▪️ پدرِ فرزندانتان باشید
🌷به مناسبت میلاد حضرت علی علیهالسلام و روز پدر
🔻 رهبر انقلاب: مردى كه در راه خدا كار مىكند، باید همهی عرصههاى زندگىاش خدایى باشد.
ممكن است شما بیرون از خانه بهخاطر پیش آمدن یک حادثه كوچک، عصبانى شوید؛ اما این عصبانیت نباید در داخل خانه، خود را نشان دهد.
با همسرتان مهربان باشید. بهمعناى حقیقى كلمه، پدر فرزندانتان باشید؛ با آنها بیگانه نباشید. ۸۰/۷/۲۷
@jaarchi
🔍 مطالعه بیشتر | توازن شخصیّت امیرالمؤمنین (علیهالسّلام)
🔻 رهبر انقلاب اسلامی: «#توازن عجیبی در شخصیت آن بزرگوار است. یعنی صفات ظاهراً متضاد و ناسازگار در وجود امیرالمؤمنین، آن چنان کنار هم زیبا چیده شده که خود یک زیبایی به وجود آورده است!»
حضرت آیتالله خامنهای در سخنرانیهای متعددی به تبیین ابعاد مختلف شخصیت و سیرهی امیرالمومنین (علیهالسلام) پرداختهاند. از جمله در بیانات مورخ خطبههای نماز جمعه در تاریخ ۱۳۷۵/۱۱/۱۲ موضوع «توازن شخصیّت امیرالمؤمنین (علیهالسّلام)» را مورد بحث قرار داده و ضمن آن، جمع شدن #صفات ظاهراً متضاد و ناسازگاری همچون: رحم و رقّت قلب در کنار قاطعیت و صلابت، ورع و حکومت، قدرت و #مظلومیت، زهد و سازندگی و... را در شخصیت حضرت علیبنابیطالب (علیهالسّلام) مورد بحث قرار دادهاند.
🔺 پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR در آستانهی میلاد مبارک مولود کعبه، مطالعهی این #بیانات رهبر انقلاب را جهت آشنایی بیشتر با ابعاد شخصیتی امیرالمومنین (علیهالسلام) به شما مخاطبین ارجمند پیشنهاد میکند.
🔍 از اینجا بخوانید:↙️
http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=9828
🔴روز پدر مبارک پدر ایتام شهداء
شکر خدا که شیعهام و منادی راه علی
شکر خدا که آیه ولایت از آن علی است.
#روز_پدر و #روز_مرد رو به تمام مسلمین و مستضعفان و آزادگان جهان تبریک عرض می کنیم.
#حیدر_امیرالمومنین
حضرت زینب (س) محمد قاسمی
کنج حیاط خانه ی خود، بین بسترش
بانو رسیده بود به ساعات آخرش
خیره به گوشه ای شده بود و یکی یکی
رد می شدند خاطره ها از برابرش
خورشیدوار، در تب گرمای شهر شام
می سوخت آسمان ز نفسهای آخرش
همراه هر نفس زدنش، آه می کشید
آن کهنه یادگاری خونین دلبرش
هر روز، روضه داشت؛ حسینیه ی دلش
این مدّتی که بود بدون برادرش
یک سال و نیم میل تبسّم نکرده بود
از خنده رو گرفت، لب روضه پرورَش
یک سال و نیم با عطش آن کویر سُرخ
دریای اشک بود دو تا دیده ی تَرَش
یک سال و نیم بود که او آب رفته بود
یعنی که بیشتر شده بود عین مادرش
وقت سفر چقدر غریبانه پر کشید
مثل حسین سرور و سالار بی سرش
حضرت زینب(س) سید پوریا هاشمی
به سمت خلق نرو جلوه ی تو ربانیست..
نصیب قلب تو از زندگی پریشانیست..
سکوت گرچه نشان است بر نجابت زن
صدای خسته ی تو حجت مسلمانیست..
شکوه شمس به تابیدن پس از ابرست..
بتاب گرچه هوای دل تو بارانیست..
به ریزه خواری خوان کرامت تو خوشم..
که موری در تو برتر از سلیمانیست..
حریم قرب ندارد حساب فقر و غنا
دراین حریم اطاعت کمال سلطانیست..
مفسران پی تفسیر خطبه های تواند..
که جمله جمله ی آن آیه های قرآنیست
کسی ندید چهل روز بی قراری تو..
که اجر داغ به این غصه های پنهانیست
به پای فضل تو موسی به لکنت افتاده..
کمی زمدح تو بی یی مسیح درمانیست..
نظر بحال گدا کردن از کرامت توست..
نشسته بر سر این سفره در پی نانیست..
نم وضوی نمازت حیات آب بقا..
نوشتن از حسناتت بضاعت ما نیست..
پناه عالمیان در پناه چادر توست..
یقین زمین و زمان در پناه چادر توست
حضرت زینب(س) یوسف رحیمی
دارد به دل صلابت کوه شکیب را
از لحظه ای که بوسه زده زخم سیب را
با اقتدار فاطمیِ خود رقم زده
در کربلا حماسه ی " أمّن یُجیب " را
با کاروان نیزه چهل منزل آمده
این راه پُر فرازِ بدون نشیب را
کوبید صبح قافله بر طبل روزگار
رسوایی اهالی شام فریب را
با خطبه های ناله و اشکش غروب ها
تفسیر کرد غربت شیب الخضیب را
شد لاله پوش معجرش از حسرت فراق
تا دید روی نیزه نگاه طبیب را
جانش رسید بر لبش از دست خیزران
طاقت نداشت طعنه ی تلخ رقیب را
می ریخت عطر سیب نفس های خسته اش
در جان باغ وعده ی صبحی قریب را
حضرت زینب(س) نفیسه سادات موسوی
پس از حسین ،جهان بر سرش خراب شده
برای حفظ حرم، زینب انتخاب شده
نشاند بوسه به حلق بریده، از آن روو
به خون تشنه لبی، معجرش خضاب شده
کسی که داغ دو فرزند بر جگر دارد
نشسته سنگ صبورِ دلِ رباب شده
چه رفته بر دل زینب ،کسی نمی داند
دمی که وارد مهمانیِ شراب شده
اگرچه خطبه خودش خوانده بود اما شهر
پر از صدای رسای ابوتراب شده
هزاااار مرتبه تا روز آخِرَت،نفرین
به شام و بزم می و کوفه ی خراب-شده
به صبر عمه ی سادات، شیعه مدیون است
که شرح کرب و بلا ،مانده و کتاب شده
حضرت زینب(س)حسن لطفی
لحظه ها لحظه های آخر بود
آخرین ناله های خواهر بود
خواهری که میان بستر بود
خنجری خشک و دیده ای تر بود
چقدر سینه اش مکدّر بود
دستش رو به قبله تا کرده
روی خود را به کربلا کرده
مجلس روضه را به پا کرده
باز هم یاد در ها کرده
یاد باغ گلی که پرپر بود
پلکهایش کمی تکان دارد
رعشه ای بین بازوان دارد
پوست نیروی استخوان دارد
یادگاری ز خیزران دارد
چشم از صبح خیره بر در بود
تا علی اکبرش اذان ندهد
سروِ قدش تا نشان ندهد
تا علمدار سایبان ندهد
تا حسینش ندیده جان ندهد
انتظارش چه گریه آور بود
مار را به سر کوی تو اعدا نگذارند
خواهیم بمانیم در اینجا نگذارند
زینب ز تو ای جان برادر نکند دل
اعدا بگذارند اگر یا نگذارند
خواهم همه عمر کنار تو بمانم
اما چه توان کرد که اعدا نگذارند
ای محرم دل تا غم دل گویم از این بیش
آوَخ که مرا پیش تو تنها نگذارند
شب می رسد و قافله در حال رحیل است
زین بیش دگر پیش تو مارا نگذارند
رفتم من و داغ تو و هجر همه یاران
یک لحظه من دلشده را وا نگذارند
گفتی نکنم گریه به شیون ز فراقت
اما چه کنم شورش غمها نگذارند
دانی چه کسان بار حسینند مؤید
آنانکه به جز در ره او پا نگذارند
سید رضا مؤید
حضرت زینب (س)
یک سال و نیم مانده غمت در گلوی من
هر روز و شب تویی همه جا روبه روی من
در زیر آفتابم و تشنه شبیه تو
دنیا کشیده خنجر غم بر گلوی من
تصویر قتلگاه تو یادم نمیرود
یک بوسه از تنت شده بود آرزوی من
از خاطرات آن شب مقتل کنار تو
مانده هنوز لاله سرخی به روی من
یک لحظه چوب محمل و پیشانیام شکست
تا رفت روی نیزه سرت پیش روی من
قاری روی نیزه شدی تا نگاهها
آید به سوی نیزه نیاید به سوی من
سنگینترین غمم غم دفن سه ساله بود
او رفت و رفت پیش شما آبروی من
بشکن سفال عمر مرا تا نفس کشم
دیگر بس است باده غم در سبوی من
~*~*~*~*~*~
به لطف مهر خزان،ساعتى زمان برگشت
ویا به قهربهار از زمین،خزان برگشت
گرفت،بغض گلوگیرى،آسمان را سخت
صداى خنده ى بى وقفه بر دهان برگشت
بساط گریه براى جهان فراهم شد
دوباره اشك،به هر گونه اى روان برگشت
چه رفت؟بر چه كسى؟دركجا؟كه بعد دو عید
هلال غصه به دامان آسمان برگشت
كدام قافله درسمت كوفه در راه است
كه از پى اش همه جا،اشك جاودان برگشت
كسى به وسعت تاریخ در همین راه است
كسى كه واژه ز وصفش مدیحه خوان برگشت
كسى چنان كه زمان از وقوعش عاجز شد
كسى كه حد و حدودش به لامكان برگشت
به نسبت پدرى طفل حضرت شیر است
ونسل مادرى اش تا پیمبران برگشت
كدام شیر؟همانى كه در نبرد احد
ز امتحان خداوند قهرمان برگشت
یلى كه تا سخن از زور بازوش آمد
دوباره لرزه به جان یهودیان برگشت
کسی كه در شب معراج،حضرت احمد
ز خاك با كمك او به آسمان برگشت
و برسریر حصیر حكومتش چو نشست
به سفره هاى فقیرانه رنگ نان برگشت
امیر بى زر وتاجى كه چون ته لقبش
امیرى دل وجانش به مومنان برگشت
ز مدح مادر او عرض جمله اى كافى ست
به لطف فاطمه بر جسم عشق،جان برگشت
صلاح نیست كه یك ذره مدح،نور كند
بنابراین سخنم باز بر زبان برگشت
قلم گریست وشعرم به روضه عادت كرد
به این قصیده زمانى كه كاروان برگشت
به وعده گاه جنون منزل از پى منزل
عزیز فاطمه همراه خاندان برگشت
به پیشواز خداوند،ریخت گل ها را
ومثل سرو به آغوش بوستان برگشت
براى دفعه آخر،به سمت باغ حرم
براى بردن یك غنچه،باغبان برگشت
امان ز لحظه بى تابى على اصغر
و لحظه اى كه به آغوش كودكان برگشت
نه آب مانده نه تابى،نه اشكى وآهى
نه از شریعه علمدار مهربان برگشت
نه هیچ قطره اشكى ز رفتنش ماند و
نه هیچ حرمله با تیر در كمان برگشت
به سمت معركه مانند نرگسى رفت و
به سوى خمیه ولى مثل ارغوان برگشت
مقابل همه با خنده سمت میدان رفت
اگرچه زیر عباى پدر نهان برگشت
چه ناامید،نگاه امیدوار رباب
به بند خونى گهواره بى امان برگشت
پدر براى چه شرمنده از پسر شده است
حسین سمت خیامش،چه ناتوان برگشت
و ظهر آمد و خورشید در دل صحرا
پس از غروب اهالى كهكشان برگشت
رسیده وقت خداحافظى و خیلى زود
دوباره زینب كبرى به داستان برگشت
چقدر سمت حسینش دوان دوان رفت و
چقدر سمت حسینش كشان كشان برگشت
میان اهل حرم شد قیامتى برپا
همین كه سمت حرم اسب بى عنان برگشت
كنار عمه،رقیه به خاك افتاد و
به سمت عمه سكینه،به سرزنان برگشت
اگر چه رفت به گودال دست خالى شمر
به لطف صاحب سر،دست پر سنان برگشت
سه روز بر تن او،آفتاب پى در پى
طلوع كرد و به عنوان سایه بان برگشت
نشسته بود به تل خواهرى غریبانه
چو دید آتش در خیمه ها دوان برگشت
حكایت من و انگشتر عالمى دارد
دوباره از چه،به گودال ساربان برگشت؟!
شهید صحنه ى آن لحظه ام كه خواهر تو
پس از زیارت یك نعش بى نشان برگشت
به شهركوفه و در شام،سنگ بسیار است
بماند آنچه به اذهان نكته دان برگشت
به كوفه،معجر وگهواره و لباس وكفن
چه چیزها كه به عنوان ارمغان برگشت
چه بى ملاحظه از روى نیزه افتادى
چو نیزه دار تو هر بار ناگهان برگشت
هرآنچه روضه سرودم براى تو به كنار
دلیل اصلى اشكم به خیزران برگشت
به لطف خون حسین و پیام زینب بود
به هر مناره،دوباره اگر اذان برگشت
همیشه بر سر خوان تو هرگدا كه نشست
نمك نخورده از این سفره مثل خان برگشت
دلى كه بهر تو دادیم،پس نمیگیریم
كه بى بهاست،متاعى كه بر دكان برگشت
غرض به راه نو جان دادن است ننگش باد
هرآن كسى كه سلامت از امتحان برگشت
ز هر كه رفته به كرب و بلات میپرسم
مگر ز كوى شما،زنده میتوان برگشت؟!