eitaa logo
[عُـشاقُ الحُسِین❥︎︎]
401 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.1هزار ویدیو
40 فایل
‌‌‌‌تنہابہ‌شوق‌ڪرب‌وبلا‌میکشم‌نفس دنیاےِبی‌حُ‌ـسِین‌بہ‌دردم‌نمیخورد")💔 الهم‌عجل‌لولیک‌الفرج🤲🏻 ┅═══••✾••═══┅ راه‍ِ‌ ارتباطے: ☑️ @Mahdi1220 ⤵️جهت تبادل و تبلیغات @ya_hossien110 ⤵️همه کانال های ما @ya_hossien134 @Jok_city134 @steker128
مشاهده در ایتا
دانلود
[عُـشاقُ الحُسِین❥︎︎]
معرفی کتاب دخترها بابایی‌اند🍂👇 دخترها بابایی‌اند، مجموعه روایاتی از شهید مدافع حرمجواد محمدی به روا
بخشی از کتاب دخترها بابایی‌اند🍂👇 بیست‌ویکی‌دو سالش که بود، یک شب منزل بابایم بودیم. جواد معمولاً با باباحاجی خیلی جور بود و باهاش شوخی می‌کرد. آن شب، باباحاجی بین شوخی‌هایشان رو کرد به ما که چرا فکری به حال زن‌گرفتن این بچه نمی‌کنید؟ من خندیدم و گفتم باشد بابا، یک فکری می‌کنم. صبح روز بعد، جواد گفت ننه، چه فکری کردی؟ گفتم دربارهٔ چی فکر کنم؟ گفت خب زن‌گرفتن من دیگر! مگر به باباحاجی نگفتی که یک فکری می‌کنی؟ گفتم به همین جَلدی؟۶ گفت پس تا شب فکرهایت را بکن. گفتم جواد، ننه، حالا حاجی یک چیزی گفت. اگر ما الان بخواهیم درِ خانهٔ کسی را بزنیم، می‌گویند داماد چه دارد؟ می‌خواهی چه جوابی بدهی؟ گفت می‌گویم خدا حفظشان کند: یک آقا و ننهٔ دسته‌گل. با یک فامیل که مثل کوه پشتم هستند. این خانه هم که هست. گفتم خدا این‌هایی را که گفتی حفظ کند؛ ولی این‌ها را که نمی‌توانی بیندازی پشت قبالهٔ عروس! این خانه هم توی قبالهٔ من است. باید از خودت یک چیزی داشته باشی. جواد سری تکان داد و بلند شد رفت سر کارش.
19.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚠️آندلس با سابقه ۸ قرن تمدن‌اسلامی چگونه به اسپانیای امروز تبدیل شد!؟ https://eitaa.com/joinchat/3298558037Ccef00aa9c3
و اما این بار هم پا به میدان میگذاریم... پا در میدان ، میدانی که این روزها عجیـــــب درگیر جنگ و انحراف هاست🧠 در این میدان مرد میدان بودن شکل دیگری دارد...😉 میدانی از جنس قدرت نمایی پروفایلی...👤 از جنس استوری... 📱از جنس پست های صفحات مجازی... معرفی در روزگار قهرمان های دروغین...😊 رفیق...🌱 الان وقتشه که ما بچه انقلابی ها بیایم پای کار و خودی نشون بدیم... تا ثابت کنیم پرورش یافته های هستیم👌😌 هایی که شدیدا در پی پیشرفت و اقتدار این حرم (جمهوری اسلامی) هستن الان وقتشه دست به دست هم بدیم و ثابت کنیم.
معرفی کتاب خداحافظ سالار🥀 کتاب خداحافظ سالار نوشته‌ی حمید حسام است. این کتاب خاطرات پروانه چراغ نوروزی همسر سردار سرلشکر شهید حاج حسین همدانی از مدافعان حرم است. کتاب خداحافظ سالار به زندگی و فراز و نشیب این زن بزرگ پرداخته که از کودکی شروع شده و درنهایت به شهادت سردار همدانی در سال ١٣٩٤ ختم می‌شود. درباره کتاب خداحافظ سالار🥀 کتاب خداحافظ سالار از سال ۱۳۹۰ شروع می‌شود؛ در آن زمان بحران سوریه و دمشق که در آستانه سقوط قرار داشت آغاز می‌شود و با با بازگشت به دوران خاطرات کودکی همسر شهید در دهه ۴۰ ادامه می یابد. این کتاب از 44 ساعت مصاحبه با همسر شهید جمع‌آوری و نوشته شده است که نوع روایت داستانی هیچ دخل تصرفی را در آن وارد ننموده است. سردار شهید حسین همدانی از اعضا و بنیانگذاران سپاه همدان و کردستان بود و هم‌چنین یکی از فرماندهان بزرگ سپاه پاسداران کشور بود و از سال ۱۳۵۹ در دفاع مقدس شرکت داشت. او از همان ابتدای انقلاب در کنار مردم جنگید و سرانجام در حین انجام ماموریت مستشاری در سوریه در سن ۶۱ سالگی به شهادت رسید. شهید همدانی همچنین جانشین قرارگاه امام حسین (ع) و مشاور فرمانده کل سپاه پاسداران و فرمانده سپاه محمد رسول الله (ص) تهران بوده است. همسر ایشان یعنی پروانه چراغ نوروزی در کتاب خداحافظ سالار، خاطرات و زندگی خود و همسرش را از ابتدای جوانی تا زمان شهادت تعریف می‌کند.
[عُـشاقُ الحُسِین❥︎︎]
معرفی کتاب خداحافظ سالار🥀 کتاب خداحافظ سالار نوشته‌ی حمید حسام است. این کتاب خاطرات پروانه چراغ نور
تکه هایی از کتاب خداحافظ سالار🥀 خواستگارها پاشنه در را ول نمی‌کردند؛ بیشترشان پولدار و آدم‌های اسم و رسم دار بودند. از گاراژدار و راننده کامیون تا کارمند و بازاری. سرآمد آن‌ها که خیلی سمج بود، پسر یک خان معروف بود که گاراژ، ملک، مغازه و حیاط بزرگ را یک جا باهم داشت. ما رفت و آمد دوری با آن‌ها در ایام عید داشتیم و آرزو می‌کردیم که عید برسد تا برویم حیاط زیبایشان را تماشا کنیم. به جای سگ، گرگ جلوی در حیاط بزرگ بسته بودند و به اصطلاح پول‌شان از پارو بالا می‌رفت. پدرم به این وصلت راضی بود اما مادرم می‌گفت که این پول و پله پروانه را خوشبخت نمی‌کند. من در اتاق بغلی فالگوش ایستاده بودم و می‌شنیدم که مادرم می‌گفت: مادر من حسینه، حسین همه جوره تیکه تن ماست. و پدرم جواب می‌داد: حسین پسر خوبیه، خواهرزاده‌امه و بزرگش کردم و هیچ مشکلی نداره اما دست و بالش خالیه. و مادرم صدایش را بلندتر می‌کرد: دو رکعت نماز حسین به یه دنیا پول می‌ارزه. من راضی به وصلت با غریبه‌ها نیستم. اصلا جواب خواهرت رو چطور می‌خوای بدی؟ می‌خوای بگی به خاطر پول، پروانه رو دادم به غریبه‌ها؟ پدر سکوت می‌کرد و من از این سکوت خوشحال می‌شدم.
هر روز با معرفی یک کتاب عزیزانی که نبودند برای دیدن کتاب های معرفی شده روی بزنید کدوم کتاب و داشتین؟ کدوم و گرفتین؟
انشالله عصر جبرانی پارت دیروز و پارت امروز
میدونی عاشق ترین♥️ مرد دنیا کیه؟؟