🔰از حسین علیه السلام تا مهدی فاطمه روحی له الفداء ⭕️سعادت جاویدان 🔸 أبویحیی نقل می کند: مردی از امام حسین(ع) درباره امامان پرسید، حضرت فرمود: دوازده نفرند که به شمار نقبای #بنی_اسرائیل می باشند. نُه نفر آنان از فرزندان من هستند، آخرینشان #قائم آل محمد(ص) است. 🔸 به یقین از رسول خدا(ص) شنیدم می فرمود: «بر شما بشارت باد، بر شما بشارت باد، بر شما بشارت باد، همانا مَثَل #اهل_بیت من همچون مثل باغی است که هر سال گروهی از آن [بهره می گیرند و] سیر می شوند. 🔸 تا آخرین آنان برای مردمی ظهور کند که دریای جمعیتشان از همه گسترده تر و [عمق و سِعِه فهم و ادراکشان] از همه ژرفتر و پر شاخه تر و [در میوه چینی از وجود نورانی امام عصرشان] از همه خوش چینتر خواهند بود. 🔸 [اینها همگی اهل نجات و رستگاری‏ هستند] چگونه هلاک می‏‌ شوند مردمی که اوّلینشان منم و آخرینشان دوازده نفر از سعادتمندان خردمند پس از من و مسیح‏بن مریم خواهد بود؟ 🔸 بله در این میان، عمده نادانان [پیرو اهل دنیا] نابود می شوند، آنان از من نیستند و من هم از آنان نیستم. 📚 برگرفته از کتاب #از_حسین_تا_مهدی (ع) #امام_زمان #سدرةالمنتهی ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 💔👉 🕋 @Sedrah🕋👈💔 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─

دوستان این داستان ها واقعی هست که از زبان خدام حرم آقا علی ابن موسی الرضا بیان میشه

حلاوت زیارت🌸🌸🌸 روزچهارشنبه بوداومدم زیارت اقا, بوی چای ودمنوش چایخانه اقاباعث شدبعداززیارت برم سمت چایخونه 🌸 یه چای خوش عطروبوگرفتم وکنارخانمی نشستم 💜چشمم افتادبه جوونی تقریبا بیست ودو😊روی گردنش خالکوبی عقرب داشت وظاهرش لوتی بود😔داشتم باخودم فکرمیکردم که جوون اخه این قیافه اییه؟؟؟ صدای اون خانم که کنارم نشسته بودمنوبه خودم اورد😳اون خانم به من گفت: این اقاپسرمنه ! سریازیش تموم شده ماازتربت اومدیم ازمن خواسته براش برم خواستگاری😃بهش گفتم قبول ولی اول منوببرمشهدزیارت اقا🙏گفته میبرمت ولی بهم گیرنده بگونمازبخون زیارت کن دلم خواست خودم انجام میدم 😢الانم خودش دلبخواهی پاشده داره استکانای زائراروجمع میکنه😢گفتم مادرالاهی اقاخودش به جوونت نظرکنه🙏مادرچشماش پراشک شدوگفت: امین🙏خیلی دلم میخواست بدونم این جوون بااین وضعیت داره استکانای زائراجمع میکنه ایااقابهش نظرمیکنه یانه؟ به خاطرهمین ازاون مادراجازه گرفتم وگفتم مادرجون !من خاطرات شیرین زائرای اقارمینویسم اگه میشه لطفاشمارتون به من بدین چندروزبعدبهتون زنگ بزنم تبریک بگم دامادی گل پسرتون 😁اون مادرباکمال میل شمارشون به من گفتن ومنم شمارم بهشون دادم 🌸روزشنبه بودکه گوشی من به صدادراومدووقتی جواب دادم صدای مادری ازاون برشنیده شد: سلام دخترم ! من همون خانمم که ازتربت اومده بودم زیارت! بعدازسلام واحوالپرسی اون مادراینطورتعریف کرد: اون روز من وپسرم ازحرم برگشتیم مسافرخونه توی دلم ازپسرم به خاطرنمازنخوندن ووضعیت ظاهریش دلخوربودم ولی بهش قول داده بودم اعتراضی نکنم باوجوداین توحرم اقابراش خیلی دعاکردم وسپردمش به اقا😭پسرم خسته میخواست بخوابه که سرش گیچ شدخوردزمین منم تابه خودم اومدم دیدم دارالشفاءهستم ودست پسرم تو گچه😳خیلی غصه میخوردم پسرم بهم گفت: اینم از امام رضاجونت! دستایی که برای زائرش کمک کردم و قبول نکرد! کمی دلداریش دادم و رفتم حرم 😢گفتم اقاپسرم جوونه ونادون خودت عنایتی کن وهدایتش کن 😭وقتی رفتم دارلشفاء دیدم پسرم نیست😳😳بهم گفتن نگران نباشم بردنش برای عکس برداری؟ عجیب بود! بالاخره موفق شدم بادکترش حرف بزنم ! اقای دکترگفت: پسرشماسرگیچه داشت ومن براش عکسبرداری ازسرنوشته بودم! توی عکسش موردی دیدم که مجبورشدم دوباره عکس راتکرارکنم باپیشنهاداقای دکتردوباره ولی جای دیگهومطمئن ترسی تی اسکن کردیم گفتن: توده ای توی سرپسرشماهست که بایدعمل شه😳که اگه دیرترمیفهمیدید باعث مرگ پسرتون میشد😳 زنگ زدم پدرش اومدوبستری کردیمش فرداعمل داره دعاکنید🙏🙏🙏بعدازعمل اون جوون باهمسرم رفتیم ملاقاتش خدارشکرخطررفع شده بود😄اون جوون بارضایت پدروخودش وباامبولانس به شهرشون انتقال داده شدبرای ادامه درمان وبهبودی ولی موقع رفتن بااشک به ماگفت: زنده بودنم ومدیون اقا امام رضاع هستم میرم این خالکوبیها ر پاک میکنم میخوام نمازم بخونم و،،، دیگه ازامام رضاع خجالت میکشم وبیام حرمش وخوبیش فراموش کنم 😢دکترهاگفته بودن اگه اتفاقی نمیفهمیدیدواون توده بزرگ میشدمرگ حتمی بود بازم بابدبگم قربون مهربونیت اقاجون 😔 #حلاوت_زیارت

🌹✨️🌹 #ترجمه_روان_فارسی #سوره_مبارکه_اعراف https://eitaa.com/quranmasirenoor

توصیه هایی برای‌ زائران کربلا🤍 #اربعین