#درس_اخلاق_علما
#حدیث_نفس
🌸آیتالله مجتهدی تهرانی می فرمودند:
✨هر حـرفی را نــزن؛ قبل از حـرف زدن قـدرے فڪـر ڪن، و ببیـن این ڪلام تو مبـادا دل ڪسـے را بشڪند یا آبــروۍ ڪسـے را بریزد!!
رفقا واقعا چقدر مواظب حرف هامون هستیم! فرق نمیکنه در منزل باشیم یا در محل کار یا فضای مجازی...
یه نگاه به دور و اطرافمون بندازیم؛ پدر، مادر، همسر، فرزند، رفیق و ...
اگه دلی رو شکستیم زود معالجه کنیم ...
علامه حسن زاده آملی می فرمودند: اثر حرف بیهوده کمتر از لقمه حرام نیست!!!
____
http://eitaa.com/joinchat/3962765318C54672d538b
در پی حادثه تروریستی صبح امروز در اهواز، حضرت آیتالله خامنهای پیامی صادر کردند.
متن پیام رهبر انقلاب اسلامی به شرح زیر است.
بسمهتعالی
حادثهی تلخ و تأُسفبار شهادت جمعی از مردم عزیزمان در اهواز به دست تروریستهای مزدور، یک بار دیگر قساوت و خباثت دشمنان ملت ایران را آشکار ساخت. این مزدوران قسیالقلب که به روی زن و کودک و مردم بیگناه آتش میگشایند وابسته به همان مدعیان دروغگو و ریاکارند که پیوسته دم از حقوق بشر میزنند. دلهای پرکینهی آنان نمیتواند تجلّی اقتدار ملی در نمایش نیروهای مسلح را تحمل کند. جنایت اینها ادامهی توطئهی دولتهای دستنشاندهی آمریکا در منطقه است که هدف خود را ایجاد ناامنی در کشور عزیز ما قرار دادهاند. به کوری چشم آنان ملت ایران راه شرافتمندانه و افتخارآمیز خود را ادامه خواهد داد و مانند گذشته بر همهی دشمنیها فائق خواهد آمد.
اینجانب تسلّا و همدردی خود را به خانوادههای این شهیدان عزیز عرض میکنم و صبر و سکینهی الهی را برای آنان و علوّ درجات برای شهیدان مسألت مینمایم. دستگاههای مسئول اطلاعاتی موظفند با سرعت و دقت دنبالههای این جنایتکاران را تعقیب کنند و آنان را به سرپنجهی مقتدر قضائی کشور بسپارند.
سیّدعلی خامنهای
۳۱ شهریور ۱۳۹۷
_____
http://eitaa.com/joinchat/3962765318C54672d538b
یامهدی(عج):
سلام ای دلربای اهل بینش
سلام ای قلب ناب آفرینش
فدای دیدهٔ محزونت ای یار
فدای آن دل پرخونت ای یار
به یادداغ جد بی پناهت
بسوزدعالمی از سوزآهت
بیا ای جلوه جاویدزهرا
بیا ای آخرین امیدزهرا
حسینی:
امام حسین، خريدار اشکهاتون
ابوالفضل، گرهگشای کارهاتون
غریب مدينه، شفاعت خواهتون
خورشید طوس، ضامن دعاهاتون
و مهدی فاطمه، سايبان دلهاتون
عزاداریهاتون قبول، التماس دعا
تسلیت به همه ملت ایران و خانواده های شهدا و زخمیان و آسیب دیدگان حادثه تروریستی امروز اهواز، نفرین به جنگ، نفرین به گلوله، نفرین به تروریستها...
همه در کنار همیم...
:
➕يك فكرمثبت در روز ميتواند كل
روزتان راتغيير دهد
و خالق اين فكرمثبت تو هستي و نه
هيچ كس ديگر
منتظرنباش كسي بيايدوفكر مثبت را
درجعبه ذهن تو بگذارد
زیبافکرکنید تاروزتان بهترین شود🌾
💟
این متن واقعا محشره .
.
خدا، چیست؟کیست؟کجاست؟
خدا در دستیست که به یاری میگیری، درقلبیست که شاد میکنی، درلبخندیست که به لب مینشانی، خدا درعطر خوش نانیست که به دیگری میدهی، درجشن و سروریست که برای دیگران بپا میکنی، آنجاست که عهدمیبندی و عمل میکنی، خدا؛ درتو،باتو، و برای توست...
زنده یاد
سهراب
راز هایت به دو نفر بگو...
خودت و خدایت
در تنگنا به دو چیز تکیه کن...
صبر و نماز
در دنیا مراقب دو چیز باش...
پدر و مادر
از دو چیز نترس که به دست خداست...
روزی و مرگ
و به یک چیز هیچ وقت خیانت نکن...
رفاقت
تا وقتی نگاه خدا به سوی توست،
از روی گرداندن دیگران غمگین
هدایت شده از 🌹قطعه ای ازبهشت🌹
سلام دوستان عزیز🌸
داستان جذاب و واقعی
#از_جهنم_تا_بهشت
تقدیم حضورتون میشه
خیلیییی قشنگه
از دستش ندید😐😊
👇👇👇👇👇👇👇
🌹قطعه ای ازبهشت🌹
❤️❤️❤️ ❤️❤️ ❤️ #رمان_از_جهنم_تا_بهشت #ﻗﺴﻤﺖ_هفدهم #ﺑﺨﺶ_ﺍﻭﻝ ﺳﺎﻋﺖ ۱۱ﺻﺒﺢ ﺑﺎ ﺻﺪﺍﯼ ﮔﻮﺷﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ
▫️◾️▫️
#رمان_از_جهنم_تا_بهشت
#ﻗﺴﻤﺖ_هفدهم
#ﺑﺨﺶ_ﺩﻭﻡ
ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﻫﻨﻮﺯ ﺷﺮﻭﻉ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﻫﻢ ﻧﯿومده ﺑﻮﺩ . ﭘﺲ ﻓﺮﺻﺖ ﺧﻮﺑﯽ ﺑﻮﺩ ﺗﺎ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯼ ﺁﺧﺮﻭ ﺗﻮ ﺁﻏﻮﺵ ﭘﺪﺭﺍﻧﻪ ﻋﻤﻮ ﺑﮕﺬﺭﻭﻧﻢ ﻭ ﺳﻌﯽ ﮐﻨﻢ ﺗﺎ ﺍﺯ ﺭﻓﺘﻦ ﭘﺸﯿﻤﻮﻥ ﺑﺸﻪ . ﺍﻣﺎ ﻇﺎﻫﺮﺍ ﻋﻤﻮ ﻧﻈﺮﺵ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻧﺎﭘﺬﯾﺮ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻓﻘﻂ ﮔﻔﺖ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﺎ ﺑﺎﺑﺎﺕ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺭﺍﺿﯿﺶ ﮐﻨﻢ ﺗﻮ ﺭﻭ ﻫﻢ ﭼﻨﺪﻭﻗﺖ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻔﺮﺳﺘﻪ ﭘﯿﺸﻢ ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﻣﯿﺸﯽ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺧﻮﻧﺪﻩ ﻣﻦ .
ﻭﻟﯽ ﻣﻦ ﻣﺤﺎﻝ ﺑﻮﺩ ﻗﯿﺪ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﻭ ﺑﺎﺑﺎ ﻭ ﺍﻣﯿﺮﻋﻠﯽ ﺭﻭ ﺑﺰﻧﻢ ﻫﺮﭼﻨﺪ ﮐﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﺗﺮﮐﯿﻪ ﻭ ﻋﻤﻮ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺑﺎﺑﺎ ﻫﻢ ﻣﺤﺎﻝ ﺑﻮﺩ ﺭﺿﺎﯾﺖ ﺑﺪﻩ ﭘﺲ ﻓﻘﻂ ﺳﻌﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﺷﺐ آﺧﺮ ﺭﻭ ﺧﻮﺵ ﺑﺎﺷﻢ .
ﻣﺎﻧﺘﻮﻡ ﺭﻭ ﺩﺭ آﻭﺭﺩﻡ ﯾﻪ ﮐﺖ ﺷﻠﻮﺍﺭ ﺳﻔﯿﺪ ﺻﻮﺭﺗﯽ . ﻣﻮﻫﺎﯼ ﻣﺸﮑﯽ ﺑﻠﻨﺪﻣﻢ ﮐﻪ ﺗﺎ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﮐﻤﺮﻡ ﺑﻮﺩ ﺭﻭ ﻫﻢ ﻓﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺁﺭﺍﯾﺸﻢ ﻫﻢ ﯾﻪ ﺁﺭﺍﯾﺶ ﻣﻠﯿﺢ ﺩﺧﺘﺮﻭﻧﻪ ﺑﻮﺩ . ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺍﺯ ﭘﻠﻪ ﻫﺎ ﻣﯽ ﺭﻓﺘﻢ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﮐﻪ ﭼﺸﻤﻢ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻮﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻧﺎﺯ ﻭ ﻋﺸﻮﻩ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﺎ ﻋﻤﻮ ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰﺩ . ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﻃﻨﺎﺯ ﺑﺎﺷﻪ ﺯﻥ ﻋﻤﻮﯼ ﺟﺪﯾﺪ . ﺍﯾﯿﯿﯿﺶ ﯾﻪ ﻟﺒﺎﺱ ﻓﻮﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩﻩ ﺑﺎﺯ ﭘﻮﺷﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﺻﻼ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﺍﺳﻤﺸﻮ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻟﺒﺎﺱ ﺩﺭ ﻫﻤﯿﻦ ﻧﮕﺎﻩ ﺍﻭﻝ ﺍﺯﺵ ﺑﺪﻡ ﺍﻭﻣﺪ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﻗﯿﺎﻓﺶ ﺑﺪ ﻧﺒﻮﺩ . ﻋﻤﻮ ﺑﺎ ﺩﯾﺪﻥ ﻣﻦ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩ ﺭﻓﺘﻢ ﭘﯿﺸﺸﻮﻥ . ﺑﻬﻢ ﻣﻌﺮﻓﯿﻤﻮﻥ ﮐﺮﺩ.
▫️◾️▫️
#رمان_از_جهنم_تا_بهشت
#قسمت_هفدهم
#ﺑﺨﺶ_ﺳﻮﻡ
ﺑﺎ ﯾﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺯﻭﺭﮐﯽ ﺭﻭ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ: ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﻢ ﻭ ﺑﻌﺪﺵ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺮﯾﻊ ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﺳﻼﻡ ﻭ ﺍﺣﻮﺍﻟﭙﺮﺳﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻕ . ﺍﺻﻼ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ . ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﻋﻤﻮ ﺍﻭﻣﺪ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻕ ﻭ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺳﯿﻨﻪ ﺩﻡ ﺩﺭ ﻭﺍﯾﺴﺎﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻨﯽ ﮐﻪ ﺭﻭ ﺗﺨﺖ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﺪ .
_ ﭼﯿﺰﯼ ﺷﺪﻩ؟
ﻋﻤﻮ : ﭼﺮﺍ ﺍﻭﻣﺪﯼ ﺍﯾﻨﺠﺎ؟ ﭼﺮﺍ آﻧﻘﺪﺭ ﺳﺮﺩ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﮐﺮﺩﯼ ﺑﺎ ﻃﻨﺎﺯ؟ ﻋﻤﻮ ﺟﻮﻥ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻢ ﺑﻤﻮﻧﻢ ﻣﯿﺮﻡ ﻭﻟﯽ ﻗﻮﻝ ﻣﯿﺪﻡ ﺗﻮﺭﻭ ﻫﻢ ﺑﺒﺮﻡ ﭘﯿﺶ ﺧﻮﺩﻡ ﭼﻨﺪ ﻭﻗﺖ ﺩﯾﮕﻪ.
_ ..… ﻋﻤﻮ ﺳﺮﻡ ﺩﺭﺩ ﻣﯿﮑﻨﻪ .
ﻫﺪﯾﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﯾﻪ ﻋﻄﺮ ﻭ ﺩﻓﺘﺮ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﺗﻮ ﮐﯿﻔﻢ ﺩﺭ آﻭﺭﺩﻡ ﻭ ﺩﺍﺩﻡ ﺑﻬﺶ .
_ ﻗﺎﺑﻠﯽ ﻧﺪﺍﺭﻩ . ﯾﺎﺩﮔﺎﺭﯼ . ﺍﮔﻪ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺑﺪﯾﺪ ﻣﻦ ﺑﺮﻡ ﺩﯾﮕﻪ ﺣﺎﻟﻢ ﺧﻮﺏ ﻧﯿﺲ .
ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺣﺎﻟﻢ ﺍﺯ ﺻﺤﻨﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺑﻮﯼ ﺩﻭﺩ ﻭ ﺍﻭﻥ ﺁﻫﻨﮓ ﺳﺮﺳﺎﻡ ﺍﻭﺭ ﺑﺪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ . ﺗﻮ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺯ ﻣﻬﻤﻮﻧﯿﺎﺷﻮﻥ ﺷﺮﮐﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﻭﻟﯽ ﺍﯾﻦ ﯾﮑﯽ ﺯﯾﺎﺩی ﺯﯾﺎﺩﻩ ﺭﻭﯼ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ .
ﻋﻤﻮ : ﺩﯾﮕﻪ ..…
_ ﻋﻤﻮ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﻣﯿﮑﻨﻢ . ﺣﺎﻟﻢ ﺧﻮﺏ ﻧﯿﺴﺖ .
ﻋﻤﻮ : ﺑﺎﺷﻪ ﺑﺮﻭ . ﻭﻟﯽ ﻓﺮﺩﺍ ﺳﺎﻋﺖ ۹ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﺩﺍﺭﻡ ﺣﺪﺍﻗﻞ ﺑﯿﺎ ﻓﺮﻭﺩﮔﺎﻩ .
ﺑﻐﺾ ﮐﺮﺩﻡ ﻭﻟﯽ ﺣﺮﻓﯽ ﻧﺰﺩﻡ . ﻭﺳﺎﯾﻼﻣﻮ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺭﻓﺘﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ . ﯾﮑﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻭﺍﯾﺴﺎﺩﻡ ﻫﻮﺍﯼ ﺁﺯﺍﺩ ﺣﺎﻟﻤﻮ ﺑﻬﺘﺮ ﮐﺮﺩ
. ﺳﺎﻋﺖ ﺗﻘﺮﯾﺒﺎ ۱۰ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﺧﻮﻧﻪ . ﺍﻣﯿﺮﻋﻠﯽ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺗﻮ ﺣﯿﺎﻁ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺭﻭ ﺗﺎﺏ . ﺗﺎ ﺩﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ .
ﺍﻣﯿﺮﻋﻠﯽ : ﺳﻼﻡ . ﮐﺠﺎ ﺑﻮﺩﯼ ﺁﺑﺠﯽ؟
ﮔﻔﺘﯽ ﺷﺐ ﻧﻤﯿﻤﻮﻧﯽ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺷﺪﻡ ﮐﻪ ﺩﯾﺮ ﮐﺮﺩﯼ . ﮔﻮﺷﯿﺘﻢ ﮐﻪ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺑﻮﺩ .
_ آﺥ ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﺩﺍﺩﺍﺷﯽ . ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺍﯾﻨﺎ ﺧﻮﺍﺑﻦ ؟
ﺍﻣﯿﺮﻋﻠﯽ :آﺭﻩ . ﻣﺎﻣﺎﻥ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻗﺮﺍﺭﻩ ﺷﺐ ﺑﻤﻮﻧﯽ . ﺣﺎﻻ ﺑﯿﺎ ﺑﺮﯾﻢ ﺗﻮ .
_ ﺭﺍﺳﺘﯽ ﺍﻣﯿﺮ ﺑﺎﺑﺎ ﺑﻬﺖ ﮔﻔﺖ ﻋﻤﻮ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﺮﻣﯿﮕﺮﺩﻩ ؟
ﺍﻣﯿﺮﻋﻠﯽ : آﺭﻩ . ﺑﯿﺎ ﺑﺮﯾﻢ ﺑﺨﻮﺍﺑﯿﻢ ﻓﺮﺩﺍ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩﺵ ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰﻧﯿﻢ .
ﭼﺸﻤﺎﻣﻮ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﺎﺯ ﻭ ﺑﺴﺘﻪ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﻟﻢ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺑﺸﻢ . ﯾﻪ ﺩﻓﻌﻪ ﺑﺎ ﯾﺎﺩآﻭﺭﯼ ﻋﻤﻮ ﺳﺮﯾﻊ ﺍﺭ ﺟﺎﻡ ﭘﺮﯾﺪﻡ ﻭ ﺭﻓﺘﻢ ﺳﺮﺍﻍ ﺳﺎﻋﺖ . ﺍﯼ ﻭﺍﯼ ﺳﺎﻋﺖ دوازده و نیم ﺑﻮﺩ ..…
ﺳﺮﯾﻊ ﮔﻮﺷﯿﻤﻮ ﺭﻭﺷﻦ ﮐﺮﺩﻡ . ۱۱ ﺗﺎ ﭘﯿﺎﻡ . ۱۴ ﺗﺎ ﺗﻤﺎﺱ ﺑﯽ ﭘﺎﺳﺦ . ﻫﻤﺶ ﺍﺯ ﻋﻤﻮ ﺑﻮﺩ . آﺧﺮﯾﻦ ﭘﯿﺎﻣﺶ : ( ﺗﺎﻧﯿﺎ ﺟﺎﻥ . ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﭼﺮﺍ ﻭﻟﯽ ﺍﯾﻦ ﻭﻗﺖ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺮﺩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﯼ ﻭﻟﯽ ﺑﺪﻭﻥ ﻋﻤﻮ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﻭستت ﺩﺍﺭﻩ ﻧﺎﻣﺮﺩ ﺣﺪﺍﻗﻞ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ ﻣﯿﻮﻣﺪﯼ . ﻣﺎ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺩﯾﮕﻪ )
ﺍﯼ ﻭﺍﯼ . ﺩﯾﮕﻪ ﻓﻘﻂ ﺍﺷﮑﺎﻡ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﯿﺒﺎﺭﯾﺪ ……
ﻫﺮﭼﯽ ﺑﻪ ﻋﻤﻮ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻡ ﺟﻮﺍﺏ ﻧﺪﺍﺩ …
#ادامه_دارد....
____
http://eitaa.com/joinchat/3962765318C54672d538b
▫️◾️▫️