هدایت شده از ﷽ 🟠 نورالقرآن 🟠
🔴 افضل اعمال عید سعید قربان
🌕 امام جواد عليه السلام فرمودند:
🔵 در روز عید قربان ، چیزی با فضیلتتر از ۵ چیز نیست:
1⃣ قربانی کردن
2⃣ راه رفتن در جهت نیکی به پدر و مادر
3⃣ خویشاوندی که قطع رحم کرده تا به او چیزی ببخشد و آغاز سلام کند.
4⃣ یا مردی که از بهترین قسمت قربانی اش به دیگران اطعام کند و بقیه آن را به همسایگان از یتیمان و بردگان و بیچارگان دهد.
5⃣ از اسیران دلجویی کند.
📚 الخصال ج ۱ ص ۲۹۸
🆔
هدایت شده از ﷽ 🟠 نورالقرآن 🟠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹☀️🍃 ﷽ 🍃☀️🌹
🥁 بر طبل شادانه بکوب
🍯 خاطرههای بامزه ی حجت الاسلام قرائتی در مراسم نکوداشتش
࿐჻ᭂ⸙🍃🌹🍃⸙჻ᭂ࿐
هدایت شده از 🕋 سدرةالمنتهی 🕋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰روز پنجشنبه روز زیارتی
🌸امام حسن عسکری علیه السلام
#التماس_دعا 🤲
هدایت شده از معجزه سلامت
🔹پيامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم:
🌼يُغفَرُ لِصاحِبِ الأضحِيَّةِ عِندَ أوَّلِ قَطرَةٍ تَقطُرُ مِن دَمِها
✳️ با ريختن اوّلين قطره خون #قربانى [به زمين] ، صاحب قربانى آمرزيده میشود.
📚 كتاب من لايحضره الفقيه، ج ۲، ص ۲۱۴
هدایت شده از مطالعات اسلامی زنان
ما را مثل دلقک فرعون ببخش!
🔹️یكى از علما داستانی را نقل مىكرد که یادم نیست در كتابی خوانده باشم؛ ولى ناقل، مرد بزرگى بود كه بى جهت و بى سند نقل نمىكرد. داستان مربوط به بنى اسرائیل و فرعون است. وقتى حضرت موسى ـعلى نبینا و آله و علیه السلامـ با برادرشان هارون براى دعوت فرعون آمده بود، یك لباس شبانى پوشیده بودند و یك چوبدستى دستشان بود، به دربار فرعون آمده بودند. خدمه دربار پرسیدند: شما كه هستید و اینجا چه كار دارید؟ موسی گفت: من پیغمبر خدا هستم و آمدهام فرعون را دعوت كنم. خدمه دربار به آنها خندیدند و گفتند: از اینجا بروید.
🔹️فردا حضرت موسى و هارون، دوباره به دربار فرعون آمدند و همین جریان تكرار شد. در روایت نقل شده كه آنها چهل روز به دربار فرعون مىآمدند اما كسى راهشان نمىداد. فرعون دلقكى داشت كه وقتى خسته میشد، برایش بازى در مىآورد و فرعون را مىخنداند. این دلقك چند بار در مسیر رفتن به دربار، دیده بود كه چوپانى ایستاده و با چوبی در دست مىگوید: من پیغمبر خدا هستم و آمدهام فرعون را دعوت كنم.
🔹️یك روز این دلقك لباس چوپانى پوشید و چوبی به دست گرفت و به كاخ فرعون رفت و جلوى فرعون ایستاد. فرعون پرسید: این چه لباسى است كه پوشیدهاى؟ دلقك گفت: من پیغمبرم؛ آمدهام تو را دعوت كنم. فرعون و اطرافیانش به خنده افتادند و این یكى از سوژههاى خندیدن فرعون شد و هر روز این لباس را مىپوشید و مىآمد به دربار و میگفت: من پیغمبرم و آمدهام تو را دعوت كنم؛ یا قبول كن، یا عذاب نازل مىشود. درباریان هم مىخندیدند.
🔹️بالاخره یك روز فرعون گفت: این حرف را از كجا یاد گرفتهاى؟ دلقك گفت: كسى هست كه مىآمد مقابل دربار و این حرفها را میگفت. فرعون گفت: بگویید خودش بیاید تا او را ببینیم. این جریان زمینهاى شد كه موسى را به كاخ فرعون راه دادند. فرعون به موسی و هارون اجازه داد تا آنها را ببینند و بخندند. آن آقاى بزرگوار نقل مىكرد كه وقتى عذاب بر فرعونیان نازل شد و همه آنها غرق شدند، خطاب رسید كه این دلقك را نجات دهید. فرشتهها گفتند: این هم از اصحاب فرعون و كافر است. خطاب آمد كه این لباس دوست ما را مىپوشید و اداى دوست ما را در مىآورد.
🔹️معنای این حرف این است كه گاهى ادا درآوردن هم مطلوب است. باید حال ما اینگونه باشد كه ما لیاقت دعا كردن نداریم. ما كجا، ساحت قدس الهى كجا؟! اگر ما بخواهیم مطالبی كه در مضامین دعاها وارد شده، واقعا خودمان قصد انشاء كنیم و بگوییم ما این حرفها را مىزنیم، مثل بندهاى، بخواهم چنین بگویم، جا دارد، به دهانمان بزنند و بگویند: خفه شو! تو كجا و این حرفها كجا؟! پیش ما دروغ مىگویى؟! كس دیگری را پیدا نكردهاى كه فریبش بدهى؛ مىخواهى خدا رافریب بدهى؟!
🔹️ما باید بگوییم: ما اداى دعاخوانها را در مىآوریم...امروز ما را مثل دلقک فرعون ببخش! آخر ما هم لباس دوست تو را می پوشیم، ما هم دم از امام حسین(علیه السلام) می زنیم.
https://eitaa.com/women92
🔺️بیانات آیت الله مصباح یزدی(قدس سره) ۱۳۸۵/۱۰/۰۹
هدایت شده از 🕋 سدرةالمنتهی 🕋
#تلنگر 👌
فردی هنگام راه رفتن،
پایش به سکه ای خورد.
تاریک بود، فکر کرد طلاست!✨
کاغذی را آتــــ🔥ـــش زد تا آن را ببیند.
دید ۲ ریالی است!!
بعد دید کاغذی که آتش زده،
هزار تومانی بوده!!
گفت: چی را برای چی آتش زدم!
✅ و این حکایت زندگی خیلی از ماهاست،
که چیزهای بزرگ را برای چیزهای کوچک
آتش میزنیم و خودمان هم خبر نداریم!
💢اعمالمان را با یک حرف(تهمت، غیبت، دروغ، ریا و ...)آتش نزنیم.
#سدرةالمنتهی ↙️↙️↙️
─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
🌸🕋👉@Sedrah👈🕋🌸
─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
🌸💐🌸
هدایت شده از مـَـــســیــرِ ظُهـــور
❌زندگی دیگران را نابود نکنیم :
▫️زنی بچهای را به دنیا آورد ، زن دیگری گفت : به مناسبت تولد بچهتون
، شوهرت برات چی خرید ؟ هیچی ! مگه میشه ؟! یعنی تو براش هیچ
ارزشی نداری ؟!
بمب را انداخت و رفت ، ظهر که شوهر به خانه آمد ، دید که زنش
عصبانی است و .... کار به دعوا کشید و تمام.
▫️پدری در نهایت خوشبختی است ، یکی میرسد و میگوید : پسرت چرا
بهت سر نمیزند ؟ یعنی آنقدر مشغوله که وقت نمیکنه ؟! و با این حرف ،
صفای قلب پدر را تیره و تار میکند
این است ، سخن گفتن به زبان شیطان.
در طول روز خیلی سؤال ها را ممکن است از همدیگر بپرسیم :
چرا نخریدی ؟
چرا نداری ؟
یه النگو نداری بندازی دستت؟
چطور این زندگی را تحمل میکنی ؟ یا فلانی را ؟
چطور اجازه می دهی ؟
ممکن است هدفمان صرفا کسب اطلاع باشد ، یا از روی کنجکاوی یا
فضولی و .... اما نمیدانیم چه آتشی به جان شنونده میاندازیم