eitaa logo
دیالکتیک علم و عرفان ناب
414 دنبال‌کننده
3هزار عکس
268 ویدیو
114 فایل
کوانتوم(علم فیزیک جدید) وتعالیم عرفانی،دلنوشته ها و اشعارم وسخنان و اشعار بزرگان اهل علم و ادب تلاشی در حد توان تقدیم به وجود مقدس صاحب الزمان .عج. و تمامی شهدای اسلام❤ 👈نشر باذکر شریف صلوات بر محمّد و آل محمّد و عجل فرجهم❤
مشاهده در ایتا
دانلود
dr_golshani_part3.mp3
22.12M
⭐ احیای فلسفه در علم (۳) 🎷 دکتر مهدی گلشنی علمی عرفانی👇 @wittj2
💥 طالب عشق💘 این بار شما از سخن شمس الدین ذوق بیشتر خواهید یافتن زیرا که بادبان کشتی وجود مرد اعتقاد است. چون بادبان باشد، باد وی را بجای عظیم برد و چون بادبان نباشد، سخن باد باشد. خوش است عاشق و معشوق میان ایشان بی تکلفی محض. این همه تکلفها برای غیر است، هر چیز که غیر عشق است برو حرامست. این سخن را تقریر دادمی عظیم، ولیکن بیگه است و بسیار می باید کوشیدن و جویها کندن تا بحوض دل برسد، الا قوم ملولند یا گوینده ملولست و بهانه می آورد، و اگر نه آن گوینده که قوم را از ملالت نبرد، دو پول نیرزد. هیچ کس را عاشق [هیچ کس، عاشق را] دلیل نتواند گفتن بر خوبی معشوق و هیچ نتواند در دل عاشق دلیل نشاندن که دالّ باشد بر بغض معشوق. پس معلوم شد که اینجا دلیل کار ندارد، اینجا طالب عشق می باید بودن. اکنون اگر در بیت مبالغه کنیم، در حق عاشق آن مبالغه نباشد و نیز می بینیم که مرید معنی خودرا بذل کرد برای صورت شیخ که: ای نقش تو از هزار معنی خوشتر؛ زیرا هر مریدی که بر شیخ آید اول از سر معنی بر می خیزد و محتاج شیح می شود. بهاء الدین سؤال کرد: که برای صورت شیخ، از معنی خود بر نمی خیزد، بلکه از معنی خود بر می خیزد برای معنی شیخ. فرمود: نشاید که چنین باشد [که] اگر چنین باشد پس هر دو شیخ باشند. شرح - پس معلوم شد که اینجا دلیل کار ندارد: آن کس که عشق را از دید گاه منفعت خود می نگرد، قادر به درک عشق حقیقی نیست و از عاشق به عنوان "مجنون" یاد می کند: علت عاشق ز علتها جداست عشق اصطرلاب اسرار خداست عاشقی گر زین سر و، گر زان سر است عاقبت ما را بدان شه رهبر است هر چه گویم عشق را شرح و بیان چون به عشق آیم خجل گردم از آن گر چه تفسیر زبان روشنگر است لیك عشق بی زبان روشنتر است چون قلم اندر نوشتن می شتافت چون به عشق آمد، قلم بر خود شكافت چون سخن در وصف این حالت رسید هم قلم بشکست و هم کاغذ درید عقل در شرحش چو خر در گِل بخفت شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت آفتاب آمد دلیل آفتاب گر دلیلت باید، از وی رو متاب (مثنوی)💎 - اینجا طالب عشق می باید بودن ...: برای درک عشق باید معشوق را از چشم عاشق نگاه کرد که این نوع دیدن جز با عاشق شدن امکان پذیر نمی باشد: گر تو خواهی كاو تو را باشد شكر پس و را از چشم عُشاقش نگر منگر از چشم خودت آن خوب را بین به چشم طالبان مطلوب را چشم خود بر بند ز آن خوش چشم، تو عاریت كن چشم از عشاق او بلك از او كن عاریت، چشم و نظر پس ز چشم او، به روی او نگر تا شوی ایمن ز سیری و ملال گفت: كان الله له، زآن ذو الجلال چشم او من باشم و دست و دلش تا رهد از مدبریها مقبلش هر چه مكروه است، چون او شد دلیل سوی محبوبت، حبیب است و خلیل (مثنوی)💎 @wittj2
🔮🎷 روانشناسی عشق از نظرگاه استاد عشق مولوی عشاق سخت نیازمند پیوند عواطف با معشوق هستند. بدون این ارتباط عاشق شدیداً احساس اضطراب، التهاب، و پوچی و بی ارزشی می کند. گوئی که بخش اصلی وجود گم شده است. جواب و خبری مثبت از معشوق باعث شادی و وجد می شود و بی خبری و سردی او آشفتگی و پریشانی بوجود می آورد. نیاز مبرم عاشق برای پیوند معشوق، شوری نیرومند ایجاد می کند که انرژی فوق العاده را سبب می گردد و در اوج آن عشق مرز بین خویشتن و دیگری از بین می رود و تجربه ی «مائی» یا usnessپیوند عاطفی را به اوج خود می رساند. عشاق به چنین لحظه و رابطه ای سخت اُنس می گیرند و وابسته می شوند. همانطور که آنتونی شکسبیر به کلوپاترا می گوید: «قلب من مال توست و سکان آن به نخی آویخته است». عشاق اغلب هم حسی و همدلی فوق العاده ای را تجربه می کنند. واژه دو روح در یک جسم در این دوران عشق رمانتیک واژه ای بسیار گویاست. تغییرات شیمیائی مغز را در این دوران هلن فیشر با دقت مطالعه کرده است و اعتقاد علمی بر آنست که عشق در مرحله ی هیجان با دو پامین و نور آدرنالین زیاد، شوری شگفت انگیز ایجاد می کند و در این دوران سیستم های انگیزشی هوس و هدف مندی مغز در مسیر تسخیر جنسی معشوق، فعالیت های عادی مغز تحلیل گر را مخدوش می کند. این دوران همان مستی و شور عاشقی است. و پس از گذشت از این مرحله، اگر دوام عشق به هورمون پیوند و دلبستگی امان بدهد، «اُکسی توسین» بتدریج شور و هیجان را تعدیل کرده و آرامش و دلبستگی را حاکم بر روابط عاشق و معشوق می کند. 🚨 وقتی از عشق سخن بگوئیم بلافاصله بحث حقیقی یا مجازی بودن آن مطرح می شود. سخت گذران بودن یا ماندگاری آن بمیان می آید و خلاصه بحث جسمانی یا معنوی – روحانی بودن عشق هم خود را به میدان گفتگو می کشاند. مولانا می گوید:🌸 عاشقی گر زین سر و گر زان سر است عاقبت ما را به آن شه رهبر است. 👈 لذا نظر او اینست که حتی عشق مجازی هم تجربه ای است که راه تجربه ی عشق حقیقی را هموار می کند. ولی شرط عمل اینست که عاشق ادب عاشقی بداند. 💥 ادب عاشقی هم چیزی نیست جز فنا خودپرستی در اکسیر عشق. بهمین دلیل برای مولانا عشق پر از شهد و شیرینی و آرامش آفرین نیست. او بر خلاف حافظ که از مصیبت ها و بلاهای عشق غافلگیر می شود و می گوید:🌸 الا یا ایهلا ساقی اَدرکساً و ناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها. مولانا می گوید:🌸 عشق از اول سرکش و خونی بُود تا گریزد هر که بیرونی بود 💘 مولانا نبرد عاشقی را کار هر کسی نمی داند و می گوید درکوره ی عشق بسیاری فقط می سوزند و جمعی از میانه ی راه می گریزند.💎 چون در این راه عشق جز معشوق، همه چیز ترا می گیرد و می سوزاند تا ترا بیازماید. 💌 مولانا در دفتر اول مثنوی در قصه ی کنیزک و پادشاه، به زیباترین شیوه بیان هوس، غرور، حسادت، خودپرستی، مقام و جایگاه و کِبر پادشاهی را در کوره ی عشق کنیزک ذوب می کند و پادشاه را از مسیر عشق مجازی به شاهراه عشق حقیقی می کشاند. مولانا می گوید: عشق آن شعله است کو چون برفروخت هر چه جز معشوق باقی جمله سوخت مولانا شرط اول تجربه ی عاشقی را، چیره شدن بر تمایلات نفس و خود پرستانه می داند،چنانکه می گوید با مدعی مگوئید اسرار عشق و مستی تا بی خبر بمیرد در درد خودپرستی در قصه ی کنیزک و پادشاه، ابتدا عشق پادشاه به کنیزک، سراسر هوس و خواهندگی است و بهمین دلیل فرمان می دهد که کنیزک را به قصر او آورده بیارایند و به بالینش بیاورند. حاصل این تمنای یک جانبه و خود خواهانه، بیماری و زرد روئی کنیزک است و افتادن او به بستر مرگ. در گام نخست ترس پادشاه از مرگ کنیزک که پاسخی به درمان طبیبان جسمانی نمی دهد، او را با تواضع و برهنه پا به شبستان مسجد می برد و در اوج عجز بشری، درمان کنیزک را فقط از درگاه احدیت طلب می کند. در خواب به او وعده می دهند که طبیبی روحانی به آن منطقه می آید که قادر به درمان کنیزک است. روز موعود می رسد و پادشاه به استقبال طبیب روحانی می رود و با تواضع بیمار خود را بدست طبیت روحانی می دهد. در اینجاست که گام دیگری از استحاله ی احوال پادشاه فرا رسیده است. زیرا طبیب روحانی به او می گوید که کنیزک دل در گرو مرد زرگری دارد که برای بهبودی حال او، باید فرمان دهی مرد زرگر بیاید و کنیزک با او کامجویی کند. حسادت پادشاه که از ویژگیهای عشق مجازی است باید در راه تجربه ی عشق حقیقی، رنگ ببازد. پادشاه فرمان می دهد و مرد زرگر می آید و کنیزک رو به بهبودی میرود و پادشاه کام نا گرفته از کنیزک، شاهد کامجوئی او با مرد زرگر است. طبیب روحانی که پادشاه را استوار راه عشق می یابد درسی دیگر به او می آموزد و آن خوراندن سم تدریجی به مرد زرگر و دگرگون شدن ظاهر اوست. مرد زرگر بتدریج لاغر و زرد چهره و تکیده می شود و به سرازیری مرگ افتاده است که عشق او در دل کنیزک...
قبل از مردن او می میرد. طبیب روحانی می خواهد که پادشاه بداند که: 🍂 عشق هایی کز پی رنگی بود عشق نبود عاقبت ننگی بود.🍂 مرد زرگر می میرد، کنیزک در قصر می ماند و دل سوی پادشاه می آورد اما قصه اینگونه پایان می یابد که پادشاه با این تجربه ی دل دادگی و سوزاندن هوس – حسادت – کبر و خود پرستی، وارد وادی دیگری از عشق حقیقی شده که دیگر وصال و کامجوئی از کنیزک خواسته ی پادشاه نیست و وسعت قلب او عشقی بزرگتر را در خود جای داده است. 🍂 هیچ عاشق خود نباشد وصل جو که نه معشوقش بود جویای او🍂 پی بردن به دستگاه فکری مولانا، گام نخست در شناخت دیدگاه او نسبت به عشق است. او نه فقط تئوری عشق را می شناسد، بلکه با یک تجربه ی عاشقانه، گام به گام رهرو وادی عشق را هدایت می کند. «ای آنکه شنیدی سخن عشق، ببین عشق کو حالت بشنیده و کو حالت دیده» اینکه شمس در ملاقات خود با مولانا چه کرد؟ حدیث پُر رمز و رازی است، که بسیاری با کوته بینی این تجربه را با متر کوتاه خود اندازه می گیرند و میزان درستی در دست ندارند تا این تجربه ی فراتر از امور مادی ارتباط را اندازه کنند. آنچه نمی دانیم بسیار است ولی آنچه می دانیم اینکه ملاقات شمس در زندگی مولانا تحول شگفتی آفرید. مولانا که در زهدان دین فقاهتی پرورش یافته بود، در این تحول معنوی و با تجربه ای عاشقانه، این پوسته ی تنگ را شکافت و به جمع وارهیدگان غیر عبوس دین فقاهتی پیوست که خود گفته است 🍂 «سجاده نشین با وقاری بودم رقصنده کودکان کویم کردی.»🍂 مولانا تمام هویت اکتسابی خود را چون گل برگهای یک گل، تک تک به باد فنا سپرد و رشد نوین را از تخم دانه ی وجود آغاز کرد. از مخزن هستی خود و از گنج درون تن به قماری عاشقانه سپرد که در طلب وصال با معشوق هر چه از او خواسته شد بی محابا، بخشید. 🌟 در سیر معنوی عشق یکی از نادرترین متفکران زمانه ی خود گشت که بر خلاف ردای آستین گشادی که می پوشید، شوریده ای بود سرمست و رقصنده ای شیدا در عالم دل باختگان حقیقت. و بر خلاف سماعی که می گذاشت پرهیز کاری بود ستُرگ در وادی تقوی: 🍂 «عشق آن شعله است کو چون بر فروخت هر چه جز معشوق باقی جمله سوخت»🍂 🚨 هدف غائی بشریت بر طبق نظریه ی مولوی، به وحدت رسیدن با خالق هستی از راه عشق است. او فضیلت را نه غایت، بلکه وسیله ای برای نیل به غایت می داند. از این رو است که شعر او بر دیده ی استعلامی وحدت استوار است و او این باور را از موضع اخلاق و🚏 نه متا فیزیکی استنتاج می کند. غایت مولانا عشق و نیروی هستی بخش آن است که نیروی محرکه ی دیدگاه اخلاقی مذکور به شمار می رود و به تصوف مولانا چشم اندازی مثبت و غائی برای وضعیت دشوار زندگی بشر امروزی که سخت «منفرد» و تنها شده می دهد. وحدت وجود و موجود اگر چه واژه ای است که با مولانا به جهان اندیشه وارد نشده است و این مفهوم را به 👌⭐ ابن عربی،فیلسوف مسلمان اسپانیولی اصل نسبت می دهند ولی تجربه ی وحدت عشق و عاشق و معشوق در لابلای اشعار مولانا خوابیده است. 🍂 «باده در جوشش گدای جوش ما چرخ در گردش گدای هوش ما باده از ما مست شد، نی ما از او قابل از ما هست شد، نی ما از او»🍂 🚨 مولانا ریشه ی آگاهی را در رابطه ی میان دو ذره و قابلیت ذاتی آنها در پیوستن به یکدیگر می داند. این امر همان 💥 پیوستگی کوانتومی موجود در سطح DNA است که امروز به 👈 نیروی اساسی حیات معروف است. در این جا مایلم جدولی را پیش روی شما بگذارم که توضیح مربوط به آنرا در ماه آینده ارائه خواهم کرد. فقط با این تصویر در این حد آشنا شوید. که حیات روانی انسان از دیدگاه روانشناسی علمی و عرفان شرقی نوعی هم خوانی دارد که یکی از طریق 💥 تجربیات علمی و دیگری از طریق 💥 تجربیات علم حضوری و شهودی که شیوه ای دیگر از دریافت حقیقت است، به مطالعه ی انسان پرداخته. علمی عرفانی @wittj2
🔮🎷 آیا مکانیک کوانتمی رازهای زیست‌شناسی را خواهد گشود؟ نمی‌دانم چرا همیشه می‌پندارم زیست‌شناسی کنونی علمی ایستاست و به جز یک تحول اساسی ـ که آن نیز مرهون فیزیک‌دانانی چون💥 کریک و💥 واتسون بوده ـ دستخوش دگرگونی بایسته‌ای که فیزیک و به تبع آن شیمی در ابتدای قرن گذشته متحمل آن شدند، نشده است. در یک قیاسِ نه چندان بی‌راه، شاید بتوان زیست‌شناسی کنونی را به شیمی عصر کیمیاگری، که هنوز دانش‌هایی چون مکانیک کوانتومی برای توجیه پدیده‌های آن پا به میدان نگذاشته بود، تشبیه کرد. البته شاید تند رفته و جانب انصاف را رعایت نکرده باشم؛ ولی شک ندارم که زیست‌شناسی و به تبع آن علوم پزشکی نیاز به تحولی دارند که اصطلاحاً در علوم، تحول اساسی1خوانده می‌شود و تقریباً تردیدی ندارم که این تحول اساسی از دالان علم 👈 مکانیک کوانتومی خواهد گذشت. سال‌هاست که متخصصان علوم بین‌رشته‌ای به این امر پی برده‌اند و بسیاری کوشیده‌اند از این طریق به رمز و رازهای حیات پی ببرند. سده کنونی به یقین سده و عصر زیست‌شناسی خواهد بود و از همین رو بسیاری از متخصصان درجه اول علوم ریاضی و فیزیک در حال کوچ به زیست‌شناسی هستند. اخیراً که از سرِ کنجکاوی در پی اعضای گروه زیست‌شناسی بزرگ‌ترین مرکز تحقیقاتی علوم دنیا، یعنی انستیتو مطالعات عالی پرینستون می‌گشتم، دریافتم بسیاری از غول‌های فیزیک جهان از جمله 💥 ادوارد ویتن2 ـ فیزیکدان ژنی که او را می‌توان 👈 پدر نظریه ریسمان در ذرات بنیادی پنداشت ـ و💥 فریمن دایسون3 اعجوبه دیگری از فیزیک و از بنیان‌گذاران فیزیک ذرات بنیادی، در آن حضور دارند. می‌توان گفت که کفگیر فیزیک تقریباً به ته دیگ خورده است، زیست‌شناسی سرزمینی بکر برای پاشیدن بذرهای نظریه‌های جدید است و به این ترتیب، بی‌گمان آن تحول بایسته در این سده در این علم رخ خواهد داد. جای بسی تأسف است که در دوره جدید متوسطه، درس زیست‌شناسی به‌عنوان یکی از دروس رشته ریاضی فیزیک پذیرفته نشد و به جای آن درس زمین‌شناسی افزوده شد که نشانی از دیدگاه سنتی و پیشامدرن برنامه‌ریزان آموزشی دارد که همگام با تحولات علوم نوین پیش نمی‌روند و پیچیده در کلاف بی‌سر و ته واژگان علوم انسانی همچنان به قول آلوین تافلر4 به طبل علوم فناوری‌های ماشین دودی می‌کوبند. در هر حال، همان‌طور که پیش‌تر هم در مقاله‌ای خاطرنشان کردم، 👈 برخی از متخصصان علوم اعصاب نیز به اهمیت مکانیک کوانتومی پی برده‌اند و خود نیز پیشنهاداتی داشته‌ام5. از آن جمله 💥 استوارت همراف6 است که همراه با فیزیکدان نظری برجسته، 💥 راجر پنروس7، به این حیطه پای گذاشته‌اند. منظور اینکه، خود جوامع پزشکی و زیست‌شناسی نیز به نقایص کارشان و اینکه دیگر دانش‌های قدیمی نمی‌توانند راه به جایی ببرند، پی برده‌اند و تشنه اندیشه و منش علمی تازه‌اند. در این مقاله به بررسی چند پدیده دیگر می‌پردازیم که آن‌ها نیز بسته به نیاز متخصصان زیست‌شناسی، پای فیزیکدآن‌ها را به این حیطه باز کرده‌اند. نخستین آن‌ها به کاوشی برمی‌گردد که زیست‌شناس نامی💥 جان‌جو مک فادن8 از بخش زیست‌شناسی دانشگاه سوری9 به انجام رسانید و در توجیه یک پدیده نادر دست به دامان فیزیکدانان شد. ادامه دارد... علمی عرفانی👇 @wittj2
او در پی یک آزمایش دریافت که وقتی باکتری M.tubercolosis را در شرایط کمبود اکسیژن قرار می‌دهد، به طریقی جهش می‌یابد که سویه کشنده‌ای از آن بیشتر ظاهر می‌شود. در حالی‌که طبق 💥 نظریه داروین، جهش‌ها باید کتره‌ای (راندوم یا تصادفی) باشند و هیچ جهشی نباید بر دیگران مرجّح باشد و بیشتر از بقیه رخ دهد ـ‌یعنی شرایط محیطی در انتخاب نوع جهش، دخیل نیست. پیشتر، گروهی از زیست‌شناسان مولکولی دانشگاه هاروارد، به سرپرستی💥 جان کینس10 به مورد عجیب دیگری پی برده بودند. آن‌ها دریافته بودند وقتی که باکتری E-coli که نمی‌توانند لاکتوز را هضم کند، در ظرف ژلاتینی حاوی شکر پاشیده شود، جهش لازم را برای تجزیه سریع‌تر لاکتوز، از وضعیت‌های دیگر انجام می‌دهد و این نتیجه در مجله معتبر نیچر به چاپ رسید 🚨 [1]. 💥 مک فادن به کمک فیزیکدان جوانی به نام 💥 جیم الخلیلی11کوشید به یاری مکانیک کوانتومی راز این معماها را بگشاید. البته دخالت دادن مکانیک کوانتومی در زیست‌شناسی کار چندان بدیع و تازه‌ای نبوده است و پیش از آن، فیزیکدانی به نام 💥 لودین12 به این امر همت گماشته بود [2].👌🌟 در هر حال، باید توجه کنیم که یاخته‌ها از اتم ساخته شده‌اند و قوانین مکانیک کوانتومی برای همه اتم‌ها حاکم است؛ قوانینی همچون💎 برهم نهی‌کوانتومی13 ـ💎 اینکه در حالت میکروسکوپی تا ذره دیده نشود، جای آن مشخص نیست ـ و 💎 پدیده تونل‌زنی14 که بر مبنای آن ذرات میکروسکوپی می‌توانند از موانعی رد شوند که از لحاظ کلاسیک ناممکن است. 🚨 در توجیه این آزمایش‌ها باید به ساختار نردبانی DNA توجه کرد. البته اگر این مقاله را برای فیزیک پیشگان می‌نوشتم ـ آن‌طور که باید در کتاب‌های جدیدالتألیف برای رشته‌های ریاضی فیزیک نگاشته می‌شد ـ به ساختار این مارپیچ و به دو زنجیره پلی‌نولکئوتیدی آن که در جهاتی معکوس با پیوندهای هیدروژنی که به ترتیب بازهای A و G یک زنجیره با بازهای T و C زنجیره دیگر جفت می‌شوند، مقابل هم قرار می‌گیرند و الی آخر می‌پرداختم؛ اما اکنون مخاطبانم کسانی هستند که بر این دانش احاطه لازم را دارند. بنابراین، تکیه بر 🌟 این امر که هر پله این نردبان شامل پیوند هیدروژنی است که بر آن‌ها قوانین مکانیک کوانتومی حاکم است، کفایت می‌کند. اما افزون بر این شکل طبیعی، در یک جهش می‌توان به اشکالی غیرطبیعی یا اصطلاحاً👈 توتومری15 هم رسید. هر تغییر در توالی DNA ژنوم بنای یک جهش است. 👌🌟 جهش هنگامی رخ می‌دهد که یک هیدروژن از مکان طبیعی خود به جای دیگر (جای نادرست در نیمه مقابل نردبان) برود. این تغییرات از شکل طبیعی به اشکال توتومری، موجب خطاهایی در فرایند رونویسی DNA می‌شود. در هر حال، بنا به قواعد مکانیک کوانتومی تا هنگامی که جهش رخ نداده باشد، یک هیدروژن را می‌توان در هر دو سوی نردبان در نظر گرفت و👌🚨 جهش هنگامی رخ می‌دهد که هیدروژن بتواند اصطلاحاً به بیان مکانیک کوانتومی از سدّی ـ که از لحاظ کلاسیکی غیرممکن است ـ تونل بزند و به آن سوی نردبان برود (شکل 1). ادامه دارد... علمی عرفانی👇 @wittj2