غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد
از شما دور شدن زار شدن هم دارد
عیب از ماست که هر صبح نمی بینیمت
چشم بیمار شده تار شدن هم دارد
علی اکبر لطیفیان🌻
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@wittj2
اینکه در شعر میگرایی گوش
مدتی بر سِــماع قرآن کوش
سماع:گوش دادن
اوحدی🌻
@wittj2
🔮🎷قضا و قدر
در اصطلاح دیگر در ادبیات قرآن و اهل بیت علیهم السلام فعل امری خدا، قضا نامیده می شود. و فعل خلقی خدا، قدر نامیده می شود.
⭐️قَدَر یعنی اندازه ها، مقدار ها و فرمول های جهان یا همان 👌نظام علت و معلول.
⭐️قضا یعنی خواست و اراده خدا در 👌خارج از بستر فرمول های جهان؛ مثلاً آتش نمرود (مطابق قدرها و مطابق قانون علت و معلول) باید حضرت ابراهیم را می سوزانید، امّا قضا آمد؛ امر آمد (كُونِي بَرْدا) و قوانین قدَری و قانونی علت و معلول را از کار انداخت و آتش ابراهیم را نسوزانید.
این بحث به صورت کاملتر در📗 کتاب «دو دست خدا» شرح داده شده است.
آیت الله مرتضی رضوی🌻
علمی عرفانی👇
@wittj2
🔮🎷عشق یا محبت؟بسیار قابل تامل👌👌👌
⭐️عشق:
عشق، حالتی شبیه بیماری یا تب است که از تعامل و برآیند دو کانون مجزا در وجود انسان نشأت میگیرد. در واقع دو مولفه دارد که عبارتند از:
۱- میل جنسی (منشأ آن روح غریزه است)
۲- حس زیبایی خواهی (منشأ آن روح فطرت است)
در تب عشق حس زیبایی خواهی نقش هدایتگری را برای میل جنسی بر عهده دارد و باعث میشود میل جنسی در انتخاب خود بهترینها را برگزیند. عشق باعث میشود که انسان کور و کر شود و چیزهای ناپسند را در معشوق خود نبیند. عشق، دشمن عقل است و انسان را گرفتار میکند. گفتیم که عشق شبیه بیماری یا تب است و میدانیم که درمان آن وصال است. خداوند مؤلفه های آن را در وجود او نهاده تا بدین وسیله نسل او به بهترین شکل تداوم داشته باشد.
⭐️محبت:
در مکتب قرآن و اهل بیت علیهم السلام محبت مطرح است که غیر از عشق است. عشق ضد عقل است ولی محبت بر اساس عقل است. در مکتب قرآن و اهل بیت علیهم السلام اصالت با عقل است و هر چیزی که ذره ای به عقل لطمه وارد کند حرام است و هر چیز خلاف عقل محکوم و مردود است. در قرآن بارها واژه حب و مشتقات آن در بیان رابطه خدا و انسان و رابطه مؤمنین با هم به کار رفته است.
وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِّلَّـهِ🌻 : مؤمنین بیشترین محبت و دوستی را به خدا دارند.آنها به پیامبران و به فرشتگان و به مؤمنین دیگر هم محبت میورزند. این دوست داشتن در تمام ابعاد دین جاری است و رابطه انسان با خدا و اولیای او و بندگانش یک رابطه خشک و بی عاطفه نیست و مبنای آن محبت و دوست داشتن است.
⭐️اما در مورد عشق به خدا :
خداوند نه عشق است و نه عاشق است و نه معشوق و در مکتب قرآن و اهل بیت علیهم السلام، چیزی به نام عشق به عنوان رابطه بین خدا و انسان تعریف نشده است. در این مکتب رابطه انسان با خدا بر اساس عبودیت و بندگی است و بالاترین کمال انسان رسیدن به خشنودی خدا و بهشت است:
يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ﴿٢٧﴾ ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً ﴿٢٨﴾ فَادْخُلِي فِي عِبَادِي ﴿٢٩﴾ وَادْخُلِي جَنَّتِي ﴿٣٠﴾ 🌻
🎯غایت انسان و کمال او رضای الهی و بهشت است.
به احادیث زیر از امام علی و پیامبر علیهما السلام توجه کنید:
✅ براى جان هاى شما بهايى جز بهشت نيست، پس آنها را جز به بهشت مفروشيد.
✅ هر كس خودش را جز به نعمت بهشت بفروشد، براستى كه به خويشتن ظلم كرده است.
✅ خيرى كه به دنبال آن آتش باشد، خير نيست و شرى كه به دنبال آن بهشت باشد، شر نيست. هر نعمتى جز بهشت ناچيز است و هر بلايى جز آتش، سلامتى.
✅ يا على! عقل چيزى است كه با آن بهشت و خشنودى خداوند رحمان به دست مى آيد.
عشق و محبت هر دو برای زندگی انسان لازم است. ولی هر کدام باید در جایگاه خود به کار رود.
🎯عشق به خدا و فنا شدن در ذات او که برخیها با انواع ریاضتها در پی آنند👌 سرابی بیش نیست. کسانی که به دنبال عشق خدا هستند خدا را در حد و اندازه یک انسان پایین آورده اند و به او شرک ورزیده اند و قطعا راه را اشتباه میروند.
🎯فنا فی الله غلط است و قرب الی الله صحیح میباشد.✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
علمی عرفانی👇
@wittj2
1_19350229.pdf
64.9K
⭐️عرفان و کهانت
👈آیت الله مرتضی رضوی
👇
@wittj2
⭐️نیایش صبحگاهی
معــبـــودا...
نصیرمان باش تا بصیرگردیم ؛
بصیرمان کن تا ازمسیر برنگردیم.
مـعــبـــودا...
ای نام تو شیرین
ای ذات تو دیرین
خوشم که معبودم تویے
خرسندم که مقصودم تویے ؛
نه دوری که نخوانمت ؛
نه مجهولے که نشناسمت ؛
مـعــبـودا...
کینه را از سینه ام بزدای ؛
زبانم را از دروغ و تهمت نگه دار ؛
اگر نعمتم بخشیدی، شاکرم کن ؛
اگر به بلا افکندی، صابرم کن ؛
اگر آزمودی پیروزم کن ....
الهی آمین🌻
@wittj2
❣"خوشبخت ترین"
مخلوق خواهی بود
اگر روزت را آنچنان زندگی کنی،
که گویی نه فردایی وجود دارد
برای دلهره
و نه گذشته ای برای حسرت...!!
👇
@wittj2
وقتى خداوند میخواهد
بهت يک شروع دوباره بده
معمولا با يک پايان شروع ميشه
براى همین درهاى بسته ی
زندگيت یک نشانه است
نشانه اینکه جای دیگری درب بهتری باز خواهد شد‼️
👇
@wittj2
بر دردهاےمن
شفا یڪ اربعین💚 اسٺ
در سینہ غم دارم دوایڪ اربعین اسٺ
زحمٺ نبرده
دوستٺ داریم❤️وحالا
نابرده رنجُ گنج ما یڪاربعین اسٺ
#اللهمالرزقنازیارتاربعیـن
👇
@wittj2
#خلاصه_شرح_داستان_اول_مثنوی
#مقدمه_قسمت_چهاردهم
علامه مروجی سبزواری🌻
پیش از این در اینباره بحث شد که در دفتر پنجم و ششم، مولانا در آخر مراتب اطلاق و فنا بوده است، اما آیا از این سفر بیرون آمد و سفر سوم را که سفر از فنا به بقاست، آغاز کرده بود؟
اگر ما از مثنوی فاصله بگیریم و به دیوان غزلیات مولانا نزدیک شویم، ناگاه مواجه میشویم با یک شخصیت پر شور و پرهیجان که چنان در تحت جذبات ربوبی از خود بیخود میشود که مرتب مجالس سماع تشکیل میدهد و بی اعتنا به متعصبان و متشرعان، قوالان و نوازندگان را به مجلس خود میخواند و به پایکوبی و دست افشانی میپردازد.
این حالات به حالات یک آدم در فراق مانده نمیماند.
ثانیاً غزلیات او دارای یک ریتم شاد و مهیج است و انسان را به وجد و سرور میآورد، درست برخلاف غزلیات حافظ و سعدی که همواره بوی فراق از آنها میآید.
ثالثاً در غزلیاتش، به نمونههایی برمیخوریم که تصریح دارد بر اینکه سفر سوم را طی کرده و از فنا به در آمده و از بیهوشی به هوش آمده و اکنون در طی سفر چهارم است و از نزد حق، با وجودی به اندازۀ حق باز گشته و آمده تا دیگران را نیز در رسیدن به چنین شخصیتی یاری کند.
نمونهای از این اشعار که قبلا نیز ذکر کردیم و با عبارت باز آمدم شروع می شد؛
باز آمدم باز آمدم از پیش آن یار آمدم
در من نگر در من نگر بهر تو غمخوار آمدم
شاد آمدم شاد آمدم از جمله آزاد آمدم
چندین هزاران سال شد تا من بگفتار آمدم ...
در اینجا صریحاً اشاره میکند به اینکه باز آمدم. انسان دوبار از سوی خدا به این دنیا میآید. بار اول مربوط به همۀ موجودات است که خداوند آنها را از مقام عرش یا همان علم خود تنزل داده و به این دنیا میآورد.
این را نمیگویند باز آمدم. زیرا این کلمه را در جایی بکار میبرند که انسان از اینجا به پیش خدا رفته و دوباره آمده باشد.
بلکه یک آمدن دیگر هست که مخصوص سالکان است. آنها که سفر اول و دوم را طی کرده و به خدا رسیدند و صاحب ولایت شدند و حالا در سفری دیگر «باز میآیند» تا انسانها را یاری کنند، و برای همین میگوید بهر تو غمخوار آمدم.
و یا در این جا مولانا صریحاً مقام ولایت خود را بیان میکند:
ای عاشقان ای عاشقان من خاک را گوهر کنم
ای مطربان ای مطربان دفّ شما پر زر کنم
ای تشنگان ای تشنگان امروز سقّایی کنم
وین خاکدان خشک را جنت کنم کوثر کنم
ای بیکسان ای بیکسان جاء الفرج جاء الفرج
هر خستۀ غمدیده را سلطان کنم سنجر کنم
ای کیمیای کیمیا در من نگر زیرا که من
صد دیر را مسجد کنم صد دار را منبر کنم
ای کافران ای کافران قفل شما را وا کنم
زیرا که مطلق حاکمم مؤمن کنم کافر کنم
تو نطفه بودی خون شدی وانگه چنین موزون شدی
سوی من آ سوی من آ تا زینت نیکوتر کنم
من غصه را شادی کنم گمراه را هادی کنم
من گرگ را یوسف کنم من زهر را شکّر کنم
تا اینجا سه مؤید آوردیم بر اینکه مولانا قطعاً در سفر چهارم بوده است. او به مقام فنا رسیده و در آنجا به اسرار عالم اسماء، عالم ربوبیت، عالم الوهیت، و عالم هوهویت دست یافته است.
ما مؤید چهارمی هم داریم بر اینکه مولانا یک عارف کامل بوده نه ناقص. کسی که در عالم فنا بماند ناقص است و اجازۀ تربیت مرید ندارد و شیخش به او چنین اجازهای نمیدهد. اما میبینیم که او خود مریدانی داشته مثل صلاح الدین زرکوب و حسام الدین چلپی. پس معلوم میشود که او از فنا بیرون آمده و پس از به خود آمدن بسوی خلق برگشته و با هشیاری کامل به تربیت شاگرد پرداخته است.
🎯توجه؛ مقصود از فنا رسیدن به مقام قرب الهی ست.
علمی عرفانی👇
@wittj2