پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«🕊🌻»
-
- عظمٺ در چشماݩ ڪسۍسٺ
ڪه نگاهش را ڪنترل ڪند...♡
-
- #شهـدانه 🌱 ••
[عُـشاقُ الحُسِین❥︎︎]
👑💛👑💛👑 💛👑💛👑 👑💛👑 💛👑 👑 #Part49 عاشقی زودگذر سرم داشت از حرفاشون منفجر میشد اصلا امکان نداشت... دراز ک
👑💛👑💛👑
💛👑💛👑
👑💛👑
💛👑
👑
#Part50
عاشقی زودگذر
هستی کلافه از اتاق رفت بیرون من بلند شدم روسری رو مرتب کردم رفتم از اتاق بیرون....
وسایل شام رو خودم تنهایی حاضر کردم که حضور کسی رو حس کردم،برگشتم عقب که دیدم بلههههه اقا حمید هست
زیر لب هوفففف گفتم و بی اهمیت مشغول کارم شدم که بی مقدمه گفت=شنیدی میگن که مار از پونه بدش میاد در خونه اش سبز میشه؟!
+چه ربطی داشت الان؟!نکنه منظورتون اتفاق تو مسجده؟یا شما حتما از آقای وکیلی بدتون میاد؟!
با حرص گفت=خواهشا اتفاق امروز غروب رو فراموش کن دیگه اسم مهدی هم نیار منظورم خودت بودی از رفتادات و کارات مشخصه که بدت میاد ازم چرا؟!!
یا حضرت آدم... این چی میگه؟!
بی توجه بهش خواستم از آشپزخونه بیام بیرون که عصبی جلوم وایساد و گفت=دلیل میخوام واسه چی بدت میاد ازم؟!
نمیدونم یه هویی چی شد که گفتم=من بدم نمیاد ، خواهشا دفعه آخرتون باشه جلوی من میاید..
عصبی اومدم بیرون از آشپزخونه که مامان گفت=کیانا اماده کردی؟!
+اره مامان جان.....
شام رو خوردیم و وسایل رو جمع کردیم داشتیم چای میخوردیم کع زنگ آیفن به صدا اومد
رفتم در رو باز کردم که کیان اومد تو پریدم بغلش که گفت=باز مسخره بازی هات گل کرده
+لوسسسس
برا کیان چای ریختم و بردم براش که حمید گفت= داداش کیان با بازی پایه ای
کیان=اره داداش چه بازی؟!
حمید= ادابازی
همه موافقت کردن منم گفتم پایه جمع هستم...
+بچه ها به شرطی که من داور باشم....
همه از خدا خواسته قبول کردن...
زنا یه گروه بودن مردا هم یه گروه
با وجودی که تیم زنا سه نفر بود اونا بردن و مردا باختن
ساعت ۱/۳۰ شب بود که بازی تموم شد
خسته رفتم خوابیدم که کیان اومو تو اتاق=کیانا از حرف من ناراحت شدی؟!
+نه خسته ام همین الانم میخوام بخوابم.میشه؟
اومد جلو گونه ام رو بوسید و گفت=اره اجی جونم بخواب برا نماز بیدارت کنم؟!
+ممنون میشم بیدار کنی...
👑
💛👑
👑💛👑
💛👑💛👑
👑💛👑💛👑
نویسنده📝
#𝓷𝓪𝔃𝓪𝓷𝓲𝓷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استورۍ
امام حسینم تولدت مبارڪ♥️
•┈┈••✾❀🍃🩹🍃❀✾••┈┈•
̪̺͍̽ @ebrahimdelhaa ͛ ⃔
•┈┈••✾❀🍃🩹🍃❀✾••┈┈•