کانال ما را به دوستان خود معرفی کنید
https://eitaa.com/writer000Raha
پیام ۵۴ من:
الگوی شما در زندگی کیست ؟
آیا آن شخص از فردی است که او را دیده اید یا درباره اش خوانده اید؟
الگوی شما یک شخصیت مذهبی بزرگ است یا سیاسی یا اجتماعی؟
وقت آن شده که کمی درباره این موضوع بنویسید.
@HamideIzadi
https://eitaa.com/writer000Raha
همراه گرامی، اگر پایان نامه تحصیلات تکمیلی دارید برای تبدیل آن به یک کتاب منحصر به فرد با نام خودتان، با انتشارات زبان علم همراه باشید
https://eitaa.com/ZabaneElmPublication
بخشی از کتاب جدیدم که بزودی چاپ خواهد شد.
نظرتان را درباره این سبک نوشتاری با من به اشتراک بگذارید.🙏
@HamideIzadi
https://eitaa.com/writer000Raha
پیام ۵۵ من: داستانک
هفته ای یکبار به خانه پدری ام سر میزدم. دو سال از فوت مادرم گذشته بود و هنوز برای آن تصمیمی نگرفته بودم. کلنگی و ساده بود اما باصفا و لبریز از خاطرات زیبا. وقتی کلید می انداختم و در حیاط را باز می کردم، همه ی شادیهای قدیم مثل یک فیلم خیلی خیلی کوتاه از نظرم می گذشت. چطور دلم می آمد انجا را بفروشم!
در همسایگی خانه ی پدری، سلیمه زندگی می کرد. او در خانه پدری اش که خیلی کوچک و حیاط نقلی داشت به تنهایی روزگار می گذراند. ۱۸ ساله بود که مادرش درخواب سکته کرد و او می بایست از پنج خواهر و برادر کوچکتر از خود نگهداری می کرد. پدرش کارکر ساختمانی بود. هیچکس حاضر نبود با او ازدواج کند ، و مسئولیت ۶ بچه ریز و درشت را قبول کند. دوسال پیش پدر سلیمه هم به رحمت خدا رفت. او بهمراه پدر، هر پنج برادر وخواهرش را بزرگ کرد، به مدرسه فرستاد و سروسامان داد. او همه ی آرزوهایش را وقف خانواده اش کرد. کوچکترین برادرش هم به دنبال بختش رفت و سلیمه ماند و آرزوهای خودش. اما، اما وقت آرزوهایش تمام شده بود. نه چشمانش سوی جوانی رو داشت و نه دست و پاهایش قدرت همیشگی را. اگر دنبال بخت گره خورده اش هم می رفت، که دیگر لذتبخش نبود. آن وقت پدرش چه! پدرش را هم تا وقت مردن، تنها نگذاشت. حالا دوسالی است که تنهاتر از همیشه شده است. وارثان سهم الارث خانه پدریشان را می خواهند و او باید با آنها کنار می آمد. آخر آنها جگرگوشه هایش بودند که خود آنها را بزرگ کرده بود. سلیمه مثل همیشه چاره ای جز قوی بودن نداشت.
عجب فکر بکری! هی دختر! دنبال بهانه ای که این خانه را نفروشی! سلیمه بهانه ی خوبی است.
از حیاط بیرون رفتم و زنگ در حیاط سلیمه را زدم.
@HamideIzadi
https://eitaa.com/writer000Raha
با ما نویسنده شو/حمیده ایزدی
پیام ۵۵ من: داستانک هفته ای یکبار به خانه پدری ام سر میزدم. دو سال از فوت مادرم گذشته بود و هنوز ب
اطراف محل کار و زندگی ما سوژه های بسیاری هستند.
چند روز پیش، زنی سالخورده در صف نانوایی دیدم. به سختی می توانست راه برود. از من کمکی خواست تا همراهی اش کنم. سر صحبت را باز کرد و گفت، بچه هایم تهران هستند و از تابستان گذشته بمن سر نزده اند و تنهاست.
غبطه خوردم، اما او زن قوی ای بود.
و شد سوژه ی داستانک من🙂
@HamideIzadi
https://eitaa.com/writer000Raha
پیام ۵۶ من: اصول خاطره نویسی
نوشتن وقایع روزمره بسیار لذتبخش است. هرشب قبل از خواب، به سراغ دفترخاطراتتان بروید و شروع کنید به نوشتن چند خط:
امروز .............
این نکات را هم یادتان باشد:
۱.اگر درسفر هستید دفترخاطرات کوچک و کم حجم انتخاب کنید.
۲.ابتدای نوشتن وقایع روزانه، تاریخ بزنید و ساعت را یادداشت کنید.
۳. حتما لازم نیست آخرشب وقایع را از صبح تا شب بنویسید، گاهی در طول روز هم این کار را انجام دهید. و وقایع مهم را بلافاصله یادداشت کنید.
۴.نوشتن اسامی مکانها و اسامی افراد و حتی خوراکیهای خوشمزه را فراموش نکنید، سالها بعد از خوانش آن لذت خواهید برد.
۵.کوچکترین اتفاقات را یادداشت کنید، بخصوص اگر در سفر هستید. شاید روزی دلتان خواست از آن یک کتاب یا سفرنامه بنویسید.
۶.لازم نیست در خاطره نویسی، همه ی اصول ادبی را رعایت کنید. خیلی ساده و روان بنویسید و خودمانی. بقول معروف عامیانه بنویسید.
۷.احساس خود را به نگارش دربیاورید. خنده، غم و ....
۸.قرار نیست کسی غیرشما خاطره تان را بخواند پس بهتر است عین واقعیت و حقیقت را بنویسید نه داستان سرایی. خودتان باشید
۹.می توانید درسی که در طول روز آموختید را در انتهای خاطرات خود عنوان کنید.
۱۰.طنز را در نگارش تان فراموش نکنید. اگر اتفاق بامزه ای رخ داد، بلافاصله یادداشت کنید. بعدها از خواندن آن قهقهه خواهید زد.
۱۱.در آینده که آن را می خوانید، تمام تصاویر و صحنه ها مثل کتابی جلوی چشمتان ورق خواهد خورد.
@HamideIzadi
https://eitaa.com/writer000Raha
با ما نویسنده شو/حمیده ایزدی
پیام ۵۶ من: اصول خاطره نویسی نوشتن وقایع روزمره بسیار لذتبخش است. هرشب قبل از خواب، به سراغ دفترخاطر
نمونه از یک خاطره:
امروز مرخصیم. دلم میخاست بیشتر بخوابم اما طبق معمول سر ساعت بیدارباش روزانه، چشام خودش باز شد. بی سروصدا صبحونه خوردم و رفتم سراغ لپتاپ. چندتا سفارش داشتم. ساعت ۱۰ وقت دندانپزشکی . طولانی و خسته کننده. ساعت ۱۲مشغول ناهارشدم، قیمه بادمجون. خودمم نتونستم بخورم.
عصر با خواهرم رفتیم سر قرار سینما. بچه ها هم که خوشحال. و من نازک نارنجی، باز آخر فیلم گریه کردی که!!!شب میخاستم از خستگی بخوابم ولی دندون درد نمیذاشت.
@HamideIzadi
https://eitaa.com/writer000Raha
پیام ۵۷ من:
تعدادی از کتب که بر اساس خاطرات نوشته شده اند در لیست زیر ببینید، تهیه کنید و از خواندن آنها لذت ببرید.
با خواندن این کتب، با سرگذشت، تجربیات و تفکر افراد مشهور آشنا می شوید و شاید از آن بهره هم بردید.
۱.پیر پرنیان اندیش، امیر هوشنگ ابتهاج
۲.فرندز، متیو پری
۳.چراغ سبزها،متیو مک کانهی
۴.انسان درجستجوی معنا، ویکتورفرانکل
۵.کفش باز، فیل نایت
۶.میشل شدن، میشل اوباما
۷.دختر شینا، بهناز ضرابی زاده
۸. شماکه غریبه نیستید، هوشنگ مردادی کرمانی
۹.آخرین دهتر، نادیا مراد
۱۰.هاجر سرزمین آفتاب، مسعودامیرخانی
۱۱.بهارزندگی درزمستان تهران،احمد زیدآبادی
۱۲.نون نوشتن، محمود دولت آبادی
۱۳.پنجاه وسه نفر ، بزرگ علوی
۱۴. دا، زهراحسینی
۱۵.حدیث نفس،حسن کامشاد
۱۶.گرسنگی، رکسان گی
۱۷.وقتی نفس هوا می شود،پال کلانشی
۱۸.من ملاله هستم، ملاله یوسف زی
۱۹.وحشی، شرل استرید
۲۰.روزها در راه، شاهرخ مسکوب
۲۱.یادداشتهای علم، اسداله علم
۲۲.هیچ دویتی بجز کوهستان،بهروز بوچانی
۲۳.خاطرات یک مترجم، محمدقاضی
@HamideIzadi
https://eitaa.com/writer000Raha