eitaa logo
یا ابالفضل العباس(ع) (ح.آزادی)
20 دنبال‌کننده
675 عکس
1.5هزار ویدیو
84 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
♨️امام خامنه ای: به رسمیت شناختن حق غنی‌سازی‌مان به خاطر پیشرفتمان است نه مذاکره 🔻رهبر معظم انقلاب در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام: مقدمه‌ی هر تصمیمی این است که ما به تجربه‌های گذشته‌ی خودمان مراجعه کنیم؛ "من جَرّب المُجرّب حَلّت به النّدامة" اگر از تجربه‌ها درس نگرفتیم قطعاً ضرر خواهیم کرد. ♦️چندین تجربه در مقابل ماست؛ من حالا چند تجربه‌ی واضح را که عرض بکنم همه تصدیق خواهید کرد. این‌ها، هم برای تصمیم‌گیری امروز ما مهم است هم برای آیندگان مهم است. 1️⃣ تجربه‌ی اول این است که دولت جمهوری اسلامی نمی‌تواند با آمریکا تعامل بکند؛ این تجربه اول. چرا؟ برای خاطر اینکه آمریکا پابند به تعهدات خودش نیست. نگویید این‌ها کار این دولت است و کار ترامپ است. نه! دولت قبل آمریکا هم که با ما نشست و صحبت کرد؛ آن‌ها هم همین‌جور عمل کردند ... به شکل دیگری نقض کردند. آن‌ها هم تهدید کردند، آن‌ها هم برخلاف تعهدات خودشان عمل کردند. این، جواب آن کسانی که بارها و بارها به ما در طول زمان می‌گفتند که آقا چرا با آمریکا مذاکره نمی‌کنید، چرا با آمریکا تعامل نمیکنید، این جوابش. 2️⃣ تجربه‌ی دوم، عمق دشمنی آمریکا با ایران است. دشمنی آمریکا بر محور مسئله‌ای مثل اتمی نیست، بحث فراتر است: نظامی که قد برافراشته و نسبت به آمریکا هیچ ملاحظه‌کاری‌ای نمی‌کند و پرچم اسلام را در دست گرفته است. آمریکا با چنین نظامی عمیقاً مخالف است. آمریکا می‌خواهد مؤلفه‌های قدرت را در جمهوری اسلامی از بین ببرد. 3️⃣ تجربه‌ی سوم این است که انعطاف در برابر این دشمن، تیغ او را کُند نخواهد کرد بلکه او را گستاخ‌تر خواهد کرد؛ همان بوش دوم در مقابل انعطاف دولت وقت، اسم محور شرارت را روی او گذاشت. اگر می‌خواهید کاری کنید که دشمنی کم شود، انجام بدهید ولی راهش نرمش و انعطاف نیست. 4️⃣ تجربه‌ی چهارم این است که ایستادگی در مقابل آمریکا باعث عقب نشاندن او می‌شود. اینکه سازمان ملل حق غنی‌سازی ما را امروز به رسمیت شناخته، منشأش مذاکره نیست، منشأش پیشرفت ما در زمینه‌ی هسته‌ای است که این‌ها حالا به تب راضی شده‌اند. 5️⃣ تجربه‌ی پنجم، تجربه‌ی همراهی اروپا با آمریکا در مسائل مهم است. ما بنای دعوا با اروپا نداریم اما این سه کشور نشان داده‌اند در حساس‌ترین موارد با آمریکا همراهند. حرکت زشت فرانسه در نقش پلیس بد مذاکرات هسته‌ای و کارشکنی انگلیسی‌ها در تهیه‌ی کیک زرد از این موارد بود. 6️⃣ تجربه‌ی ششم، گره نزدن مسائل کشور به برجام و مسائل خارجی است... ما نباید مسائل کشورمان را به امری که از اختیارمان خارج است گره بزنیم. 97/3/2 ♨️اخبار داغ روحانیت ♨️ @khabarehowzeh 📱 http://instagram.com/khabarehowzeh
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
گاهی چیزهایی غلط مشهورهستندوبین مردم جا میوفته یکیش این👆👆 کیفیت تربیت فرزندان
😂😂 *فرار تراکتور از دست مسئولین روستا !!! دهیار می خواست تراکتور رو افتتاح کنه که ناگهان ......*😂😂👈 گوناگون👇 https://chat.whatsapp.com/FE811ESjabD7BT4vRu8EML
✨﷽✨ از گوناگون: 💠 *خدا گر ز حکمت ببندد دری/ ز رحمت گشاید درِ دیگری*💠 ✍چند روز پیش به عنوان مسافر ، سفری با تاکسی اینترنتی داشتم. اون روز خیلی بدشانسی آورده و ناراحت بودم، آخه باطری و زاپاس ماشینم رو دزد برده بود. راننده حدودا ۴۰ ساله بود و آرامش عجیبی داشت که باعث شد باهاش حرف بزنم و از بدشانسیم بگم. هیچی نمی‌گفت و فقط گوش می‌کرد. وقتی صحبتم تموم شد، گفت: یه قضیه‌ای رو برات تعریف می‌کنم مربوط به زمانی هست که دلار ۱۹ تومنی، ۱۲ تومن شده بود. گفتم: بفرمایید. برام خیلی جالب بود و برای شما از زبان راننده می‌نویسم. 👈 یه مسافری بود هم سن و سال خودم، حدودا ۴۰ ساله. خیلی عصبانی بود. وقتی داخل ماشین نشست بدون اینکه جواب سلام منو بده، گفت: چرا اینقدر همکاراتون ... هستند. از شدت عصبانیت چشماش گشاد و قرمز شده بود. گفتم: چی شده؟ مسافر گفت: هشت بار درخواست دادم و راننده‌ها گفتن یک دقیقه دیگر می‌رسند و بعد لغو کردند. من بهش گفتم: حتما *حکمتی* داشته و خودتو ناراحت نکن. این جمله بیشتر عصبانیش کرد و گفت: *حکمت* کیلو چنده، این چیزا چیه کردن تو مختون؟ با گوشیش تماس گرفت. مدام پشت گوشی دعوا می‌کرد و حرص می‌خورد. بازاری بود و کلی ضرر کرده بود. *حین صحبت با تلفن ایست قلبی کرد.* من زدم بغل و کنار خیابون خوابوندمش و احیاش کردم. سن خطرناکی است و معمولا همه تو این سن فوت می‌کنن چون تا به بیمارستان یا اورژانس برسن طول می‌کشه. من سرپرستار بخش مغز و اعصاب بیمارستان ... هستم و مسافر نمی‌دونست. خطر برطرف شد و بردمش بیمارستان کرایه هم که هیچی! دو هفته بعد برای تشکر با من تماس گرفت و خواست حضوری بیاد پیشم. من اون موقع شیفت بودم و بیمارستان بودم. تازه اون موقع فهمید که من سرپرستار بخش هستم. اومد و تشکر کرد و کرایه رو همراه یه کتاب کادو شده به من داد. گفتم: دیدی *حکمتی* داشته. خدا خواسته اون هشت همکار لغو کنن که سوار ماشین من بشی و نمیری. تو فکر رفت و لبخند زد. من اون موقع به شدت ۴ میلیون تومن پول لازم داشتم و هیچ‌کسی نبود به من قرض بده. رفتم خونه و کادو مسافر رو باز کردم. تو صفحه اول کتاب یک سکه تمام چسبونده بود! *حکمت خدا دو طرفه بود.* هم اون مسافر زنده موند و هم من سکه رو ۴ میلیون و ۴۰۰ هزار تومن فروختم و مشکلم حل شد. *همیشه چیزی را که میگیم بدشانسی ، بدشانسی نیست*. ما از آینده و حکمت خدا خبر نداریم. اینا رو راننده برای من تعریف کرد و من ناراحتیم رو فراموش نمودم. من هم به حکمت خدا فکر کردم. 💠 *گوناگون*💠👇 https://chat.whatsapp.com/KYqmxNwaPCl0EMmekBXjDl ‌ ┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅