ادامه از 🔮🎷"مکعب های هینتون"
یک مکعب را درنظر بگیرید. می توانیم مکعب را در سه بعد، طوری بگسترانیم که یک سری شش مربعی به شکل صلیب داشته باشیم. یک سطحستانی (موجودی که از درک بعد سوم عاجز است) همانطور که نمی تواند مکعب را مجسم کند، نمی تواند مربع های یک مکعب گسترده شده را به هم وصل کند تا مکعب بسازد. در بعد دوم، اتصالات بین هر مربع سخت و محکم بوده و نمی توان آن ها را حرکت داد، اما این اتصالات در بعد سوم براحتی تا می شوند.
یک سطحستانی که چنین حادثه ای را می بیند، شاهد ناپدید شدن مربع ها و باقی ماندن تنها یک مربع خواهد بود.
به همین ترتیب، یک مکعب فراابعادی را نمی توان در بعد چهارم مجسم کرد، اما می توان آن را به اجزاء ساده تر آن که مکعب های سه بعدی معمولی اند گسترانید. این مکعب ها می توانند به صورت یک صلیب سه بعدی یعنی یک تسراکت مرتب شوند. برای ما تجسم اینکه چگونه این مکعب ها را از یک مکعب فراابعادی بدست آوریم غیرممکن است اما یک فرد با ابعاد بالاتر، می تواند هر مکعب را از دنیای ما بالا بکشد و آن ها را جمع کرده و یک ابرمکعب بسازد (چشمان سه بعدی ما که این حادثه شگفت انگیز را می بیند، تنها متوجه ناپدید شدن مکعب ها خواهد شد، چون نهایتأ فقط یک مکعب در دنیای ما باقی می ماند).
ادامه دارد...
@wittj2
ادامه از 🔮🎷"مکعب های هینتون"
هینتون، با روش دومی جهت تجسم اشیای فراابعادی آشنا بود: نگاه کردن به سایه هایی که این اشیا در ابعاد پایین تر ایجاد می کنند. مثلأ یک سطحستانی می تواند یک مکعب را با نگاه کردن به سایه دوبعدی آن مجسم کند. سایه مکعب، شبیه دو مربع متصل به هم می باشد، به همین صورت، سایه یک ابرمکعب که روی بعد سوم افتاده است، شبیه مکعبی داخل مکعب دیگر خواهد بود (شکل👇).
هینتون علاوه بر دو راه تجسم گسترانیدن ابرمکعب ها و نیز بررسی سایه های آن ها، روش سومی نیز برای درک بعد چهارم داشت: از طریق سطح مقطع آن ها. همانطور که وقتی آقای مربع از سطحستان وارد بعد سوم می شد چشمانش تنها می توانست سطح مقطع های دوبعدی از بعد سوم را ببیند که دائمأ در حال تغییرند، اگر ما نیز به بعد چهارم پرت می شدیم، اشیای عجیبی را می دیدیم که ناگهان از هیچ بوجود می آیند، بزرگ می شوند، تغییر رنگ می دهند، کوچک تر شده و بالاخره ناپدید می شوند.
امروزه نیز این سه روش، عمده ترین روش هایی اند که ریاضیدانان و فیزیکدانان حرفه ای با آن ها اشیای با ابعاد بالاتر را در کارهای خود مجسم می کنند.
@wittj2
🔮🎷 مسئله تاثیرات کوانتمی،👌نوعی اخلاق را تعریف میکند تا انسان ها رفتارشان را کنترل کنند.بنابراین شاهد این هستیم یافته های علم کوانتم در شیوه زندگی نیز موثر است.از همین رو، مکاتب اخلاقی_فسلفی زیادی از این علم عجیب الخلقه شکل گرفته اند،مانند نارسیسیم،مومنتومیسم ،همئومورفیسم
،بوتولیسم،نئوکوانتم، مکتب ویتکن اشتاین، مکتب کلبش_گوردون و اخلاق چشمداشتی هرمیتی تعدادی از مکاتبی هستند که کوانتم راه خود را از طریق آن ها به دنیای علوم انسانی و اجتماعی باز کرده است.
@wittj2
🔮🎷"توصیف بعد چهارم"
هینتون در مقالات خود، برای تمام سوالات ممکن پاسخ داشت. وقتی مردم از او میخواستند بعد چهارم را نامگذاری کند، جواب می داد که واژه های "آنا" و "کاتا" حرکت را در بعد چهارم توصیف می کنند و نیز وقتی از او در مورد مکان بعد چهارم پرسیده می شد، پاسخی آماده داشت.
حرکت دود سیگار را در یک اتاق دربسته در نظر بگیرید؛ از آنجاییکه بنابر قوانین ترمودینامیک، اتم های دود در تمام مکان های ممکن اتاق پراکنده می شوند می توانیم تعیین کنیم که آیا قسمت هایی از فضای سه بعدی اتاق وجود دارد که دود به آن ها نمی رسد؟ شواهد تجربی نشان می دهند که چنین نواحی پنهانی وجود ندارند. بنابراین بعد چهارم مکانی، در صورتی وجود دارد که کوچکتر از ذرات دود باشد، حتی کوچکتر از یک اتم! این فلسفه ای است که هینتون به آن استناد می کرد، اینکه تمام اشیاءِ جهان سه بعدی ما در بعد چهارم وجود دارند اما بعد چهارم چنان کوچک است که از دسترس مشاهدات تجربی ما خارج است (فیزیکدانان امروزی نیز اساسأ همان فلسفه هینتون را مورد استفاده قرارداده و نتیجه گیری می کنند که ابعاد بالاتر بسیار کوچکتر از آنند که بصورت تجربی مشاهده شوند.)
@wittj2
🔮🎷"بعد ناکارآمد چهارم"
سخنرانی مشهور ریمان، توسط فیلسوفان و هنرمندان در بین عموم مردم پخش شد. هرچند به درک بیشتر ما از طبیعت کمک زیادی نمی کرد زیرا اولأ تلاشی صورت نگرفت تا با استفاده از ابعاد بالاتر، قوانین طبیعت ساده تر شوند. دانشمندان در این مدت، تنها در تاریکی به لمس موضوع می پرداختند. اندیشه پربار ریمان در مورد استفاده از هندسه -یعنی ابرفضای مچاله شده- برای توضیح اساس یک "نیرو" در آن سال ها فراموش شده بود. ثانیأ هیچ کوششی برای استفاده از مفاهیم تانسور متریک ریمان برای پیداکردن معادلات میدانی که ابرفضا از آن تبعیت می کرد به عمل نیامد. ابزار ریاضی که توسط ریمان توسعه داده شد، برخلاف مقاصد اصلی او، موضوع ریاضیات محض قرار گرفت.
بدون تئوری میدان، نمی توان در مورد ابرفضا اظهار نظر کرد. بنابراین با شروع قرن جدید، افراد بدگمان ادعا کردند که هیچ تصدیق تجربی برای بعد چهارم وجود ندارد و بدتر آنکه استدلال کردند جز تحریک مردم با داستان های ارواح، هیچ انگیزه فیزیکی برای معرفی بعد چهارم وجود ندارد. این وضعیت نامطلوب به زودی تغییر می یافت. ظرف چند دهه تئوری بعد چهارم (زمان) برای همیشه مسیر تاریخ بشر را تغییر می داد و فردی که قرار بود این کار را انجام دهد، فیزیکدان گمنامی به نام آلبرت انیشتین بود.
@wittj2
🔮🎷"اساس نبوغ انیشتین در کجا نهفته است؟"
ژاکوب برونوفسکی در کتاب خود بهنام "صعود انسان" مینویسد:
"نبوغ انسانهایی مانند نیوتن و انیشتین در این نکته است که آنها سوالات شفاف و بنیادینی میپرسند که در نهایت جوابهای مصیبتباری بهدنبال میآورند. انیشتین شخصی بود که توانایی پرسش سوالات فوقالعاده سادهای را داشت."
زمانیکه انیشتین کودکی بیش نبود، از خود یک سوال ساده پرسید: " اگر با سرعتی برابر سرعت یک پرتو نور حرکت کنید، این پرتوی نور چگونه به نظر خواهد رسید؟ آیا یک موج ایستا را خواهید دید که در زمان متوقف شدهاست؟ "
این سوال او را به سفری پنجاه ساله، به درون اسرار فضا و زمان رهنمون گشت. فرض کنید که با یک ماشین سریعالسیر بخواهیم از یک قطار در حال حرکت سبقت بگیریم. اگر به پدال گاز فشار وارد کنیم، پا به پای قطار حرکت خواهیم کرد. در این حالت میتوانیم به داخل قطار نگاه کنیم که حال ساکن بهنظر میرسد. میتوانیم صندلیها و مسافرین قطار را در وضعیتی ببینیم که گویی قطار حرکت نمیکند. بهطور مشابه، انیشتین بهعنوان یک کودک، حرکت در جهت یک پرتوی نور را فرض نمود. او چنین اندیشید که پرتوی نور باید شبیه یک سری امواج ایستا و منجمد در زمان باشد، یعنی پرتوی نور باید بیحرکت بهنظر برسد...
@wittj2
طبق فرضیه جهان های موازی تعداد بی شماری از ما در جهانهایی موازی با هم زندگی میکنند که هرکدام سرنوشتی متفاوت دارند. هزاران هزار من دیگر در این دنیا وجود دارد .
@wittj2