حضرت زینب(س) نفیسه سادات موسوی
پس از حسین ،جهان بر سرش خراب شده
برای حفظ حرم، زینب انتخاب شده
نشاند بوسه به حلق بریده، از آن روو
به خون تشنه لبی، معجرش خضاب شده
کسی که داغ دو فرزند بر جگر دارد
نشسته سنگ صبورِ دلِ رباب شده
چه رفته بر دل زینب ،کسی نمی داند
دمی که وارد مهمانیِ شراب شده
اگرچه خطبه خودش خوانده بود اما شهر
پر از صدای رسای ابوتراب شده
هزاااار مرتبه تا روز آخِرَت،نفرین
به شام و بزم می و کوفه ی خراب-شده
به صبر عمه ی سادات، شیعه مدیون است
که شرح کرب و بلا ،مانده و کتاب شده
حضرت زینب(س)حسن لطفی
لحظه ها لحظه های آخر بود
آخرین ناله های خواهر بود
خواهری که میان بستر بود
خنجری خشک و دیده ای تر بود
چقدر سینه اش مکدّر بود
دستش رو به قبله تا کرده
روی خود را به کربلا کرده
مجلس روضه را به پا کرده
باز هم یاد در ها کرده
یاد باغ گلی که پرپر بود
پلکهایش کمی تکان دارد
رعشه ای بین بازوان دارد
پوست نیروی استخوان دارد
یادگاری ز خیزران دارد
چشم از صبح خیره بر در بود
تا علی اکبرش اذان ندهد
سروِ قدش تا نشان ندهد
تا علمدار سایبان ندهد
تا حسینش ندیده جان ندهد
انتظارش چه گریه آور بود
مار را به سر کوی تو اعدا نگذارند
خواهیم بمانیم در اینجا نگذارند
زینب ز تو ای جان برادر نکند دل
اعدا بگذارند اگر یا نگذارند
خواهم همه عمر کنار تو بمانم
اما چه توان کرد که اعدا نگذارند
ای محرم دل تا غم دل گویم از این بیش
آوَخ که مرا پیش تو تنها نگذارند
شب می رسد و قافله در حال رحیل است
زین بیش دگر پیش تو مارا نگذارند
رفتم من و داغ تو و هجر همه یاران
یک لحظه من دلشده را وا نگذارند
گفتی نکنم گریه به شیون ز فراقت
اما چه کنم شورش غمها نگذارند
دانی چه کسان بار حسینند مؤید
آنانکه به جز در ره او پا نگذارند
سید رضا مؤید
حضرت زینب (س)
یک سال و نیم مانده غمت در گلوی من
هر روز و شب تویی همه جا روبه روی من
در زیر آفتابم و تشنه شبیه تو
دنیا کشیده خنجر غم بر گلوی من
تصویر قتلگاه تو یادم نمیرود
یک بوسه از تنت شده بود آرزوی من
از خاطرات آن شب مقتل کنار تو
مانده هنوز لاله سرخی به روی من
یک لحظه چوب محمل و پیشانیام شکست
تا رفت روی نیزه سرت پیش روی من
قاری روی نیزه شدی تا نگاهها
آید به سوی نیزه نیاید به سوی من
سنگینترین غمم غم دفن سه ساله بود
او رفت و رفت پیش شما آبروی من
بشکن سفال عمر مرا تا نفس کشم
دیگر بس است باده غم در سبوی من
~*~*~*~*~*~
به لطف مهر خزان،ساعتى زمان برگشت
ویا به قهربهار از زمین،خزان برگشت
گرفت،بغض گلوگیرى،آسمان را سخت
صداى خنده ى بى وقفه بر دهان برگشت
بساط گریه براى جهان فراهم شد
دوباره اشك،به هر گونه اى روان برگشت
چه رفت؟بر چه كسى؟دركجا؟كه بعد دو عید
هلال غصه به دامان آسمان برگشت
كدام قافله درسمت كوفه در راه است
كه از پى اش همه جا،اشك جاودان برگشت
كسى به وسعت تاریخ در همین راه است
كسى كه واژه ز وصفش مدیحه خوان برگشت
كسى چنان كه زمان از وقوعش عاجز شد
كسى كه حد و حدودش به لامكان برگشت
به نسبت پدرى طفل حضرت شیر است
ونسل مادرى اش تا پیمبران برگشت
كدام شیر؟همانى كه در نبرد احد
ز امتحان خداوند قهرمان برگشت
یلى كه تا سخن از زور بازوش آمد
دوباره لرزه به جان یهودیان برگشت
کسی كه در شب معراج،حضرت احمد
ز خاك با كمك او به آسمان برگشت
و برسریر حصیر حكومتش چو نشست
به سفره هاى فقیرانه رنگ نان برگشت
امیر بى زر وتاجى كه چون ته لقبش
امیرى دل وجانش به مومنان برگشت
ز مدح مادر او عرض جمله اى كافى ست
به لطف فاطمه بر جسم عشق،جان برگشت
صلاح نیست كه یك ذره مدح،نور كند
بنابراین سخنم باز بر زبان برگشت
قلم گریست وشعرم به روضه عادت كرد
به این قصیده زمانى كه كاروان برگشت
به وعده گاه جنون منزل از پى منزل
عزیز فاطمه همراه خاندان برگشت
به پیشواز خداوند،ریخت گل ها را
ومثل سرو به آغوش بوستان برگشت
براى دفعه آخر،به سمت باغ حرم
براى بردن یك غنچه،باغبان برگشت
امان ز لحظه بى تابى على اصغر
و لحظه اى كه به آغوش كودكان برگشت
نه آب مانده نه تابى،نه اشكى وآهى
نه از شریعه علمدار مهربان برگشت
نه هیچ قطره اشكى ز رفتنش ماند و
نه هیچ حرمله با تیر در كمان برگشت
به سمت معركه مانند نرگسى رفت و
به سوى خمیه ولى مثل ارغوان برگشت
مقابل همه با خنده سمت میدان رفت
اگرچه زیر عباى پدر نهان برگشت
چه ناامید،نگاه امیدوار رباب
به بند خونى گهواره بى امان برگشت
پدر براى چه شرمنده از پسر شده است
حسین سمت خیامش،چه ناتوان برگشت
و ظهر آمد و خورشید در دل صحرا
پس از غروب اهالى كهكشان برگشت
رسیده وقت خداحافظى و خیلى زود
دوباره زینب كبرى به داستان برگشت
چقدر سمت حسینش دوان دوان رفت و
چقدر سمت حسینش كشان كشان برگشت
میان اهل حرم شد قیامتى برپا
همین كه سمت حرم اسب بى عنان برگشت
كنار عمه،رقیه به خاك افتاد و
به سمت عمه سكینه،به سرزنان برگشت
اگر چه رفت به گودال دست خالى شمر
به لطف صاحب سر،دست پر سنان برگشت
سه روز بر تن او،آفتاب پى در پى
طلوع كرد و به عنوان سایه بان برگشت
نشسته بود به تل خواهرى غریبانه
چو دید آتش در خیمه ها دوان برگشت
حكایت من و انگشتر عالمى دارد
دوباره از چه،به گودال ساربان برگشت؟!
شهید صحنه ى آن لحظه ام كه خواهر تو
پس از زیارت یك نعش بى نشان برگشت
به شهركوفه و در شام،سنگ بسیار است
بماند آنچه به اذهان نكته دان برگشت
به كوفه،معجر وگهواره و لباس وكفن
چه چیزها كه به عنوان ارمغان برگشت
چه بى ملاحظه از روى نیزه افتادى
چو نیزه دار تو هر بار ناگهان برگشت
هرآنچه روضه سرودم براى تو به كنار
دلیل اصلى اشكم به خیزران برگشت
به لطف خون حسین و پیام زینب بود
به هر مناره،دوباره اگر اذان برگشت
همیشه بر سر خوان تو هرگدا كه نشست
نمك نخورده از این سفره مثل خان برگشت
دلى كه بهر تو دادیم،پس نمیگیریم
كه بى بهاست،متاعى كه بر دكان برگشت
غرض به راه نو جان دادن است ننگش باد
هرآن كسى كه سلامت از امتحان برگشت
ز هر كه رفته به كرب و بلات میپرسم
مگر ز كوى شما،زنده میتوان برگشت؟!
دوباره یک شب جمعه! دوباره آه حسین!
رسیده تا همه جا بوی قتلگاه! حسین!
دوباره فاطمه دارد بُنَیّ میخواند
گرفته زمزمه دارد بُنَیّ میخواند
لباس دوخته بودم کجاست پیرهنت؟!
گرفت پهلوی من وقت دست و پا زدنت!
هرآنچه نیزه که آمد درآمد از پشتت!
عقیق رفته که رفته!کجاست انگشتت؟
این قصه ی درد است پس آخر ندارد
این شعله سوزان است خاکستر ندارد
از کربلا تا عرش تنها یک قدم بود
غیر از حسین (ع) این یک قدم را بر ندارد
وقتی که آمد کربلا اصحاب بودند
وقتی به میدان می رود یاور ندارد
وقتی عمود خمیه را انداخت یعنی
روزی برادر داشت و دیگر ندارد
شش ماه کافی بود تا عالم بفهمند
اصغر تفاوت با علی اکبر ندارد
با اربن اربا تازه فهمیدند مردم
اکبر تفاوت با علی اصغر ندارد
ما از شنیدن بیخودیم از خویش ، ای وای
زینب که میبیند ولی باور ندارد
زینب که میبیند تن بی پیرهن را
زینب که میبیند که انگشتر ندارد
از من چه میخواهی عزیزم پای این شعر
"روضه نمی خواهد تنی که سر ندارد"
روضه نمیخواهد تنی که چاک چاک است
جز زخم روی زخم بر پیکر ندارد
سر را جدا کردند اما نکته این است
خنجر در اینجا کار با حنجر ندارد
این کشته ی افتاده بر طف زاده ی کیست؟
این تشنه ی بی کس مگر مادر ندارد؟
بر نیزه خورشید است حق دارد رقیه
یک لحظه چشم از روی ماهش بر ندارد
این قصه از سر قصه ی سر بود یعنی
تا روز آخر غصه ام آخر ندارد
این کیست تنهای تنها مانده ست بین سواران
محکم تر از کوهساران جاری تر از جویباران
بااینکه تنهای تنهاست بااینکه در موج غمهاست
روشن تر از آفتاب است سرسبزتر از بهاران
آه از غم واژه هایش از غربت آشنایش
مانده طنین صدایش در خاطر روزگاران:
"ای مسلم! ای هانی! ای حر! تنهایی ام را ببینید
آیا مرا یاوری نیست؟ پاسخ بگویید یاران!
ای یکه تازان میدان ای شیرمردان خالص*
رفتید و ماتم گرفتند در خیمه ها بیقراران"
فریاد تنهایی او پیچید و برخاک جنبید
لب های لبیک گویان تن های چابک سواران
گرد و غباری به پا خاست آن مرد را دوره کردند
شمشیرزن ها از این سو، از آن طرف نیزه داران
در خیمه ها چشم هایی مانده به راه سواری
نومید یارب مبادا امید امیدواران
🚩حتی یک نفر، زینب کبری را تحسین نکرد!
🌷 حضرت آیتالله خامنهای: مادر شهیدی که عزیزانش را در راه خدا داده، میلیونها انسان، میلیونها چشم، با تحسین به او نگاه میکنند و جامعه او را در اوج افتخار مینشاند.
💔 اما وضعیت #زینب_کبری این گونه نبود. یک نفر در سرتاسر این جامعه نبود که جرأت داشته باشد به او بگوید: آفرین، مرحبا، بارک الله! در چنین دنیای سختی، همان قدر که #شهادت #حسین ممتاز بود و با همه ی شهادتها از صدر اسلام تا امروز فرق داشت، حرکت #زینب هم همان قدر عظمت داشت. ۱۳۶۵/۱۰/۱۵
#وفات_حضرتزینب_سلاماللهعلیها
••※[🔹∷∷※∷∷🔹]※••
@video_khamenei
@t_manzome_f_r
برقِ چشمانِ تو بر ظلمت میدان تابید
کوه لرزید و به یُمْنِ قَدمت ویران شد
خوب فهمید خودش تیغ علی یعنی چه
آنکه از دیدن شمشیر دودم عریان شد!
تیغ در مرحله ی آخرِ تعریفِ علیست
پدرم گفت از این وصف کمی دلگیر است
همه ی زندگی ات بویِ عطوفت دارد
چه کسی گفته علی یکسره با شمشیر است؟!
.
از علی گفتم ویک بند جسارت کردم
کاش میشد بزنم از بدنم دستم را
کاش قصابِ جوانمردِ تو باشم آقا
تا به دستم بزنی خوب ترین مرهَم را
پدرم گفت خدا را به خدا در عالَم
آنکه اول به تو رو کرد فقط میفهمد
شانه ی زخمی ات از عشق حکایت دارد
پینه ی دست تورا مَرد فقط میفهمد
پدرم گفت همانندِ پیمبر هستی
جان خود میدهی و مال امانت را نه
پدرم گفت چه بسیار یَلان از دستت
تیغ خوردند ولی زخم زبانت را نه
هرکسی پیش من از وصف خدا میگوید
اصلاً انگار فقط از تو به من میگوید
پدرم گفت نبی در شب معراج شنید
که شبیه تو خداوند سخن میگوید
پدرم گفت پس از مرگ پیمبَر دیگر
هرکسی مُدعیِ دین پیمبر شده بود
فصل افراط شد و خانه نشینت کردند
از علی هرکسی انگار علی تَر شده بود
پُشت هم زخمِ زبان خوردی و ساکت ماندی
چقَدَر خوبی ناگفته به مَردم کردی
چقَدَر حرف که پشت سرتو گفتند و
صبر کردی و به یک شهر تَبَسُم کردی
پدرم روزِ پدر گفت برایَم از تو
تا از این پس پسرش هم پیِ راهَش باشد
پدرم زندگی ام بوده و من میخواهم
که فقط دست خودَت پشت و پناهَش باشد...
#امام_علی #مدح_امام_علی
#محسن_کاویانی
می نویسم سر خط، مرد خطر یعنی تو
تیغ بالای سر فتنه و شر یعنی تو
سورهی فتح و سلیمانِ ظفر یعنی تو
ها علیٌ بشرٌ کیف بشر یعنی تو
دوستداران تو با عرش برابر هستند
سینهچاکان تو با کعبه برادر هستند
شعر در وصف تو ای شاه سرودم، امروز
واژه در مدح تو از عرش ربودم امروز
میشوی ذکر مناجات و درودم امروز
من به کعبه به خدا سجده نمودم امروز
قبله در ماه رجب سمت تو آقا آمد
کعبهای بود در این کعبه به دنیا آمد
صدف کعبه در این لحظه پر از دُر شده بود
خانه از عرشنشینان خدا پر شده بود
فاطمه بنت اسد غرق تحیر شده بود
درک میلاد تو بیرون ز تصور شده بود
دو سه روزی که شده کعبه ز عطرت لبریز
معتکف بود حرم با تو شد ایام البیض
برکت رفته از آن خوان که در آن نیست نمک
فکر کردم که در این واژه چه چیزیست "نمک"
صد و ده بار علی و صدو ده چیست، نمک
نان این سفره حسینش شده، کافیست نمک
نمکین عشق علی شد ابدی و ازلی
برکت سفرهی شیعه است حسین بن علی
کیست این، معرکهدار همهی جولانها؟
کیست این، پیر و امیر همهی ایمانها؟
کیست این، خطبهی کولاک همه توفانها؟
کیست این اُسّ و اساس همهی بنیانها؟
مست شو با لب خورشید، لب ماه بگو
أشهد انّ علیّاً ولی الله بگو
ناگهان پرده برانداخته حق میبینی
مست از خانه برون تاخته حق، میبینی
نرد عشقی به خودش باخته حق، میبینی
چهره را مثل علی ساخته حق، میبینی
چه شرابی است که کعبه شده میخانهی او
این علی کیست که زهرا شده پروانهی او
ساقیا، ای که شراب تو چشیدن دارد
ناز از نرگس مست تو کشیدن دارد
پابرهنه به طواف تو دویدن دارد
وقت جانکندنمان روی تو دیدن دارد
جان ناقابل من پیش تو مثل برگ است
مستی دیدنت آقا سکرات مرگ است
یا علی ای که خودت هم هدفی، هم راهی
بندهی حقی و در بندگی خود شاهی
کهکشان هستی و خورشیدترینی، ماهی
آیهی «أنفسنا»، نفس رسول اللهی
این تو بودی که به بتهای تهی «لا» گفتی
نیمه شب، وقت خطر، جای پیمبر خفتی
ای پیمبر تو بگو مرد خطر کیست، علی
وسط معرکهها شیرجگر کیست، علی
قاتل عبدود و دافع شر کیست، علی
یار غارند همه، سینه سپر کیست، علی
باید ای شیعه به خصمش برسانی لعنت
بر فلانی و فلانی و فلانی لعنت
صاحب تیغ دو لب، لب به سخن باز کن و
خطبه بینقطه بخوان، با سخن اعجاز کن و
زمزم کعبه، شبی زمزمهای ساز کن و
تا ثریای خودت فاطمه پرواز کن و
بگو ای شعر تو یک مصرع دیگر داری
آینهدار تو زهراست، برابر داری
کعبه معنا شدهای تو، لک لبیک علی
قبلهی ما شدهای تو، لک لبیک علی
شاه و مولا شدهای تو لک لبیک علی
ذکر زهرا شدهای تو لک لبیک علی
مینویسم سر خط، مرد خطر یعنی تو
ها علیٌ بشرٌ کیف بشر یعنی تو
#امام_علی #مدح_امام_علی
#امیر_عظیمی
13.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ حاضر درپاسخ هجمه به باورها واعتقادات بويژه حرم مطهر امام رضا وحضرت معصومه س بسیار مفید واقناع کننده است.
مطالب واسناد آن برای هادیان سیاسی و سخنرانان وصاحبان تریبون وهمه دلسوزان ضرورت دارد.