🔮🎷اهمیت نگاه حسی و تجربی در مطالعه جهان و پدیده ها
قرآن به «نگاه کردن»، «دیدن» و «نگریستن» دعوت می کند، حتی می گوید آنان که در دنیا اهل دقت در نگرش نیستند، در آخرت کور و نابینا محشور می شوند: «قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَني أَعْمى وَ قَدْ كُنْتُ بَصيراً»: می گوید پروردگارا، چرا مرا کور محشور کردی در حالی که در دنیا بصیر بودم. همیشه قرآن به مطالعه در اشیاء جهان با نگاه ژرف حسی دعوت کرده است.
⭐️یک مراجعه به واژۀ «بصر» و مشتقات بس فراوان آن در قرآن، روشن می کند که حتی در مواردی که بصیرت به معنی «بینش قلبی» آمده باز نوعی کشش به سوی اصالت «دیدن چشم» و دقت در دیدن و نگریستن، در آنها هست. و همچنین است واژۀ «سمع» و مشتقات فراوان آن در قرآن.
👌و همینطور واژه های مشتق از «رأی». و به حدی به رؤیت چشمی و حسّی اهمیت می دهد که پیامبرش را برای مطالعۀ کیهان، سپس برای مطالعۀ هفت آسمان، به معراج می برد، در حالی که می توانست علم بر همۀ آنها را در همان خانه اش و بدون مشاهدۀ عینی، به آن حضرت بدهد.
⭐️علت و حکمت معراج، دیدن حسّی از نزدیک است «لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا»: تا نشان دهیم به او نشانه های قدرت خودمان (در آفرینش) را. و «ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى- لَقَدْ رَأى مِنْ آياتِ رَبِّهِ الْكُبْرى»: نه چشمش لغزیده سطحی نگر شد و نه چشمش دچار طغیان (عدم دقت) گشت و به تحقیق مشاهده کرد از نشانه های بزرگ قدرت پروردگارش.
و می گوید: آنچه را که چشمش دید قلبش نیز آن را بر گرفت و تایید کرد: «ما كَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى»: قلب حساس، آنچه را که (چشم) دیده بود تکذیب نکرد - دچار شک و تردید نشد.
این موضوع حتی مطابق نظر آنان که در اثر آلودگی ذهن شان با بینش های غیر اسلامی، به معراج روحانی معتقد هستند نه جسمانی، باز این سفر روحانی برای دیدن کیهان و آسمان ها از نزدیک بوده است.
علمی عرفانی
👇
@wittj2
#خلاصه_شرح_داستان_اول_مثنوی
#مقدمه_قسمت_یازدهم
علامه مروجی سبزواری🌻
آری خداوند به آن حضرت میفرماید: استمع لما یوحی. گوش بده به آن چه وحی می شوی. آیا اگر کسی دیگر در کنار موسی (ع) می بود، این کلمات را می شنید؟ هرگز، چنانکه رسول اکرم (ص) هرگاه جبرئیل بر ایشان وارد می شد و وحیی می آورد کسانی که در اطراف ایشان بودند سخنان جبرئیل را نمی شنیدند. چرا؟ زیرا وحی بر قلب نبی وارد می شود: «نزّله علی قلبک» بقره ۹۷🌻 و پیامبر خدا سخنان خدا را با گوش قلب خود می شنیدند. پس ایشان هم که آن وحی را برای امت بیان می کنند، در واقع آن سخنان را بر قلبهای امت وارد می کنند و هرکس قلبش باز باشد، آن سخنان را می شنود، و هرکس قلبش بسته بوده و گوش قلبش بسته باشد از شنیدن وحی و خطاب الهی محروم می ماند و این است که قرآن فقط برای کسانی هدایت است که می شنوند: «ان فی ذلک لذکری لمن کان له قلب او القی اسمع و هو شهید» ق۳٧🌻 (همانا که قرآن ذکر است و یادآوری برای کسی که دارای قلب است، یا گوش بیندازد در حالیکه شاهد هم هست).
آری! قرآن برای کسانی که فقط با گوش ظاهر می شنوند و با زبان ظاهر آنرا قرائت می کنند و با چشم ظاهر الفاظ و آیاتش را می بینند هیچگونه هدایتی نمی آورد. در قلب اینها هیچ نورانیتی ایجاد نمی کند. آنها را به سعادت نمی رساند. از جهنم دنیا و آخرت نجات نمی بخشد.
👌حتی عالمانی که در حد وهم (که او را عقل ساخط می گویند) توقف کرده اند و وهم را با بردن به مدرسه و نشاندن پای درس استاد و خواندن کتاب قوی ساخته اند و مفسر قرآن شده اند، باز هم قلبشان از نورانیت قرآن بهره ای ندارد. چراکه انسان مفسری بزرگ باشد یا فقیهی عالیقدر، یا محدث و متکلمی عظیم الشأن، اما اینها باعث نمی شوند که قلب این انسان به نور قرآن دسترسی پیدا کرده باشد و در قیامت جزء محرومین از قرآن محشور نشود.
این است که وقتی مولانا می گوید بشنو از نی، این بشنو یک شنیدن دیگر است. شنیدن با قلب است.
⭐️شنیدن با گوشی است که به این آسانیها باز نمی شود مگر با عنایت خداوندی. خلوت نشینی ها لازم است و عبادتها و مجاهدتها تا انسان از این وجود حیوانی و چشم و گوش حیوانی بمیرد، تا به وجود روحانی و نورانی زنده شود و چشم و گوش روح او باز گردند.
این است که اولین کلمۀ مثنوی، کلمۀ بشنو است و مولانا در مثنوی با افرادی گفتگو می کند که قلبی باز دارند. مؤید بر مطلب اینکه در بیت دوم می گوید:
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق
👌یعنی مخاطب می باید چنین کسی باشد که او هم مثل من نی باشد و فقیر و عبد باشد و از خود حیوانی و خود ظلمانی تخلیه شده باشد، و روحش آزاد شده باشد و آن گاه چنین انسان روحانی خود را در فراق ببیند و قلبش از درد فراق از خدا و از اصل خود پاره پاره و شرحه شرحه شده باشد. مخاطب من چنین کسی است.
علمی عرفانی👇
@wittj2
آفتاب امروز بر شکل دگر تابان شدست
در شعاعش همچو ذره جان من رقصان شدست
مشتری در طالع است و ماه و زهره در حضور
یار ,چوگان زلف مه رو, میر این میدان شدست
مولانای جان🌻
@wittj2
🔮🎷 فلسفه چیست؟
فلسفه یعنی هستی شناسی= خداشناسی، کائنات شناسی (جهان شناسی)، انسان شناسی و شناخت رابطۀ این محورها با همدیگر که نتیجه می دهد نظام و تنظیم رفتار انسان با خودش، با خدایش، با جهان و با افراد دیگر را.
انسان و فلسفه: انسان و هر فرد از انسان هرگز نمی تواند بدون فلسفه باشد؛ محال است که انسانی خالی از فلسفه باشد.
حتی آن پیرزن بی سواد دور افتاده در دورترین روستا نیز برای خودش یک فلسفه ای دارد گرچه محدودتر، تقلیدی تر، موروثی تر. زیرا او نیز یک فهم و برداشت کلّی از هستی دارد (غلط یا درست) و بر اساس همان برداشت رابطۀ خود را با جهان هستی برقرار می کند و بر اساس آن رفتار و زندگی می کند. تا چه رسد به اندیشمندان بزرگ و مغزهای متفکر.
⭐️علم چیست؟
علم، شناخت پدیده ها و روابط حاکم بین آنهاست اما در مقیاس ریزتر و دقیقتر. یکی از تفاوتهای فلسفه و علم در مقیاسی است که به جهان نگاه میکنند. فلسفه، کل هستی را میبیند اما علم فقط یک بخش خاص که از آن کل، جدا و جراحی شده است را مطالعه میکند.
با این مقدمه دو نوع فلسفه داریم:
⭐️ فلسفه مقدم و فلسفه موخر.
علمی عرفانی👇
@wittj2
🔮🎷فلسفه مقدم
فلسفه ای که 👌«امّ العلوم» است و همه علوم از آن بر میخیزند یا باید از آن برخیزند. این فلسفه یک اندیشه کلّی دربارۀ هستی است که همه علوم با آنهمه رشته های گوناگون از آن زائیده می شوند و یا باید زائیده شوند.
🎯گفته اند برگشت همۀ علوم به چهار علم است؛ یا بگوئیم مادر همۀ علوم چهار علم است: انسان شناسی، فیزیک، شیمی و زیست شناسی.
یک فیلسوف فلسفۀ مقدّم معتقد است که مادر این چهار علم نیز فلسفه است. و البته چنین شخصی می تواند از بستر جریان تاریخی علم و اندیشه نیز شواهدی بیاورد و باور خود را بعنوان یک واقعیت تاریخی بداند. اما امروز این فلسفه مرده است.
👌منشأ فلسفۀ مقدم یعنی منشأ و زمینۀ این نوع «کلّی اندیشی» و این گونه «فلسفیدن»، جهل و ناتوانی بشر بود؛ چون توان اندیشۀ تبیینی و شناخت جزئیات را نداشت لذا به کلّی گوئی می پرداخت. و با بیان دیگر: چون شناخت علمی نداشت از موضوعات علمی و اندیشۀ علمی صرفنظر می کرد و حس «پرسشگری» خود را با کلّی گوئی اقناء می کرد. زیرا انسان نمی تواند پرسش نکند، و نمی تواند پرسش های خود را بی پاسخ بگذارد، و هرگز انسان نمی تواند بدون فلسفه باشد.
علمی عرفانی👇
@wittj2
🔮🎷فلسفۀ مؤخّر
یعنی فلسفه ای که مادر علوم نیست بلکه فرزند علوم است؛ اندیشه باید از علوم- خواه علوم انسانی و خواه علوم تجربی- و از موضوعات 🎯جزئی علمی شروع شود، پیش رود، توسعه یابد و اندیشۀ کلی فلسفی را نتیجه دهد. این فرایند بیش از یک قرن است شروع شده و پیش می رود.
علمی عرفانی👇
@wittj2
🔮🎷فلسفه و هستی شناسی و جهانبینی قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) فلسفه مؤخر است
از پائین شروع شده و به بالا می رود از خلق به سوی خالق، از زمین به سوی آسمان، 🎯از جزئیات به سوی کلیات، یعنی 180 درجه برعکس فلسفه های مقدم که از بالا به پائین و از کلیات به سوی جزئیات فرود می آیند که هیچ دردی از دردهای انسان را دوا نکرده اند بلکه به سرگیجه های بشر افزوده اند؛ همیشه در برابر نبوت ها ایستاده و سد بزرگی در راه هدایت بشر شده اند و اینک مرده اند.
👌اینجاست که اهمیت علوم تجربی که به شناخت طبیعت و آفرینش میپردازند از دیدگاه اسلام معلوم میشود.
آنچه نمی گذارد فلسفه گرایان امروزی این «مرگ مسلّم فلسفه مقدم» را ببینند 👌تعصبات ناخودآگاه شان است. این تعصب گاهی هم به مرحلۀ خودآگاه می رسد: یکی از دانشجویان، کتاب «تبیین جهان و انسان» را به یکی از اساتید بزرگ دانشگاه داده بود، حضرت استاد پس از چند روز کتاب را به آن دانشجو می دهد و می گوید: آنچه در این کتاب است همگی درست و صحیح است اما اگر من این را بپذیرم باید پی اچ دی (PHD) خودم را که از فرانسه گرفته ام پاره کرده و به دور بیندازم.
علمی عرفانی👇
@wittj2
🔮🎷فلسفۀ مؤخر نمرده است
اگر هاوکینگ یا هر شخص دیگر «مطلق فلسفه» را مرده بداند گزافه گوئی کرده است انسان (خواه فرد و خواه جامعه و خواه جامعۀ جهانی) بدون فلسفه نمی شود. فلسفۀ موخر نمرده است بل تازه دارد خود را به منصّۀ ظهور می رساند؛ با مرگ فلسفه های مقدم مانع سترگ از میان رفته؛ جامعۀ جهانی آبستن فلسفۀ موخر است و اینک براستی در بحبوحۀ دردهای زایمان است. یکی از علل غیبت امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه) وجود فلسفه های مقدم بود که می بایست زمان می گذشت و مرگ مقدم ها فرا می رسید و اینک فرا رسیده است که هاوکینگ گوشه ای از آن را فهمیده است.
🌻اللَّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِيّكَ الْفَرَج🌻
👇
@wittj2