هدایت شده از مـَـــســیــرِ ظُهـــور
#استادصفائیحائری:
[ اگر در مملكتى هستى كه
تمامش تاريك است،
اين نشان مى دهد
كه تو يك كبريت هم
روشن نكرده ای!✨]
هدایت شده از مـَـــســیــرِ ظُهـــور
یه وقتایی هم اونقدر سرمون گرم گوشیمون
هست و یه چیزایی رو با چشم میبینیم که از
صد تا نگاه گناه آلـود بـه نامحرم هم بـدتره !!
مجـازی پـر از گودال هـای بزرگِ اگـه تو اولـی
نیفتادی حتماً و قطعا تو دومی خواهـی افتاد
حواست رو جمع کن مؤمن .
↬🌸🌿@yamahdiadrekny30
هدایت شده از مـَـــســیــرِ ظُهـــور
#تلـــــنگࢪانھ 🚶♀
🔸تو چیزی را به دیگران میگویی که خودت نیاز داری بشنوی.
پس سوال این است: "آیا من در حال گوش کردن به خودم هستم؟"
ما فقط چیزی را به دیگران می گوییم که خودمان نیاز داریم بشنویم.
🔸در ژرفترین سطح رابطهی صادقانه، درک این نهفته است که ما هرگز نمیتوانیم واقعاً بدانیم که آن شخص دیگر حرف ما را میشنود یا ما را درک میکند یا نه.
🔸در حقیقت ما فقط با خودمان حرف میزنیم.
ما همیشه دقیقا چیزی را میگوییم که خودمان نیاز به شنیدنش داریم.
╭❣
↬🌸🌿@yamahdiadrekny30
هدایت شده از مـَـــســیــرِ ظُهـــور
#تلـــــنگࢪانھ 🚶♀
اگر در جايى از كره زمين ديدى
زنى از فرط كار و زحمت، فرسوده شده
يا مثل مردها شده،
بگرد و ببين كه در
آن شهر يا "مرد" كم شده يا "نامرد" زياد !
دکتر علیرضا شیری
╭❣
↬🌸🌿@yamahdiadrekny30
هدایت شده از ﷽ 🟠 نورالقرآن 🟠
▫️گزیدهای از #خاطرات اطرافیان آیتالله بهجت قدسسره
📝 به ایشان(آیتالله بهجت) گفتم : آقا میشود یک ذکری به ما بدید که دائمی باشد، خیلی بزرگ باشد.
فرمودند : «در قبال این ذکری که من دارم به شما میدهم اگر تمام گنجهای عالم را جمع کنید بیاورید، بروید داخل کوهها هر چه جواهر وجود دارد جمع کنید، بروید در دریاها هر چه مروارید وجود دارد جمع کنید با این ذکری که به شما میدهم برابری نمیکند». گفتم: آقا بفرمایید چه ذکری هست که اینقدر با همه جواهرات دنیا برابری نمیکند؟ ایشان فرمودند: « #استغفار، #استغفار، #استغفار؛ اگر بدانید چه هست این استغفار! چه گنجهایی در این ذکر استغفار نهفته هست! باید بیابید که این استغفار چیست». ...
🔴بر اساس خاطرۀ یکی از مرتبطین
هدایت شده از مـَـــســیــرِ ظُهـــور
در کردستان به باغ انگوری رسیدیم و دو تاحبه انگور از آن را خوردیم. بعد از آن حسین بسیار ناراحت شد و گفت: اجازه صاحب باغ را چه کنم؟
در آن روز یک صد تومانی را به آن شاخه انگور با نخ گره زدیم و زیر آن برای صاحب باغ نوشتیم:
دو حبه از انگورها را
هدایت شده از مـَـــســیــرِ ظُهـــور
حاج عباس همیشه دائم الوضو بود و روزهای دوشنبه و چهارشنبه را حتما روزه میگرفت. نماز شبش به خصوص در سالهای آخر حیاتش ترک نمیشد و همواره با گریه و تضرع همراه بود.
می گفت: چقدر باید سر خود را به دیواره این دنیا بکوبم تا از این زندان خلاص شوم و به جایگاه ابدی خود بپیوندم؟ واقعا زندگی برایم مشکل شده، فقط یک آرزو در وجودم موج میزند و آن عشق به شهادت است.
هدایت شده از مـَـــســیــرِ ظُهـــور
با خودم گفتم: خوبه یک سوپ برای حاجی درست کنم تا بخوره حالش بهتر بشه.
همین کار را هم کردم. با چیزهایی که توی آشپزخانه داشتیم، یک سوپ ساده و مختصر درست کردم.
از حالت نگاهش معلوم بود خیلی ناراحت شده است. گفت: چرا برای من سوپ درست کردی؟
گفتم: حاجی آخه شما مریضی، ناسلامتی فرماندهی لشکرم هستی؛
شما که سرحال باشی، یعنی لشکر سرحاله!
گفت: این حرفا چیه میزنی فاضل؟ من سؤالم اینه که چرا بین من و بقیهی نیروهام فرق گذاشتی؟
توی این لشکر، هر کسی که مریض بشه، تو براش سوپ درست میکنی؟
گفتم: خوب نه حاجی!
گفت: پس این سوپ رو بردار ببر؛ من همون غذایی رو میخورم که بقیهی نیروها خوردن.