یکی از چشمانم را می بندم و با چشم دیگر در چهارچوب کوچک پشت دوربین عکاسی ام دقیق می شوم…
هاله لبخند لب هایم را می پوشاند، سوژه ام را پیدا کردم.
پسری با پیراهن شونیز سرمه ای که یک چفیه مشکی نیمی از بخش یقه و شانه اش را پوشانده.
شلوار پارچه ای مشکی و یک کتاب قطور و به ظاهر سنگین که در دست داشت.
حتم داشتم مورد مناسبـی برای صفحه اول نشریه مان با موضوع ” تاثیر طلاب و دانشجویان در جامعه ” خواهد بود…
رمان بسیار زیبا و جذاب به اسم..........
..
...
....
....
مدافع عشق 🌺🌷🌺🌷🌺
•┈┈••✾❀🍃🩹🍃❀✾••┈┈•
̪̺͍̽ @ebrahimdelhaa ͛ ⃔
•┈┈••✾❀🍃🩹🍃❀✾••┈┈•
[عُـشاقُ الحُسِین❥︎︎]
یکی از چشمانم را می بندم و با چشم دیگر در چهارچوب کوچک پشت دوربین عکاسی ام دقیق می شوم… هاله لبخن
ان شاء الله شنبه شروع میشه پارت گذاری😍😍😍
مثل همیشه انرژی ها رو ببرید بالا🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷
Ali Akbar Ghelich - Jazireye Majnoon.mp3
8.76M
😍😍😍😍😍😍
خود من ...
همونجا بود که فهمیدم #شهید میشی💔
#علیاکبرقلیچ
#حضرت_مادر🏴
شکسته دسـت زهـرایـم دگــر بـالا نـمـی آیـد💔
همان دستی که پیغمبر مدام از مهر بوسیده🥀
#حضرت_مادر 🏴
کشتن زهرا که کار یک نفر تنها نبود
بی گمان دیوار هم با در شراکت داشته💔