eitaa logo
[عُـشاقُ الحُسِین❥︎︎]
402 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.1هزار ویدیو
40 فایل
‌‌‌‌تنہابہ‌شوق‌ڪرب‌وبلا‌میکشم‌نفس دنیاےِبی‌حُ‌ـسِین‌بہ‌دردم‌نمیخورد")💔 الهم‌عجل‌لولیک‌الفرج🤲🏻 ┅═══••✾••═══┅ راه‍ِ‌ ارتباطے: ☑️ @Mahdi1220 ⤵️جهت تبادل و تبلیغات @ya_hossien110 ⤵️همه کانال های ما @ya_hossien134 @Jok_city134 @steker128
مشاهده در ایتا
دانلود
•┈┈••✾❀🍃🩹🍃❀✾••┈┈• ̪̺͍̽ @ebrahimdelhaa ͛ ⃔ •┈┈••✾❀🍃🩹🍃❀✾••┈┈•
دائما‌ميگفت: "اگر‌دست‌جوانان‌را‌در‌دست‌امام‌حسين‹‌‌ع›‌بگذاريم،‌همه‌مشكلاتشان‌ حل‌ميشود‌و‌امام‌با‌ديده‌لطف‌به‌آنها‌نگاه‌ميكند. ♥ •┈┈••✾❀🍃🩹🍃❀✾••┈┈• ̪̺͍̽ @ebrahimdelhaa ͛ ⃔ •┈┈••✾❀🍃🩹🍃❀✾••┈┈•
به وقت رمان🌺🌸🌸🌸 عاشقی زود گذر🌸🌸🌸👇🏻
[عُـشاقُ الحُسِین❥︎︎]
💛👑💛👑💛 👑💛👑💛 💛👑💛 👑💛 💛 #Paert18 عاشقی زودگذر وارد خونه شدم باصدایی بلند مامانم رو صدا زدم +ماماننننن
?👑💛👑💛 👑💛👑💛 💛👑💛 👑💛 💛 عاشقی زودگذر نمازمون تموم شد و طبق گفته آقای عسگری(داداش هستی) رفتیم توی سالن بالا که با دیدن آقای وکیلی قلبم رو ۱۰۰۰ رفت، براچی خدا میدونه سرم رو انداختم پایین که هستی زد رو شونه ام هستی=خانم خجالتی سرت رو بیار بالا بریم بشینیم سرم رو بالا آوردم میخواستیم بریم ردیف سوم بشینیم که یکی از بچه های مسجد گفت=خواهران خو‌اهشا شما بیاید ردیف اول بشینید. اطاعت امر کردیم و رفتیم نشستیم با هستی شروع کردیم حرف زدن که با صدای قرآن خوندن یک نفر، ساکت شدیم سرم رو به سمت جایی که شبیه سَکو مانند بود بردم که دیدم آقای وکیلی داره میخونه انقدر قشنگ و دلنشین بود صداش که هی با خودم گفتم کاشکی گوشی آورده بودم ضبط میکردم هوفففف.... حیف که نیاوردم ... وقتی قرآن خوندن تمام شد به هستی گفتم=هستی مگه این آقای وکیلی قاری هست؟؟!! هستی=آره بابا مگه نمیدونستی هم قاری، هم مجری،هم مداح باحرف های هستی دوتا شاخ مخملی بالای گوشم حس کردم🐰 گوش های مخملی یه شباهتی به این خرگوشه داشت😂😂 هستی=الووو خانم مشتاق کجایی تو خوردی مَردُم رو بچه جان +هااا..چی میگی تو من کیو خوردم دارم به حرف های تو فک میکنم.... یعنی آدم انقدر فعال نه بابا... هستی=خودت میدونی هیچی نشده دلت رو دو روزه باختی واقعا چرا؟؟؟؟نکن کیانا نکن با خودت یه کوچولو منطق داشته باش +چی میگی هستی... کی دلش رو دو روزه باخته حرفایی میزنی اخخخخخ هستی=کاملا واضح هست من چی میگم.... با حرف داداش هستی حرفش نصفه مونده و داداشش گفت=بسه دیگه زشته دعوا هاتون برا بعد... دیگه هیچی نگفتیم منم تو فکر این که نکنه هستی راست میگه....اصلا چرا... اگه حرف هستی درست باشه چی؟؟ کلا ذهنم از چرا ها و اگه ها پر شده بود... برنامه رسید به آخراش یعنی تقدیر تشکر از خادم ها...... برادران رو گفتن و رسید به خواهران ۴ نفر بیشتر نبودیم من نفر سوم بودم که با شنیدن اسمم از زبان آقای وکیلی یه حسی شدم خودمم نمیدونم چی شد فقط میدونستم قلبم دیوانه وار خودش رو به قفسه سینه ام میکوبید..... 💛 👑💛 💛👑💛 👑💛👑💛 💛👑💛👑💛 نویسنده📝 #N