23.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔮🎷جهان را چه کسی خلق کرده خدا یا قوانین کوانتوم؟
علمی عرفانی👇
@wittj2
خواهی کـه شود دل تو چون آئینه
ده چیـز بــرون کـن از مـیان سیـنه
حرص ودغل وبخل وحرام و غیبت
بغـض و حسـد وکبر و ریـا و کینـه
خاقانی🌻
@wittj2
مرا پرسی که چونی بین که چونم
خرابم بیخودم مست جنونم
مرا از کاف و نون آورد در دام
از آن هیبت دوتا چون کاف و نونم
مولانای جان🌻
اشاره به آیه ی" کن فیکن"
@wittj2
🔮🎷نتیجه عدم اعتقاد به معاد
علامه طباطبایی🌻
⭐️اگر اعتقاد به معاد در مردم نباشد ،
دیگر انگیزه اصلی مردم از دوری از هوای نفس از بین می رود ،
و دیگر چیزی جلوی هوس های مردم را نمی گیرد،
و این اعتقاد مهم ترین عامل تقوا می باشد
و فراموش کردن این اعتقاد عامل تمام فساد ها می باشد .
@wittj2
برگی از معرفت🍂
⭐️واردشدن عشق در قلب
و عشق،هر کسی را به خود راه ندهد!
و به همه جایی مأوا نکند!
و به هر دیده،روی نَنَماید!
و اگر وقتی،نشانِ کسی یابد که مُستَحَقِ آن سعادت بوَد؛
حُزن را که وکیلِ دَر است بفرستد
تا خانه،پاک کند و کسی را در خانه نگذارد
و از آمدنِ سُلیمانِ عشق،خبر کند!
«شیخ اشراق سهروردی»🌻
@wittj2
🔮🎷 تنها طریق وصل
تنها طریقی که به هدف می رساند همان طریقه 👌معرفت النفس است
که نزدیکترین راه نیز هست و این راه همان راه انقطاع و بریدن از غیر خدا و توجه کامل به خداوند سبحان می باشد.
که حصول آن با انجام دستورات شرع می باشد.
علامه طباطبایی🌻
📗برگرفته از زندگینامه ایشان
@wittj2
پندانه🍂
دهان باب الله است،صادرات و وارداتش را کنترل کنید، دهان گوش جان است،
👌سعی کنید چانهتان را عقل بچرخاند...
علامه حسن زاده آملی🌻
@wittj2
#خلاصه_شرح_داستان_اول_مثنوی
#مقدمه_قسمت_پنجم
علامه مروجی سبزواری🌻
به طور کلی سفر دوم یک سفر در فقر است که از اول مرتبۀ فقر آغاز میشود که دوئیت بین انسان و خدا وجود دارد، منتها چون انسان فقر خود و غنای خدا را به شهود دیده، پس خودش را بالله و بالحق میبیند و این جاست که ندای «انا الحق» سر میدهد، یا «لیس فی جُبَّتی الا الله» میگوید، و این سیر همچنان پیش میرود تا این که در بحر بیکران حق افتاده و تمام قیود و حدود و مقدار و ماهیتش مضمحل میشود و در این جاست که سفر دوم که فنای ماهیت و قدر انسان است در عالم اطلاق و لا تعینی، تمام میشود و سالک خودش را گم میکند و ماهیتش را از دست میدهد، اما صاحب هویت جدید میشود. شناسنامۀ جدیدی میگیرد که عبارتست از وجود اطلاقیِ بالاذن و وجود مطلق ظلّی.
در این جا فقیر، غنی میشود، و این عبد، مولا میشود. منتها غنی بالاذن و مولای بالاذن.
از ابتدای سفر دوم تا آخر، این فقیر و این نی هر چه میگوید از او میگوید. نه این که از زبان او بگوید، بلکه خود اوست که از زبان این فقیر صحبت میکند. یعنی چنین نیست که او بگوید: بگو فلان، این هم بگوید فلان. بلکه اصلا خود اوست که صحبت میکند.
آن گاه این فقیر مادام که دور است از حق، و هنوز در اوائل سفر خود است، نواهای غریبانه سر میدهد و به یاد یار و دیار غمگنانه از حق میخواهد که او را به سر منزل خودش که عالم غِنا و اطلاق است برساند.
نماز شام غریبان چو گریه آغازم
به مویههای غریبانه قصه پردازم
به یاد یاد و دیار آن چنان بگریم زار
که از جهان ره و رسم سفر براندازم
من از دیار حبیبم نه از بلاد غریب
مهیمنا به رفیقان خود رسان بازم
خدای را مددی ای رفیق ره تا من
به کوی میکده دیگر علم برافرازم
اما چون به آخر سفر رسید و در دریای اطلاق الهی افتاد و در آن جا از خودش فانی شد و تشخصی را که از سوی قدر و ماهیتش داشت از دست بداد، از خود بیخود میشود و باز این جا نواهای این فقیر یا این نی فرق میکند:
من این ایوان نه تو را نمیدانم نمیدانم
من این نقاش جادو را نمیدانم نمیدانم
مرا گوید مرو آن سو تو استادی بیا این سو
که من آن سو و این سو را نمیدانم نمیدانم
همیگیرد گریبانم همیدارد پریشانم
من این خوشخوی بدخو را نمیدانم نمیدانم
علمی عرفانی👇
@wittj2
غلام نرگس مستم که بامداد پگاه
قدح به دست گرفته ز خواب برخیزد
امیرخسرو دهلوی🌻
@wittj2
من
از آن روز که
در بند توام
آزادم...
پادشاهم
که به دست تو
اسیر افتادم
سعدی🌻
@wittj2
🔮🎷 اثبات ولایت امام علی(علیه السلام) با یک داستان ساده !!
👌ماجرای غدیر خم متاسفانه برعکس واقعه عاشورا
و سایر مناسبتهای ما شیعه ها
خیلی برای غیر شیعه تعریف نشده...
و اهل سنت هم ماجرای غدیر رو اینجوری تموم میکنند
که منظور پیامبر در غدیر از کلمه "ولی" نسبت به حضرت علی علیه السلام
یعنی دوست و یار بوده نه جانشینی و ولایت!
حالا خودتون با خوندن این داستان قضاوت کنید منظور پیامبر را 👇👇
دو نفر، یکی شیعه و دیگری سنی، در خانه ای با هم زندگی می کردند.
یک روز برادر سنی به سفر رفت و در راه بود که برادر شیعه زنگ زد به او و گفت: "سریع برگرد خونه که کار بسیار بسیار واجبی دارم؛
سنی گفت:
"الان تو راهم نمی شه".
شیعه اصرار کرد و سنی باز قبول نمی کرد.
آخر آنقدر اصرار را زیاد کرد که سنی قبول کرد که برگردد.
وقتی برگشت گفت:
"کار مهمت چی بود؟"
شیعه گفت:
"هیچی؛
فقط خواستم بگم دوستت دارم، و تو دوست منی. همین".
سنی عصبانی شد و گفت:
"فلان فلان شده مگه مرض داری این همه راه منو کشوندی که همینو بگی؟ مگه آزار داری؟
شیعه گفت:
"این همون حرفیست که شما در مورد پیغمبر می زنید!
می گویید پیامبر(صلی الله علیه و آله) این همه مردم رو معطل کرده،
و وقتی به غدیر خم می رسه دستور توقف میده،
و میگه اونایی که جلو افتادن بگین برگردند و صبر می کنیم اونایی که نرسیدن بمانیم تا برسند.
میگن انقدر هوا گرم بوده که مردم زیر شکم شتر پناه می بردند
و عبا روی سرشون می انداختند. و تعدادشون ۱۲۰هزار نفر بوده.
آن وقت پیغمبر این همه آدم رو معطل کنه اذیت بشن که بگه علی فقط دوست منه⁉️؟؟؟!!!!!
علمی عرفانی👇
@wittj2