دیگر در کنار موسی (ع) می بود، این کلمات را می شنید؟ هرگز، چنانکه رسول اکرم (ص) هرگاه جبرئیل بر ایشان وارد می شد و وحیی می آورد کسانی که در اطراف ایشان بودند سخنان جبرئیل را نمی شنیدند. چرا؟ زیرا وحی بر قلب نبی وارد می شود: «نزّله علی قلبک» بقره ۹۷🌻 و پیامبر خدا سخنان خدا را با گوش قلب خود می شنیدند. پس ایشان هم که آن وحی را برای امت بیان می کنند، در واقع آن سخنان را بر قلبهای امت وارد می کنند و هرکس قلبش باز باشد، آن سخنان را می شنود، و هرکس قلبش بسته بوده و گوش قلبش بسته باشد از شنیدن وحی و خطاب الهی محروم می ماند و این است که قرآن فقط برای کسانی هدایت است که می شنوند: «ان فی ذلک لذکری لمن کان له قلب او القی اسمع و هو شهید» ق۳٧🌻 (همانا که قرآن ذکر است و یادآوری برای کسی که دارای قلب است، یا گوش بیندازد در حالیکه شاهد هم هست).
آری! قرآن برای کسانی که فقط با گوش ظاهر می شنوند و با زبان ظاهر آنرا قرائت می کنند و با چشم ظاهر الفاظ و آیاتش را می بینند هیچگونه هدایتی نمی آورد. در قلب اینها هیچ نورانیتی ایجاد نمی کند. آنها را به سعادت نمی رساند. از جهنم دنیا و آخرت نجات نمی بخشد.
👌حتی عالمانی که در حد وهم (که او را عقل ساخط می گویند) توقف کرده اند و وهم را با بردن به مدرسه و نشاندن پای درس استاد و خواندن کتاب قوی ساخته اند و مفسر قرآن شده اند، باز هم قلبشان از نورانیت قرآن بهره ای ندارد. چراکه انسان مفسری بزرگ باشد یا فقیهی عالیقدر، یا محدث و متکلمی عظیم الشأن، اما اینها باعث نمی شوند که قلب این انسان به نور قرآن دسترسی پیدا کرده باشد و در قیامت جزء محرومین از قرآن محشور نشود.
این است که وقتی مولانا می گوید بشنو از نی، این بشنو یک شنیدن دیگر است. شنیدن با قلب است.
⭐️شنیدن با گوشی است که به این آسانیها باز نمی شود مگر با عنایت خداوندی. خلوت نشینی ها لازم است و عبادتها و مجاهدتها تا انسان از این وجود حیوانی و چشم و گوش حیوانی بمیرد، تا به وجود روحانی و نورانی زنده شود و چشم و گوش روح او باز گردند.
این است که اولین کلمۀ مثنوی، کلمۀ بشنو است و مولانا در مثنوی با افرادی گفتگو می کند که قلبی باز دارند. مؤید بر مطلب اینکه در بیت دوم می گوید:
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق
👌یعنی مخاطب می باید چنین کسی باشد که او هم مثل من نی باشد و فقیر و عبد باشد و از خود حیوانی و خود ظلمانی تخلیه شده باشد، و روحش آزاد شده باشد و آن گاه چنین انسان روحانی خود را در فراق ببیند و قلبش از درد فراق از خدا و از اصل خود پاره پاره و شرحه شرحه شده باشد. مخاطب من چنین کسی است.
علمی عرفانی👇
@wittj2
آفتاب امروز بر شکل دگر تابان شدست
در شعاعش همچو ذره جان من رقصان شدست
مشتری در طالع است و ماه و زهره در حضور
یار ,چوگان زلف مه رو, میر این میدان شدست
مولانای جان🌻
@wittj2
🔮🎷 فلسفه چیست؟
فلسفه یعنی هستی شناسی= خداشناسی، کائنات شناسی (جهان شناسی)، انسان شناسی و شناخت رابطۀ این محورها با همدیگر که نتیجه می دهد نظام و تنظیم رفتار انسان با خودش، با خدایش، با جهان و با افراد دیگر را.
انسان و فلسفه: انسان و هر فرد از انسان هرگز نمی تواند بدون فلسفه باشد؛ محال است که انسانی خالی از فلسفه باشد.
حتی آن پیرزن بی سواد دور افتاده در دورترین روستا نیز برای خودش یک فلسفه ای دارد گرچه محدودتر، تقلیدی تر، موروثی تر. زیرا او نیز یک فهم و برداشت کلّی از هستی دارد (غلط یا درست) و بر اساس همان برداشت رابطۀ خود را با جهان هستی برقرار می کند و بر اساس آن رفتار و زندگی می کند. تا چه رسد به اندیشمندان بزرگ و مغزهای متفکر.
⭐️علم چیست؟
علم، شناخت پدیده ها و روابط حاکم بین آنهاست اما در مقیاس ریزتر و دقیقتر. یکی از تفاوتهای فلسفه و علم در مقیاسی است که به جهان نگاه میکنند. فلسفه، کل هستی را میبیند اما علم فقط یک بخش خاص که از آن کل، جدا و جراحی شده است را مطالعه میکند.
با این مقدمه دو نوع فلسفه داریم:
⭐️ فلسفه مقدم و فلسفه موخر.
علمی عرفانی👇
@wittj2
🔮🎷فلسفه مقدم
فلسفه ای که 👌«امّ العلوم» است و همه علوم از آن بر میخیزند یا باید از آن برخیزند. این فلسفه یک اندیشه کلّی دربارۀ هستی است که همه علوم با آنهمه رشته های گوناگون از آن زائیده می شوند و یا باید زائیده شوند.
🎯گفته اند برگشت همۀ علوم به چهار علم است؛ یا بگوئیم مادر همۀ علوم چهار علم است: انسان شناسی، فیزیک، شیمی و زیست شناسی.
یک فیلسوف فلسفۀ مقدّم معتقد است که مادر این چهار علم نیز فلسفه است. و البته چنین شخصی می تواند از بستر جریان تاریخی علم و اندیشه نیز شواهدی بیاورد و باور خود را بعنوان یک واقعیت تاریخی بداند. اما امروز این فلسفه مرده است.
👌منشأ فلسفۀ مقدم یعنی منشأ و زمینۀ این نوع «کلّی اندیشی» و این گونه «فلسفیدن»، جهل و ناتوانی بشر بود؛ چون توان اندیشۀ تبیینی و شناخت جزئیات را نداشت لذا به کلّی گوئی می پرداخت. و با بیان دیگر: چون شناخت علمی نداشت از موضوعات علمی و اندیشۀ علمی صرفنظر می کرد و حس «پرسشگری» خود را با کلّی گوئی اقناء می کرد. زیرا انسان نمی تواند پرسش نکند، و نمی تواند پرسش های خود را بی پاسخ بگذارد، و هرگز انسان نمی تواند بدون فلسفه باشد.
علمی عرفانی👇
@wittj2
🔮🎷فلسفۀ مؤخّر
یعنی فلسفه ای که مادر علوم نیست بلکه فرزند علوم است؛ اندیشه باید از علوم- خواه علوم انسانی و خواه علوم تجربی- و از موضوعات 🎯جزئی علمی شروع شود، پیش رود، توسعه یابد و اندیشۀ کلی فلسفی را نتیجه دهد. این فرایند بیش از یک قرن است شروع شده و پیش می رود.
علمی عرفانی👇
@wittj2
🔮🎷فلسفه و هستی شناسی و جهانبینی قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) فلسفه مؤخر است
از پائین شروع شده و به بالا می رود از خلق به سوی خالق، از زمین به سوی آسمان، 🎯از جزئیات به سوی کلیات، یعنی 180 درجه برعکس فلسفه های مقدم که از بالا به پائین و از کلیات به سوی جزئیات فرود می آیند که هیچ دردی از دردهای انسان را دوا نکرده اند بلکه به سرگیجه های بشر افزوده اند؛ همیشه در برابر نبوت ها ایستاده و سد بزرگی در راه هدایت بشر شده اند و اینک مرده اند.
👌اینجاست که اهمیت علوم تجربی که به شناخت طبیعت و آفرینش میپردازند از دیدگاه اسلام معلوم میشود.
آنچه نمی گذارد فلسفه گرایان امروزی این «مرگ مسلّم فلسفه مقدم» را ببینند 👌تعصبات ناخودآگاه شان است. این تعصب گاهی هم به مرحلۀ خودآگاه می رسد: یکی از دانشجویان، کتاب «تبیین جهان و انسان» را به یکی از اساتید بزرگ دانشگاه داده بود، حضرت استاد پس از چند روز کتاب را به آن دانشجو می دهد و می گوید: آنچه در این کتاب است همگی درست و صحیح است اما اگر من این را بپذیرم باید پی اچ دی (PHD) خودم را که از فرانسه گرفته ام پاره کرده و به دور بیندازم.
علمی عرفانی👇
@wittj2
🔮🎷فلسفۀ مؤخر نمرده است
اگر هاوکینگ یا هر شخص دیگر «مطلق فلسفه» را مرده بداند گزافه گوئی کرده است انسان (خواه فرد و خواه جامعه و خواه جامعۀ جهانی) بدون فلسفه نمی شود. فلسفۀ موخر نمرده است بل تازه دارد خود را به منصّۀ ظهور می رساند؛ با مرگ فلسفه های مقدم مانع سترگ از میان رفته؛ جامعۀ جهانی آبستن فلسفۀ موخر است و اینک براستی در بحبوحۀ دردهای زایمان است. یکی از علل غیبت امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه) وجود فلسفه های مقدم بود که می بایست زمان می گذشت و مرگ مقدم ها فرا می رسید و اینک فرا رسیده است که هاوکینگ گوشه ای از آن را فهمیده است.
🌻اللَّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِيّكَ الْفَرَج🌻
👇
@wittj2
1_27587087.pdf
1.13M
🔮🎷 تشیع و فراگیری جهانیش
سرانجام ِ جامعه جهانی از آنِ تشیع است
جامعه جهانی راهی غیر از پیروی از علوم قرآن و اهل بیت علیهم السلام ندارد.
👇
@wittj2
🔮🎷اسلام و فلسفه
🎯منظور از اسلام، مکتب قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) است. این مکتب فلسفۀ مؤخّر را توصیه می کند و می گوید: ای انسان از خود و از پیش پای خود شروع کن فوراً به سراغ کلیات نرو؛ از جزئیات شروع کن و در هر کدام از آنها به یقین علمی برس و این یقینیات را مانند بنّای ماهری کنار هم بچین و به کلیات برس؛ از آنچه می بینی شروع کن: از محسوسات، از نگاه چشم و نظر حسّی: «أَ فَلا يَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ»، «فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ»، «فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِه»،
«أَ فَلَمْ يَنْظُرُوا إِلَى السَّماءِ فَوْقَهُمْ كَيْفَ بَنَيْناها وَ زَيَّنَّاها»، «فَانْظُرْ إِلى آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ كَيْفَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها»، «انْظُرُوا إِلى ثَمَرِهِ إِذا أَثْمَرَ وَ يَنْعِهِ..» و...
دیدن؛ نگریستن با همین چشم ها که در زیر پیشانی است از پیش پا تا جائی که چشم توان دیدن دارد، نه بستن چشم ها و پرداختن به هپروت؛ خواه هپروت افلاطون و ارسطو باشد و خواه از دکارت و کانت و مارکس باشد.
🎯👌دیدن و نگاه حسی و علم تجربی چنان اهمیتی دارد که پیامبرش را برای مشاهده عینی کیهان و آسمانها به معراج میبرد (لنریه من آیاتنا) ، در حالی که میتوانست علم به آنها را در همان خانه اش به او بدهد.
🌻میگوید ای انسان اندیشه را در روی زمین بچرخان؛ از روی همین خاک که بشر در آن پدید آمده و در آن زیسته و تاریخش را در روی آن گذرانیده: «أَ فَلَمْ يَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِم» باید در روی زمین سیر کنی تا بفهمی که عاقبت گذشتگان چرا اینهمه از شأن انسانیت بیگانه بود؛
هر قومی و هر جامعه ای، بر اساس یک «فلسفۀ مقدم» می زیست و چون مقدم بود و مبتنی بر تخیلات بود، به جای سعادت، گرفتارشان کرد.
⭐️انسان هیچ مشکل و مانعی برای رسیدن به شأن انسانیت نداشت مگر فلسفه های مقدم؛ از نظام خیالی الهه های یونانی که آراسته ترین و زیباترین رؤیاگرائی و تخدیر کننده ترین نوع بت پرستی بود تا بت های (ایده های) افلاطون و بت های یازده گانۀ ارسطو تا فلسفۀ شسته و رفته و منظم بت پرستی عرب، و انواع بت پرستی آسیای شرقی از آن جمله دشمن پرستی.
🎯👌می فرماید: ای انسان همۀ بدبختی های بشر از «واگذاشتن محسوسات و نادیدن خود و پیش پای خود و پرداختن به تخیلات کلّی هپروتی» ناشی شده است؛ این، هم جهل است و هم جهل گرائی و استفادۀ جاهلانه از فکر و اندیشه. و هیچ فلسفه ای از فلسفه های مقدم از این ماهیت خارج نبوده و نیست و غیر از جهل و اتکاء به جهل و سرایش جهل، چیزی نبوده و نیستند.
⭐️👌در نظر قرآن پرداختن به کلیات قبل از دقت در جزئیات، بقدری نکوهیده است که آن را در آیه های متعدد تکرار کرده است: «أَ وَ لَمْ يَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِم»، و آیات دیگر از قبیل آیۀ🌻 ۴۴ سورۀ فاطر و🌻 آیه ۲۱ سورۀ غافر و🌻 نیز آیۀ ۸۲ سورۀ غافر، و 🌻آیۀ ۱۰ سورۀ محمد(ص).
علمی عرفانی👇
@wittj2
🔮🎷منطق قرآن و اهل بیت علیهم السلام
این منطق بر سه عنصر اساسی مبتنی است:
🎯۱- تبیین
🎯۲- واقعیات گرائی
🎯۳- ابطال خواهی (تحدی)
👇
@wittj2
🔮🎷منطق فیزیولوژی، نمونه ای از منطق تبیینی
یک فیزیولوژیست جسد انسانی را روی میز گذاشته آن را باز کرده و به تشریح وظایف اعضاء می پردازد: این قلب است و کارش این است، این ریه است و نقشش این است، این شبکۀ عروق است و کارکردش این است، این کبد است و... او برای این گفته های خود، تنها دو دلیل دارد: تکیه بر واقعیت، و ابطال خواهی. می گوید اگر نظر من را نمی پذیرید ابطال کنید.
👇
@wittj2
🔮🎷منطق قرآن و اهل بیت علیهم السلام
🍀عنصر اول : تبیین و تشریح موضوع
این منطق خودش را چنین معرفی می کند:
«وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ»، «هُدىً لِلنَّاسِ وَ بَيِّناتٍ مِنَ الْهُدى وَ الْفُرْقانِ»، «وَ كَذلِكَ أَنْزَلْناهُ آياتٍ بَيِّناتٍ»، «آياتِ اللَّهِ مُبَيِّناتٍ»، «هذا بَيانٌ لِلنَّاسِ».
و درباره پیامبرش می گوید: «أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ». «وَ ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ إِلاَّ لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فيهِ».
⭐️قرآن «تبیان کل شیئ» است لیکن بشرط بیان پیامبر صلی الله علیه و آله؛ قرآن تبیان است و پیامبر و آل (صلّی الله علیهم) تبیان آن تبیان هستند.
قرآن و اهل بیت عليهم السلام در مَثَل شبیه دو لپه دانه لوبیا هستند؛ یک لپه جداگانه و بدون آن یکی، نه جوانه می زند و نه ثمر می دهد، 🎯و این پیام حدیث ثقلین است. کسی که با قرآن و حدیث متخصصانه اُخت شود واقعاً در برابر خود یک عرصه گسترده تبیان کل شیئ مشاهده می کند.
واژه های مختلف از ریشه «بیان» از قرآن که قرآن و پیامبر صلی الله علیه و آله را «تبیین کننده» نامیده اند در بیش از صد آیه آمده اند.
⭐️این منطق در موضوعات همه علوم- از خدا شناسی تا کیهان شناسی، از زیست شناسی و حیات شناسی تا روان شناسی، از روان شناسی اجتماعی تا جامعه شناسی و اخلاق- بر اساس تبیین عمل می کند. فقط ذات مقدس خدا را قابل تبیین نمی داند به «هستی خدا» بسنده می کند و در «چیستی خدا» بحث نمی کند. و در خدا شناسی به تبیین آثار و صفات او می پردازد. زیرا عقل مخلوق خدا است و نمی تواند در عمل ذات مقدس خدا را نیز به زیر تحلیل بکشاند. و بقول امام رضا علیه السلام:🌻 كَيْفَ يَجْرِي عَلَيْهِ مَا هُوَ أَجْرَاهُ: چگونه بر او جاری می شود آنچه او آن را جاری کرده است.
علمی عرفانی👇
@wittj2
👆👆👆👆وَإِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي....
و اگر پیروی از اکثر مردم روی زمین کنی تو را از راه خدا گمراه خواهند کرد، که اینان جز از پی (و هوا و هوس) نمیروند
And if you obey most of those upon the earth, they will mislead you from the way of Allah. They follow not except assumption,
آیه 116 سوره انعام🌻
👇
@wittj2
🔮🎷 پیام ها ی آیه 116 انعام
⭐️1- راه هدايت و راه قرآن ملاك است، نه راه مردم و اكثريّت. وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ ... وَ إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ ...
⭐️2- اكثريّت، دليل حقانيّت نيست. ملاك، حقّ است نه عدد، پس در پيمودن راه حقّ از كمى افراد نهراسيد. إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ ...
⭐️3- جلب نظر اكثريّت، گاهى به قيمت نابودى و انحراف خود انسان تمام مىشود.
إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ ... يُضِلُّوكَ (در راه خدا حركت كنيم هر چند خلاف رأى اكثريّت باشد)
⭐️5- ريشهى ضلالتها، اعتماد به حدس وگمان است. «يُضِلُّوكَ- إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ»
⭐️6- اكثريّتى كه به جاى حقّ، در پى حدس و هوس باشند، قابل پيروى نيستند. إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ ... يُضِلُّوكَ ... يَخْرُصُونَ
⭐️7- در انتخاب راه، دليل وبرهان لازم است، نه حدس وگمان. إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَ ... يَخْرُصُونَ
👇
@wittj2
🔮🎷منطق قرآن و اهل بیت علیهم السلام
🍀عنصر دوم : تکیه بر واقعیات و پرهیز از ذهن گرائی
فرق این منطق با منطق پوزیتیویسم این است که پوزیتیویسم بر یک «فرض» مبتنی است؛ فرضی که خشت اول و پایه اصلی آن است، فرضی که نه تنها اثبات نشده بل بطور «ارسال مسلّم» یک امر قطعی تلقی شده است که عبارت است از 👌«انسان حیوان است» با پسوند «متکامل». اما منطق قرآن و اهل بیت عليهم السلام در هیچ مسئله ای بر «فرض» تکیه نمی کند تا چه رسد که یک مجهول را مسلّم تلقی کند.
👈و در بیان صریحتر: فرق این منطق با منطق پوزیتیویسم تنها در همین «خشت اول» است، دیگر تفاوت ها از این فرق اساسی ناشی می شوند.
قرآن به «نگاه کردن»، «دیدن» و «نگریستن» دعوت می کند، حتی می گوید آنان که در دنیا اهل دقت در نگرش نیستند، در آخرت کور و نابینا محشور می شوند: «قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَني أَعْمى وَ قَدْ كُنْتُ بَصيراً»: می گوید پروردگارا، چرا مرا کور محشور کردی در حالی که در دنیا بصیر بودم. همیشه قرآن به مطالعه در اشیاء جهان با نگاه ژرف حسی دعوت کرده است.
⭐️یک مراجعه به واژه «بصر» و مشتقات بس فراوان آن در قرآن، روشن می کند که حتی در مواردی که بصیرت به معنی «بینش قلبی» آمده باز نوعی کشش به سوی اصالت «دیدن چشم» و دقت در دیدن و نگریستن، در آنها هست. و همچنین است واژه «سمع» و مشتقات فراوان آن در قرآن.
و همینطور واژه های مشتق از «رأی». و به حدی به رؤیت چشمی و حسّی اهمیت می دهد که پیامبرش را برای مطالعه کیهان، سپس برای مطالعه هفت آسمان، به معراج می برد، در حالی که می توانست علم بر همه آنها را در همان خانه اش و بدون مشاهده عینی، به آن حضرت بدهد.
🎯 علت و حکمت معراج، دیدن حسّی از نزدیک است «لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا»: تا نشان دهیم به او نشانه های قدرت خودمان (در آفرینش) را. و «ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى- لَقَدْ رَأى مِنْ آياتِ رَبِّهِ الْكُبْرى»: نه چشمش لغزیده سطحی نگر شد و نه چشمش دچار طغیان (عدم دقت) گشت و به تحقیق مشاهده کرد از نشانه های بزرگ قدرت پروردگارش.
و می گوید: آنچه را که چشمش دید قلبش نیز آن را بر گرفت و تایید کرد: «ما كَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى»: قلب حساس، آنچه را که (چشم) دیده بود تکذیب نکرد.- دچار شک و تردید نشد.
👌این موضوع حتی مطابق نظر آنان که در اثر آلودگی ذهن شان با بینش های غیر اسلامی، به معراج روحانی معتقد هستند نه جسمانی، باز این سفر روحانی برای دیدن کیهان و آسمان ها از نزدیک، بوده است.
و همچنین است سبک و روش پیامبر و آلش (صلّی الله علیهم) در عرصه احادیث.
علمی عرفانی
👇
@wittj2
🔮🎷منطق قرآن و اهل بیت علیهم السلام
🍀عنصر سوم : ابطال خواهی
روشن است که «ابطال گرائی» پوپر هیچ ارتباطی با این ابطال خواهی ندارد؛ آنچه مورد نظر پوپر است مبتنی بر یک «بدبینی» است که او نسبت به علم و دانش دارد.
ابطال خواهی منطق قرآن و اهل بیت عليهم السلام از همان سنخ است که در مثال آن فیزیولوژیست در تشریح وظایف اعضای بدن گفته شد. و در اصطلاح علمای ما به آن «تحدّی» گفته می شود.
قرآن: «وَ إِنْ كُنْتُمْ في رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقين» و همینطور است مناظرات و احتجاجات رسول خدا صلی الله علیه و آله و ائمّه طاهرین عليهم السلام با افراد و هیئت های علمی. کافی است به 📗کتاب «احتجاجات» طبرسی نگاهی گذرا شود؛ رسول خدا صلی الله علیه و آله و ائمّه عليهم السلام مسائل را بیان می کنند و طرف مقابل راهی برای ابطال سخن شان نمی یابد.
👇
@wittj2
رستم از این نفس و
هوا زنده بلا مرده بلا
زنده و مرده وطنم
نیست به جز فضل خدا
مولانای جان🌻
@wittj2
شما همچون طاووسی هستید که در زندانی گرفتار آمده و پوستی چرمین بدو پوشاندهاند.
او حقیقت خود را فراموش کرده است، تا دیر نشده خود را بشناسید و قدر خود بدانید
سهروردی🌻
📗 تذکـرة الاولیا
@wittj2
🔮🎷هفتم مهرماه، روز #بزرگداشت
#شمس تبریزی است
#شمس لاأبالی🌻
« #شمس تبریز، شخصیتی دلیر و در معنای دقیق کلمه «لاأبالی» یعنی بیپروا است. خودبسندگی، اتکا به فهم خود و زندگی از خودرُسته و از خویشجوشیده، از او عارفی متمایز ساخته است. به گمان من، جسارتی که #شمس تبریز در اصالتدهی به فهم و تجربهی فردی خویش از زندگی و ایمان دینی دارد، چه بسا چشمگیرتر از مولانا است.
#شمس مصداق بارز گفتهی نظامی است که: «عاریت کس نپذیرفتهام + هر چه دلم گفت بگو گفتهام.»
او در همان آغاز زندگی، راه خود را دنبال میکند و تفاوت کُد وجودی خود را با پدرش در مییابد. به پدر میگفت:
«گفتم: یک سخن از من بشنو، تو با منی چنانی که خایهی بط [تخم مرغابی] را زیر مرغ خانگی نهادند، پرورد و بط بچگان برون آورد؛ بط بچگان کلان تَرَک شدند، با مادر به لب جو آمدند، در آب درآمدند. مادرشان مرغ خانگی است، لب لبِ جو میرود، امکانِ در آمدن در آب نی. اکنون ای پدر! من دریا می بینم مرکب من شده است، و وطن و حال من اینست. اگر تو از منی یا من از توام، درآ در این دریا؛ و اگر نه، برو برِ مرغان خانگی.»
جدا کردن خط سیر خود از پدری که نازش را میخرید، کار آسانی نیست. او باید راه خود را میرفت. پدر #شمس، مردی رقیقالقلب و نازکدل بود که با شنیدن چند سخن اشکش جاری میشد، اما «عاشق» نبود و از دلیریها و دریاجوییهای عاشقانه برکنار بود:
«نیک مرد بود و کرمی داشت. دو سخن گفتی، آبش از محاسن فرو آمدی، الا عاشق نبود. مرد نیکو دیگر است و عاشق دیگر.»
مُرغابی روح #شمس، هوای دریا داشت.
#شمس، بیپرواست. حرف خودش را میزند. به اقبال و ادبار دیگران بیاعتناست. از تقلید گریزان است. «به شکل خلوت خود» است.
او از طایفهای است که روایت خود را میکنند. تنها از خود میگویند:
«مقلدند، آنکه محققتراست مقلدتراست؛ قومی مقلد دلند، قومی مقلد صفا، قومی مقلد مصطفی، قومی مقلد خدا، از خدا روایت کنند. قومی هم مقلد خدا نباشند، از خدا روایت نکنند، از خود گویند.»
او در پی معنای شخصی و ویژهی خویش از دین و مسلمانی است و در برابر متون دینی و مقدس، موضع انفعالی و پذیرایی صِرف ندارد:
«گفتند: ما را تفسیر قرآن بساز.
گفتم: تفسیر ما چنان است که میدانید. نی از محمد! و نی از خدا!»
گویا تجربهی دینی پیامبر(ص) و نیز منابع دینی، برای او دستمایهی الهامیابی فردی و رویش نگرشهای مستقل هستند. او در قرآن و حدیث، دنبال نسخهی ویژهی خود است و در آینه منابع دینی، سراغ از تصویر منحصر به فرد خویش میگیرد:
«مرا رسالهی محمد رسول الله سود ندارد، مرا رسالهی خود باید. اگر هزار رساله بخوانم که تاریکتر شوم.»
او در برابر حدیثی از پیامبر(ص) که میگوید: «الدنیا سجن المؤمن/ دنیا زندان مؤمن است» جسورانه، نظر متفاوت و دریافت شخصی خود را ابراز میکند:
«در هیچ حدیث پیغامبر نپیچیدم، الا در این حدیث که الدنیا سجن المومن، چون من هیچ سجن نمیبینم. میگویم: سجن کو؟»
#شمس تبریز، لاأبالی است. بیاعتنا و مقاوم در برابر هر چه بیرون از اوست و اصالت فردی او در معرض تهدید دارد. حتی نمیپذیرد که شادی و غم او، از رفتارها و مواضع دیگران اثر بپذیرد:
«من چو شاد باشم، هرگز اگر همه عالم غمگین باشند در من اثر نکند، و اگر غمگین هم باشم نگذارم که غم من به کس سرایت کند.»
#شمس حتی در ارتباط با مولانا، که محبوب اوست، لاأبالی و بیپروا است. مولانا را دوست دارد، اما محبت او توأم با استغنا است. عاشقی درمانده و آویخته نیست:
«اگر شما با من نتوانید همراهی کردن، من لاابالیام [بی اعتنا و بیتفاوت]. نه از فراق مولانا مرا رنج، نه از وصال او مرا خوشی! خوشی من از نهاد من، رنج من هم از نهادِ من!»
#شمس بیش و پیش از هر چیز به خودش متعهد است و در برابر هیچکس از آزادگی و تفرد خود، صرفِ نظر نمیکند:
«چون گفتنی باشد و همه عالم از ریش من در آویزند که مگو، بگویم. و هر آینه اگر چه بعد هزار سال باشد، این سخن بدان کس رسد که من خواسته باشم.»
«مرا مهاری است که هیچ کس را زهره نباشد که آن مهار من بگیرد، الا محمد رسول الله، او نیز مهار من به حساب گیرد؛ آن وقت که تُند باشم که نخوت درویشی در سرم آید، مهارم را هرگز نگیرد.»
ارتباطی چنان طنّازانه و نازآمیز با خداوند که از کمتر عارفی سراغ داریم:
«خدا بر من ده بار سلام می کند؛ جواب نمیگویم. بعد ده بار، بگویم: «علیک»، وخود را کر سازم!»
شاید، این روحیه و شخصیت مستغنی، متکی به خود و پرورده از درونِ شمس بود، که آنهمه برای مولانا فریبایی و دلرُبایی میکرد.
صدیق قطبی🌻
@wittj2
4_5825791883376330532.mp3
7.24M
⭐️شمس کیست؟
علامه مروجی سبزواری🌻
علمی عرفانی👇
@wittj2