کجایید ای شهیدان خدایی
بلاجویان دشت کربلایی
کجایید ای سبک روحان عاشق
پرندهتر ز مرغان هوایی
کجایید ای شهان آسمانی
بدانسته فلک را درگشایی
کجایید ای ز جان و جا رهیده
کسی مر عقل را گوید کجایی
کجایید ای در زندان شکسته
بداده وام داران را رهایی
کجایید ای در مخزن گشاده
کجایید ای نوای بینوایی
در آن بحرید کاین عالم کف او است
زمانی بیش دارید آشنایی
کف دریاست صورتهای عالم
ز کف بگذر اگر اهل صفایی
برآ ای شمس تبریزی ز مشرق
که اصل اصل اصل هر ضیایی
مولوی🌻
👇
@wittj2
🔮🎷درباره بادیگارد حاتمی کیا؛ توطئه روشنفکران برای دوقطبی آرمان و واقعیت
بادیگارد در جشنواره سی و چهارم فجر به نمایش درآمد و جریان روشنفکری با تشدید گفتمان مقایسه « آرمان یا واقعیت در سینما» دو قطبی شیطنت آمیزی را شکل دادند.
سرویس فرهنگ و هنر مشرق - قبل از اکران فیلم «بادیگارد» در جشنواره سی و چهارم فجر، جریان روشنفکری بازی خلاقانهای را با هدایت «فریدون جیرانی» به راه انداخت با عنوان گفتمان بررسی و ارزیابی « آرمان یا واقعیت در سینما». جیرانی در مقام کارگردان و هدایتگر این بازی استراتژیک، کمی رو بازی کرد و حتی مناظرهای را میان «الیاس حضرتی» و «عباس سلیمی نمین» در سایت «فیلم نت» تهیه کرد که این مناظره بنا به هر دلیلی پخش نشد.
اما سوءگیری و جهت دهی این مبحث کلان کاملا مشخص بود که به چه سرانجامی ختم خواهد شد. این گفتمان نه چندان روشن اما کریه، یک جهت دهی خاص را در سینما دنبال میکند و ساخت آثاری با مضامین انقلابی و مردمی را هدف قرار میدهد. در پس این گفتمان شیطنتی بزرگ نهفته است تا با توسعهاش میان نشریات سینمایی، فیلمهایی که بر اساس گفتمان انقلابی ساخته شوند از منظر گفتمان جریان شبه روشنفکری در سبد آرمانخواهی افتد و فیلمهای سیاه جریان شبه روشنفکری در سبد واقعیت.
این قیاس به صورت یک شیطنت رسانه ای در حال شکل گیری بود تا اینکه فیلم بادیگارد در جشنواره سی و چهارم فجر به نمایش درآمد و جریان روشنفکری با تشدید گفتمان مقایسه « آرمان یا واقعیت در سینما» فیلم «ابد و یک روز» را به عنوان سمبلی از واقعیت در مقابل فیلم آرمان خواه «بادیگارد» قرار داد و دو قطبی شیطنت آمیزی را شکل دادند. اتاق فکر جریان شبه روشنفکری از «تحفه» رسانهای جیرانی بهرهبرداری کلانی کرد و با توسعه این گفتمان فیلم «بادیگارد» به صورت ناخودآگاه افتاد در کنج گفتمان آرمانخواهی، این هدف جریان شبه روشنفکری به صورت مشخص واهی نشان دادن این گفتمان است. عدم توجه به فیلم «بادیگارد» در جشنواره سی و چهار فجر اهمیت این گفتمان تو خالی را برجستهتر میکند و در جشنواره سی و چهارم که راند نخست تطبیق واقعیت با آرمان در سینما بود؛ جریان شبه روشنفکری با عدم اطلاق جوایز اصلی جشنواره به فیلم بادیگارد، نیمه نخست این گفتمان سازی را به نفع خود به پایان برد. مشت جریان روشنفکری آنقدر باز بود که مشخص بود با چه جهت دهی مشخصی این گفتنمان را پیش میبرد. ایالات متحده، پنتاگون، وزارت امور خارجه انگلستان و کلی دشمن رسانه ای خارجی بودجه های کلانی خرج میکنند تا جامعه ایرانی را از آرمان تهی کنند.
در اتاق فکر دشمنان ، کمرنگ کردن آرمان خواهی در سطح جامعه به معنی کمرنگ کردن روحیه انقلابی گری در عموم جامعه است. به صورت طبیعی وابستگان این جریان در داخل، تلاش میکنند تا نشان دهند واقعیت همان چیزی است که جریان شبه روشنفکر توسط اصغر فرهادی و سایر وابستگان در آثار سینماییاشان نشان میدهند و آثار امثال حاتمی کیا تکیه بر نمایش آرمانخواهی است که دورانش گذشته است. در حوزه سینما، جریان روشنفکری با خلق این گفتمان سعی در کمرنگ کردن تولید مضامین انقلابی با رویکرد مردمی دارد.
اما نه فیلم بادیگارد فیلم آرمانخواهی است نه فیلم ابد و یک روز مصداق واقعیت. این بازیهای کثیف گفتمان سازی، حاصل تراوشات ذهنی شبه هنرمندانی است که بدون مرزبندیهای سیاسی در سینما توفیقی برایشان حاصل نمیشود و متاسفانه چالش تقابلی« آرمان یا واقعیت» را تا اکران فیلم فروشنده در سینما ایران ادامه دادند. پس از نمایش عمومی فیلم و کسب جوایز در جشنواره کن مدعی شدند «فروشنده» مصداق بارز واقعیت است.مستقل از این بازیهای پوچ رسانه ای اما نکته مهم در متن فیلم بادیگارد و پرسوناژ ابراهیم حاتمی کیا نهفته است. بادیگارد تالیفی متنی از تعارضات آرمانی با واقعیت خیلی منطقی دوخته شده به شرایط امروز است.
حاتمیکیا در هر دوره ای با بسیاری آثارش تلاش میکند مرزهای ایجاد شده میان «آرمان و واقعیت» را از بین ببرد تا این دو مولفه از یکدیگر فاصله نگیرد و بادیگارد بر اساس همین گفتمان شکل میگیرد. در واقع متن فیلم بادیگارد مبتنی بر حقنه آرمان نیست، بلکه رویکرد مولف تفهیم عقلانیت توام با آرمان است. اما جریان «شبه روشنفکری» تلاش می کند آرمانخواهی بادیگارد منطبق بر واقعیت های موجود را مورد هجمه قرار دهد و بادیگارد را به عنوان سمبلی از رویکرد رادیکال آرمانخواهی افرادی نظیر ابراهیم حاتمی کیا معرفی کند و او را مورد عتاب و نقد با مولفه شعارپرستی قرار دهند. این مولفه را میتوان در همان گزاره تطبیقی «خیبری» یا «موتوری» به نقل از میثم زرین در متن فیلم جستجو کرد. عملا حاتمی کیا گریزی از واقعیت ندارد و حیدر ذبیحی قهرمان محوری فیلم، همچون سایر قهرمانان فیلم های حاتمی کیا سعی دارند واقعیت را به مولفه آرمان نزدیک کنند.
آرمان خواهی مستتر در فیلم بادیگارد، بر خلاف
حقنه تحمیلی روشنفکران ، شعاری نیست و در محتوای بادیگارد انطباقی دقیق با وضعیت کنونی در جامعه ما دارد. اگر حیدر ذبیحی «قهرمان» فیلم بادیگارد را به عنوان یک سمبل آرمانخواهی جستجو کنیم درخواهیم یافت این آرمانخواهی هیچ نسبتی با تعریف جریان روشنفکری ندارد.
حیدر ذبیحی آرمانخواهی است که واقعیت را پذیرفته است و همواره از شعارپراکنی و مونولوگ گویی فاصله میگیرد برای همین است که شخصیت این پرسوناژ در فیلم بادیگارد، ناشناخته باقی می ماند. اگر حیدر بیشتر از حد معینی که حاتمی کیا برای این شخصیت تعیین کرده است به کلام آید فیلم عملا به بلای شعار پراکنی دچار خواهد شد، اما حیدر عطای اعتراض در برابر مناسبت حاکم (ظاهرا بر مبنای واقعیت) را به لقایش می بخشد تا آرمانخواهیاش از دایره شعار به حیطه اجرا افتاد و به همین دلیل میپذیرد از میثم زرین ، یک دانشمند هسته ای جوان محافظت کند. میثم زرین نیز به دلیل فشار آرمانخواهی در جامعه دچار شک و استیصال است و آرمانخواهی خاص عقلانی حیدر با فدا شدنش است که او را به سوی آرمانخواهی عقلانی هدایت می کند و ظن میثم زرین را از بین می برد.

توشه فکری شبه روشنفکران صد سالی است که رنگ باخته و رنگ خمار افیون گرفته است. بدون هیچ تردیدی اگر چشمان افیونی خود را با واقعیت جاری در جامعه امروز بشویند در خواهند یافت آرمان مصداق قلب و حس است و واقعیت مصداق عقل. اگر شبه روشنفکران میخواهند دریافتی از تقابل «آرمان یا واقعیت» داشته باشند به هیچ وجه نباید این دو گزاره را از یکدیگر تفکیک کنند. همانطور که نباید عقل را از قلب جدا دانست. باید این مفاهیم را درک کنند و دست از شیطنت های فرامتنی بردارند و به جدل عقلی و حسی «میثم زرین» و «حیدر ذبیحی» در متن فیلم بادیگارد توجه بیشتری داشته باشند. دانشمندی که سمبل از عقلانیت است و دچار روزمرگی؛ و حیدری که زندگی خود را صرف حس و آرمان قلبی خویش کرده است. اگر حیدرهای آرمانی نبودند امروز همان طرفداران واقعیت به صدام سلامی نظامی میدادند . آیا این همه امنیت منحصر به فرد در خاورمیانه پر از هرج و مرج محصول آر مانخواهی نیست؟!
«حیدر» کم حرف می زند و معترضه اش را بروز نمی دهد چون احساس می کند عقلانیت ظاهری قدرت مدار، تا استخوان اسکلت جامعهاش را در بر گرفته و از سوی دیگر معترضه «میثم زرین » را دائما به چشم میبینم که تصور میکند آنچه بر جامعه امروز گذشته نتیجه آرمانخواهی حیدر و همفکران اوست. این وجه تعارض به زیبایی مشخص کننده سبک تقابلی «عقلانیت و حقانیت» کاملا دراماتیک در متن فیلم حاتمی کیا بیشتر به چشم می آید و مخاطب با شهادت حیدر زرین به سویه عقلانی از آرمان هدایت می شود. ضمن اینکه دیدگاه، کنش و واکنش و حتی رفتارشناسی حیدر هیچگاه گل درشتی خاصی از آرمانخواهی را عیان نمیکند.
بسیاری از منتقدان متاسفانه دریافتی کلی از آثار حاتمی کیا دارند. در صورتیکه حاتمی کیا را باید خیلی ریزبینانهتر از نقدهای مرسوم فعلی تحلیل کرد. جزئیات بادیگارد حداقل این پیام مهم را منتقل می کند که باید با هر سلیقه سیاسی به آرمان پشت نکرد و گفتمانی عقلانی و ترکیبی از واقعیت و آرمان را پذیرفت. شهادت نقطه اتصال آرمان و واقعیت است و این رویداد برای حیدر ذبیحی موجب می شود که سرفصلی تازه از دستاورهای گفتمانی حاتمی کیا را درک کنیم.
بادیگارد فیلمی به کارگردانی و نویسندگی ابراهیم حاتمیکیا محصول سال ۱۳۹۴ میباشد. این فیلم برنده دو سیمرغ و نامزد شش جایزه سیمرغ بلورین شد و همچنین جزء سه فیلم برتر از نگاه تماشاگران در سی و چهارمین دوره جشنواره فیلم فجر انتخاب شد.
بادیگارد
کارگردان ابراهیم حاتمیکیاتهیهکنندهاحسان محمدحسنینویسندهابراهیم حاتمیکیابازیگرانپرویز پرستویی
مریلا زارعی
بابک حمیدیان
پریوش نظریه
شیلا خداداد
محمود عزیزی
دیبا زاهدی
امیر آقایی
فرهاد قائمیان
احسان امانی
محمد حاتمی
علی یعقوبی
پدرام شریفی
کیمیا حسینی
کامران نجفزاده[۱]موسیقیکارن همایونفرفیلمبرداریمحمود کلاریتدوینمهدی حسینیوندتوزیعکنندهفیلمیران
تاریخهای انتشار
۲۶ اسفند ۱۳۹۴
مدت زمان
۱۰۵ دقیقه کشورایران زبان فارسی فروش گیشه۸٬۳۸۹٬۷۷۷٬۷۰۰ تومان
🔮🎷آیا علم آینده با چارچوبی جامعتر میتواند به تمام سوالات بشریت پاسخ دهد؟!
✍ دکتر مهدی گلشنی (نویسندهی افتخاری) در ۱۱ فروردین ۱۳۹۶تازه ترین اخبار کوانتومی فلسفه ی کوانتوم
جهانی که امروزه در آن زندگی میکنیم، جهانی بس متفاوت از دنیای قرون وسطی است و این تفاوت را میتوان عمدتا به علم و محصول آن، یعنی فناوری نسبت داد. پیشرفتهایی که طی دو قرن گذشته در علوم فیزیکی و زیستی حاصل شده، شناخت ما از جهان را بهنحو بیسابقهای افزایش داده است. همچنین پیشرفت در کاربردهای عملی علم، به بشر امکان کنترل بر نیروهای طبیعت و اذهان انسانها را داده، اما تحولات ناشی از علم و فناوری برای بشر، آثار مثبت و منفی بسیاری از جمله دانش علمی و فناورانه و آسایش جسمانی را درپی داشته که عامل غیرقابل تصوری در افزایش طول عمر و استانداردهای استانداردهای زندگی اجداد ما به شمار میرفته است و در مقابل، به تخریب محیط زیست و دیگر نابودیها برای انسان منجر شده است.
تعداد بسیار زیادی از علما در موسسات نظامی به تولید وسایل تخریب انبوه، اشتغال داشتهاند و جامعهی علمی نیز متاسفانه نقشی منفعلانه در این زمینه ایفا کرده است. فریمان دایسون در این باره گفته است:
ناتوانی علم در تولید منافع برای طبقهی فقیر در دهههای اخیر، ناشی از دو عاملی است که با هم در کار بودهاند: علمای نظری از نیازهای روزمرهی بشری فارغ بودهاند و علمای کاربردی بیشتر به منافع زودرس چسبیدهاند (۱۹۹۷).
پیشرفت سریع علم در قرن نوزدهم، به بروز این ذهنیت منجر شد که علم به تنهایی قادر به حل تمامی مشکلات انسانی است؛ در نتیجه در دهههای اولیهی قرن بیستم، بسیاری از علما و سیاستمداران پیشبینی کردند که علم، تمامی مشکلات انسانی را حل خواهد کرد و بر خوشبختی بشر خواهد افزود. جواهر لعل نهرو، اولین نخست وزیر هند مستقل، این دیدگاه را داشت:
علم به تنهایی میتواند مشکلاتی چون گرسنگی و فقر، فقدان بهداشت و بیسوادی، خرافات،رسوم و سنتهای سستکننده، اتلاف وسیع منابع و سکونت کشور بهوسیلهی مردمی فاقد غذا و آب را حل کند… چه کسی میتواند امروزه علم را نادیده بگیرد؟ درهر برههای ما کمک آن را میطلبیم… آینده متعلق به علم و آنهایی است که با علم، رفاقت برقرار میکنند (۱۹۶۰).
ادامه دارد...
علمی عرفانی👇
@wittj2
اما در همان اوایل قرن بیستم (در واقع در سال ۱۹۲۴)، برتراند راسل اظهار تردید کرد که علم بهطور کلی برای بشر برکت داشته باشد:
👈آقای هالدین در دادالوس، تصویری جذاب از آینده را ترسیم کرده است و آن اینکه، خوشبختی انسان به کمک کشفیات علمی افزایش مییابد. اگرچه من مایلم با این پیشبینی موافقت کنم، اما تجربه طولانی سیاستمداران و حکومت، مرا در این مورد به تردید انداخته است. من مجبورم احساس ترس کنم از اینکه علم به جای آنکه برای خوشبختی انسانها بهکار رود، در جهت افزایش قدرت گروههای غالب بهکار میرود (۱۹۲۴).
👈از دیدگاه راسل، آثار بد علم از آنجا ناشی میشود که علم، خود نمیتواند هوای نفس انسانها را کنترل کند:
علم به انسانها کنترل بیشتر خویش، مهربانی بیشتر یا توان سرکوب کردن امیالشان به هنگام تصمیمگیری را برای عمل نداده؛ بلکه قدرت بیشتری برای اعمال شهوات دستهجمعی جوامع به آنها داده و با ارگانیک کردن بیشتر جامعه، سهم ایفاشده بهوسیلهی شهوات شخصی را کاهش داده است. شهوات دستهجمعی انسانها، عمدتا شریرانه هستند و قویترین آنها تنفر از گروههای دیگر و رقابت با آنهاست؛ بنابراین در زمان حاضر، تمامی آنچه زیادهروی در شهوات دستهجمعی را به انسان ها میدهد، بد است. به همین علت است که علم تهدید میکند باعث نابودی تمدن ما میشود.
⭐️👌علم در دو سطح میتواند بر حیات انسانی، اثر بگذارد:
در سطح عملی میتواند مشکلات انسانی را در بعد فردی و جمعی حل کند.
در سطح نظری میتواند برداشت انسان از جهان را غنیتر کند.
در قرون وسطی و در اوایل پیدایش علم جدید، کسب دانش به دلیل فهمیدن آثار صنع الهی بود، نه برای کسب منافع مادی. هایزنبرگ برداشت کپلر از علم را به شکل زیبایی توصیف کرده است:
برای کپلر، علم، وسیلهی بدستآوردن منافع مادی برای انسانها یا ساخت یک فناوری برای بهتر ساختن دنیای ناقص ما نیست؛ بلکه برعکس، علم وسیلهی اعتلای ذهن انسان است، وسیلهای برای رسیدن به آرامش در تفکر دربارهی کمال ابدی خلقت (۱۹۷۰).
ادامه دارد...
علمی عرفانی👇
@wittj2
اما در سطح عملی نیز دانشمندان در مورد نتایج کار علمیشان حساس و هوشیار بودند.
⭐️۱- چرا علم معاصر از ادای نویدش ناتوان مانده است؟
تمامی آثار نامطلوب علم فعلی، در حاکمیت یک جهانبینی خاص بر دانشمندان ریشه دارد، حاکمیتی که واجد خصوصیات زیر است:
👌⭐️هر دانشی را که ریشه در دادههای تجربی ندارد، طرد میکند؛
ملاحظات اخلاقی را در کار علمی، نادیده میگیرد
به فکر کنترل طبیعت و جوامع انسانی است
یک دیدگاه کل نگر به واقعیت ندارد
دغدغههای نهایی انسانها را نادیده میگیرد
🔑الف) محدودشدن به حوزهی حواس
علم مدرن خود را به حوزهی مادی محدود میسازد و واقعیت را تنها به چیزهایی میدهد که در دادههای حسی ریشه دارند. تایید تجربی، داور نهایی است. به زبان برتراند راسل:👇
هر دانش کسبشدنی باید با روشهای علمی بدست آید. چیزی را که علم نتواند کشف کند، انسان نمیتواند بداند (۱۹۷۰).
بنابراین واقعیات معنوی را یا غیرواقعی، یا قابل تحویل به فیزیک میگیرند و این امر به نادیده گرفتن خدا و بعد معنوی انسان و جدایی علم و فرهنگ منجر شده است.
ما پدیدههای فیزیکی را با ابزار علم جدید، مطالعه میکنیم؛ اما به این طریق نمیتوانیم وحدت زیربنایی جهان را درک کنیم. قراردادن علم در چارچوبی جامعتر به حکمت علم میافزاید و وحدت تحت کثرت را نشان میدهد.
🔑ب) خنثی بودن علم نسبت به ارزشها
دیدگاه رایج در محافل علمی این است که علم و اخلاق، دو حوزهی مستقل مورد توجه انسانها هستند؛ بنابراین «گزارههای هنجاری» را نمیتوان از «گزارههای بیانگر وقایع» بهدست آورد. به عبارت دیگر «باید» از «هست» استنتاج نمیشود. این دیدگاه به ایدهی خنثی بودن علم نسبت به ارزشها منجر شده و به نوبهی خود به کنارزدن ملاحظات اخلاقی در کارهای علمی و گسترش نسبی گرایی اخلاقی در جوامع مدرن علمی انجامیده است. کار علمی در خلا انسانی انجام نمیشود و ارزشهای خارج از علم در سطح انسانها در کار علمی وارد میشوند. در واقع، تمامی کارهای علمی دربردارندهی قضاوتهای ارزشی بوده و میتوانند در گزینش نظریهها یا کاربردهای علم، موثر واقع شوند، چنانکه پوپر میگوید:
این حقیقت که علم نمیتواند درباره اصول اخلاقی اظهارنظر کند، به این سوء تعبیر منجر شده است که چنین اصولی وجود ندارند؛ در حالیکه در کاوش برای حقیقت، در واقع اخلاق مفروض گرفته میشود (۱۹۸۷).
ادامه دارد...
علمی عرفانی👇
@wittj2