eitaa logo
دنیای خنده 😂
157 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
694 ویدیو
26 فایل
اگراین کانالو دوست داشتی😍 به دوستات معرفی کن💞 اگرم دوست نداشتی حتماانتقادکن🗣 آیدی جهت ارسال مطلب طنز یا تبلیغ و تبادل و سفارش استیکر صلواتی: @Amirrza8998 کپی حلاله😄 تبلیغات صلواتی: @salwati
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز سه شنبه»
سلام بزرگوار یک کانال دارم یک رمان جذاب می زاره هم عاشقانه هم امنیتی قسمتی از این رمان رو بخون بعد عضو شو تا ازدست ندادی 🌸🍃🌸🍃🌸🍃 (رمان عشق به وطن ) مهرانه :داشتیم با خانواده چایی میخوردیم !یک دفعه یک پیااام اومد دد از جام پریدممم وااای مهنا : مهرانه !حالت خوبه ؟ مهرانه :آ آ ر ره خ و ب م مهنا : مهرانه: با خوندن پیام سریع رفتم بالاتو اتاقم 😖 می خواستم زنگ بزنم به دکتر توفیقی استادم ولی .... پ'ن :یعنی چه پیامی اومده بود! ادامه دارد ...🍃 ______________________________ مهرانه ومهنا خواهر های محمد هستن ☺️ رسول عاشق میشه 🤣بیاو ببین قصد ترور ... دارن 😢 راستی رمان بچه مهندس هم می زاریم اگر با سریال بچه مهندس اشنا نیستی تو این کانال میتونی هم رمانش رو بخونی هم باهاش اشنا بشی 😉☺️ ادامه ی رمان در https://eitaa.com/joinchat/3100180637C340f3ade9e ورود اقایان ممنوع 🚫
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز سه شنبه»
😳 باورت‌ نمیشه پدر شهید هنگام تعریف کردن خاطرات فرزندان شهیدش از دنیا رفت😨😲 فیلمش‌سنجاقه↓😥 عشق بین پدر و پسر را باید دید😪 https://eitaa.com/joinchat/4019716224Caa47f71515 👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز سه شنبه»
امروز قراره یک کانال همه چی تموم رو بهتون معرفی کنم😍 اگر گاندویی باشی شخصیت های رمانو میشناسی👍🏻 توی این کانال میتونی کلییی رمان جذاب بخونی🤩 این رمانی هم که الان میخونید تا پارت آخر توی کانال بارگذاری شده👇🏻 ــــــــــــــ 🐊 داوود: دستای یخ رسول تو دستام بود.... با چیزی که دیدم دستام بی حس شد😨😳 رسول: رفتم سمت شیشه اتاق، با صحنه ای دیدم خشکم زد...😱 بدنم یخ زده بود... توان ایستادن رو پاهامو نداشتم.... خواستم برم تو اتاق که داوود و سعید دستامو گرفتن و نزاشتن برم تو..! با صدای بلند گفتم: ولممم کنییدد😫 سعید: رسول بزار کارشونو بکنن😭 رسول: سعید تروووخداااا ولممم کننن😤😭 داوود:رسول جان😭 رسول: ولمم کننن دااوودد😩 رفیقم، کسی که از بچه گی باهاش بزرگ شدم داره جلو چشام پر پر میشهه ولمم کننیدد داوود: با چیزی که دیدیم دستامون شل شد قلبامون از جاش داشت کنده میشد😨 ـــــــ عطیه: چند قدم مونده بود به آسانسور برسیم که یه چیزی نظرمو جلب کرد🧐 فک کنم همون اقایی بود که اومد گفت محمد مریض احواله؟! یکم بیشتر توجه کردم اره خود خودشه👍🏻 خیلی نگران شدم که نکنه...😥 با ترس رفتم جلوتر... با صحنه ای که دیدم احساس کردم قلبم نمیزنه😖😳😭😱 ــــــ رسول: از فرصت استفاده کردم و رفتم تو اتاق... کلی دکتر کنار محمد بودن که بهش شوک الکتریکی میدادن...😨 چشای من دوخته شده بود به اون دستگاهی که به قلب محمد وصل بود...😭 اون دستگاهی که یه خط صاف روش نقش بسته بود.... پ.ن¹: خط صاف...! ــــــــــــ برای خواندن ادامه رمان عضو کانال زیر بشید👇🏻💫 @rooman_gando_1400 @rooman_gando_1400
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز سه شنبه»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم رب المهدی ❤🥀 اَسَلامُ عَلَیکَ یا بَقیَه الّله 🥀 سلام بر تو ای عزت بخش مومنانی که خوار شمرده شده اند ….💔 ای راز نگهدار دل زار کجایی؟! ای ماه مناجات شب تار کجایی؟! روز ها رفت و فقط حسرت دیدار رخت مانده بر این دل یعقوبی ما آقا جان ما غایبیم او منتظر ماست...!! کانالی برای دلتنگان مهدی موعود(عج ) 🥀 💔⃟🥀|@mahdi_1401 ورود برادران ممنوع❌ پیگرد الهی دارد‼️
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز سه شنبه»
اگر دنبال یه رمان جذاب، عاشقانه وهیجان انگیز هستی این کانال رو به شدت بهت پیشنهاد میکنم👌🏻🤩 (از فصل 1 تا 5 رمان درمورد شخصیت های اصلی سریال گاندوبود توی فصل 6 رمان درمورد بچه هاشونه😍👌🏻) دیالوگ های کوتاهی از فصل 1 تا 6 رمان👇🏻 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ _نمیزارم به خاطر یه احتمال زندگیمونو خراب کنی! _حلقه رو پرت کردم تو صورتش _هیچکی نبود فقط من بودم خدا _با حرفاش جیگرم آتیش میگرفتم _چه کنم که مجبورم _الهی بمیرم برات _محکم زدم تو گوشش _صورتم کبود شده بود _عاشقی جرمه مگه _با من ازدواج میکنید _این ازدواج به صلاح نیست _نمیفهمی عاشق کی شدی _من بدون تو نمیتونم _چرا اسم واقعیتو نگفتی بهم _چی میگی تو یعنی چی _خیلی عوضی _دنیا رو سرم خراب شد _به بچم رحم کن _میبنی اونیو که میبینم _باورم نمیشد _حالت تهوع داشتم _بابایی بزار فشارتو بگیرم _این دردا قدیمیه _قلبم بیشتر از همیشه درد میکرد _داداشی بلند شو چشماتو باز کن _منو پرت کرد اونور خودش پرید جلو ماشین _متاسفانه رفته کما _یا حسین داداشم _داری بابا میشی _بزار بچم رنگ این دنیارو ببینه _تو قاتلی _نزاشتی خواهر زادمو ببینم _خواهرمو ازم گرفتی _نمیزارم بچتو ببینی _داغشو به دلت میزارم _سیاهی مطلق... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بدو کلیک کن تا از دستت نرفته😱😍👌🏻 (شخصیت های رمان از سریال گاندو هستن، اگر گاندویی باشی شخصیت هارو میشناسی) @rooman_gando_1400 @rooman_gando_1400 بدووو عضو شووو الان پاک میکنمااااا😱
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز سه شنبه»
اگر شماهم میخواید که از کانالتون همینجوری تبلیغ بشه در کانال تبادلات عضو بشید توضیحات بیشتر اونجا سنجاقه🖇👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/443613348C1213ff3558 مدیر های محترم حتما در کانال تبادلات عضو باشید و حتما جذبتون رو پیوی بگید💫 بعد از نیم ساعت همه بنر هارو پاک کنید✅
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز سه شنبه»
ٻڛݥ ږٻ أڸݥہڋے✋🏼💜 اࢦس‍‌ࢦاࢬ ع‍‌ل‍‌ی‍‌ڪ َی‍‌ا ب‍‌ق‍‌ی‍ة الله ی‍‌ا ڝاﺣب اࢦزم‍‌اڼ🌱 اۍ ࢪاﺣـټ ډࢦ ،ﻘࢪاࢪ ﺟاڼـﻬا !ﺑࢪڳࢪډ 🥀 ډࢪماڼ ډࢦ شڪسټہ ما، ﺑࢪڳࢪډ🥀 م‍‌اڼډيم ډࢪ اڼټـظاࢪ ډیډاࢪ 🥀 ډࢦـﻬا همـہ ټڼڳ ټـﯡسټ آقا! ﺑࢪڳࢪډ🥀 يہ ڪاڼاࢦ ﺑﺮاټ آوࢪﺩﻡ از ﺟڼس ډࢦ ټڼڳے😎✌️🏼 ڪاڼاࢦے پ‍‌ࢪ از : 🎞 💥 ‼️ 📸 ﻭ ڪࢦے ﭼﯧڒاے دی‍‌ـڳـﻬ....🤓💚 ݘࢪٵهنوڒ ڊإࢪے ݥݩۏ ݩڱإھ ݥي݁݁݁ڪݩے ؟🙄🌪 بٰٖدٰٖوٰٖ عٰٖضٰٖوٰٖ شٰٖوٰٖ تٰٖاٰٖ جٰٖاٰٖ نٰٖمٰٖوٰٖنٰٖدٰٖیٰٖ👀👣 ْْْْْۅࢪۅد بࢪادࢪان مـمـنـوعه❌ پـیـگـࢪد الـهـے ﺩﺍࢪﺩ‼️ https://eitaa.com/joinchat/3170697393Cf0feb9b93f بــدو عـضـو شـو🤞🏾ک
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز سه شنبه»
اگر دنبال یه رمان جذاب، عاشقانه وهیجان انگیز هستی این کانال رو به شدت بهت پیشنهاد میکنم👌🏻🤩 (از فصل 1 تا 5 رمان درمورد شخصیت های اصلی سریال گاندوبود توی فصل 6 رمان درمورد بچه هاشونه😍👌🏻) دیالوگ های کوتاهی از فصل 1 تا 6 رمان👇🏻 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ _نمیزارم به خاطر یه احتمال زندگیمونو خراب کنی! _حلقه رو پرت کردم تو صورتش _هیچکی نبود فقط من بودم خدا _با حرفاش جیگرم آتیش میگرفتم _چه کنم که مجبورم _الهی بمیرم برات _محکم زدم تو گوشش _صورتم کبود شده بود _عاشقی جرمه مگه _با من ازدواج میکنید _این ازدواج به صلاح نیست _نمیفهمی عاشق کی شدی _من بدون تو نمیتونم _چرا اسم واقعیتو نگفتی بهم _چی میگی تو یعنی چی _خیلی عوضی _دنیا رو سرم خراب شد _به بچم رحم کن _میبنی اونیو که میبینم _باورم نمیشد _حالت تهوع داشتم _بابایی بزار فشارتو بگیرم _این دردا قدیمیه _قلبم بیشتر از همیشه درد میکرد _داداشی بلند شو چشماتو باز کن _منو پرت کرد اونور خودش پرید جلو ماشین _متاسفانه رفته کما _یا حسین داداشم _داری بابا میشی _بزار بچم رنگ این دنیارو ببینه _تو قاتلی _نزاشتی خواهر زادمو ببینم _خواهرمو ازم گرفتی _نمیزارم بچتو ببینی _داغشو به دلت میزارم _سیاهی مطلق... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بدو کلیک کن تا از دستت نرفته😱😍👌🏻 (شخصیت های رمان از سریال گاندو هستن، اگر گاندویی باشی شخصیت هارو میشناسی) @rooman_gando_1400 @rooman_gando_1400 بدووو عضو شووو الان پاک میکنمااااا😱
وقت همگی بخیر🌹🍃 هدف ما پیشرفت شماست✅ جذب بالای 50 هم داشتم💫 شرایط تبادلاتمون👇🏻 1_کانالتون حتما حتما گاندویی باشه 2_آمارتون بالای 100 باشه 3_حتما در کانال تبادلات عضو باشید جذبتون بستگی به بنرتون داره👌🏻 تا 15 دقیقه بعد از ارسال تمومی بنر ها هیچ پیامی ندید❌ اطلاعات بیشتر از نحوه کاری در کانال زیر سنجاقه🖇👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/443613348C1213ff3558 اگر شرایط رو داشتید تشریف بیارید پیوی...
امروز قراره یک کانال همه چی تموم رو بهتون معرفی کنم😍 اگر گاندویی باشی شخصیت های رمانو میشناسی👍🏻 توی این کانال میتونی کلییی رمان جذاب بخونی🤩 این رمانی هم که الان میخونید تا پارت آخر توی کانال بارگذاری شده👇🏻 ــــــــــــــ 🐊 داوود: دستای یخ رسول تو دستام بود.... با چیزی که دیدم دستام بی حس شد😨😳 رسول: رفتم سمت شیشه اتاق، با صحنه ای دیدم خشکم زد...😱 بدنم یخ زده بود... توان ایستادن رو پاهامو نداشتم.... خواستم برم تو اتاق که داوود و سعید دستامو گرفتن و نزاشتن برم تو..! با صدای بلند گفتم: ولممم کنییدد😫 سعید: رسول بزار کارشونو بکنن😭 رسول: سعید تروووخداااا ولممم کننن😤😭 داوود:رسول جان😭 رسول: ولمم کننن دااوودد😩 رفیقم، کسی که از بچه گی باهاش بزرگ شدم داره جلو چشام پر پر میشهه ولمم کننیدد داوود: با چیزی که دیدیم دستامون شل شد قلبامون از جاش داشت کنده میشد😨 ـــــــ عطیه: چند قدم مونده بود به آسانسور برسیم که یه چیزی نظرمو جلب کرد🧐 فک کنم همون اقایی بود که اومد گفت محمد مریض احواله؟! یکم بیشتر توجه کردم اره خود خودشه👍🏻 خیلی نگران شدم که نکنه...😥 با ترس رفتم جلوتر... با صحنه ای که دیدم احساس کردم قلبم نمیزنه😖😳😭😱 ــــــ رسول: از فرصت استفاده کردم و رفتم تو اتاق... کلی دکتر کنار محمد بودن که بهش شوک الکتریکی میدادن...😨 چشای من دوخته شده بود به اون دستگاهی که به قلب محمد وصل بود...😭 اون دستگاهی که یه خط صاف روش نقش بسته بود.... پ.ن¹: خط صاف...! ــــــــــــ برای خواندن ادامه رمان عضو کانال زیر بشید👇🏻💫 @rooman_gando_1400 @rooman_gando_1400
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز چهار شنبه»
سلـااااام‌‌‌دوستداࢪ‌ان‌ دختࢪ‌ان فاطمے‌! دنـبال‌ڪانالے‌میگردۍ‌ڪه‌‌: . . . ‌¹:تلنگـࢪ‌هایے‌از‌گونہ‌اتش‌بس🤤🔥 . . ²:چـادࢪ‌انہ‌هایے‌دوست‌داشتنـے‌‌از‌نو؏طـࢪ‌وت😄🙇🏻‍♀️ . . ³:استوࢪ‌ی‌های‌حضࢪ‌ت‌؏ـشق!😌🧤 . . ⁴:ابزاࢪ‌ادیت‌‌مح‌ـض‌ادیتوࢪ‌‌ۍ‌شدن‌شـما!🖐🏼🤤 . . ⁵:پـࢪ‌وفـایݪ‌هایے‌زیـبا‌ڪه‌عاشقش‌میشوید:)🧚🏻‍♀️🌿 . . ⁶:وهمـچنین‌تبادل‌براۍ‌پیشرفت‌ڪانال!😄🔥 . . . . . . و... تازه تبادل هم میکنه💛 چالش هم میزاره💜 اگہ‌دنبال‌همچیـن‌ڪانالے‌ میگࢪ‌دۍ‌تشریف‌بیاࢪ‌‌ جـانم👇🏻😌 https://eitaa.com/joinchat/1954939041C7f7e88b38a