eitaa logo
🍃پایگاه یاس نبی🍃
105 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1.1هزار ویدیو
112 فایل
┏━━━━━━━━🍀🍃━┓ 👈همراه ما باشید در کانال رسمی پایگاه یاس نبی (سلام الله علیها)👇 🍀کانال اطلاع رسانی ✳ برنامه ها ✳ نشست ها 🍀eitaa.com/yaassenabii https://eitaa.com/ @ghore ┗━🍃🍀━━━━━━━━┛
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از 𖥕ثــآݥݩ𖥕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✂️ 🖇🛍 درست ڪردن جعبه های رنگی برای نگهداری ستاره ها⭐️🌈 ●{✨
سلام دوستان مهمون امروزمون داداش علیرضا هست🥰✋ *مسافـــر کربــلا...*🏴 *شهید علیرضا کریمی*🌹 تاریخ تولد: ۲۲ / ۶ / ۱۳۴۵ تاریخ شهادت: ۲۲ / ۱ /۱۳۶۲ محل تولد: اصفهان / سیچان محل شهادت: فکه 🌹دوست← *از کودکی نذر حضرت ابوالفضل(ع) بود💚 در عملیات محرم🏴 در اثر اصابت گلوله خمپاره سر و دست و پای او مجروح می‌شود*🥀اما دوباره به جبهه بازگشت. *مسئولیت دسته دوم از گروهان ابوالفضل(ع) را به او می‌دهند*🏴 در آخرین دیدار با خانواده اش به مادر می‌گوید: *ما مسافر کربلائیم تا راه کربلا بازنگردد باز نمیگردیم*🕊️🌷در پایان آخرین نامه ای که فرستاد نوشته بود: *به امید دیدار در کربلا*🕊️ درسال 1362 عملیات والفجر ۱ منطقه عملیاتی فکه- تنگه ابوغریب *هر دو پای علیرضا مورد هدف تیرهای دشمن قرار می‌گیرد*🥀در جواب فرمانده اش که می‌خواهد او را به عقب بیاورد می‌گوید، *شما فرمانده ای برو بچه ها منتظرت هستند*🌷علیرضا در حالیکه روی زمین افتاده و به سختی می‌خواست خودش را به سمت تپه ها بکشاند🥀 *ناگهان یکی از تانک های دشمن به سرعت به سمت او رفته و از روی پاهایش رد می‌شود*🥀🖤 او فقط ۱۶ ساله بود که شهید شد🕊️ *۱۶ سال بعد راه کربلا باز شد🏴 درست همان روزی که اولین کاروان به صورت رسمی عازم کربلا می‌شوند،🏴 پیکرش پیدا شد🌷و شب تاسوعای حسینی🏴 به وطن بازگشت*🕊️🕋 *شهید علیرضا کریمی* *شادی روحش صلوات*💙🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقا مصطفای صدرزاده، خانومت رو با یه بچه نوزاد گذاشتی اومدی سوریه؟
🍃علامه جعفری تعریف می‌کردند: ما در مدرسه علمیه‌ای درس می‌خواندیم که صاحبش یک فرد اصفهانی بود. آن روزها در نجف، طلبه‌ها زندگی سختی داشتند. با این حال، شب‌های ولادت یا شهادت ائمه اطهار (ع) که می‌رسید، پول‌های ناچیزمان را روی هم می‌گذاشتیم و مقداری شیرینی یا خرما می‌خریدیم و بعد از نماز مغرب و عشاء دور هم جمع می‌شدیم و یک حالت شب‌نشینی داشتیم. در شب‌های ولادت، در گفت‌وشنودهایمان شوخی هم می‌کردیم. 🍃آن شب هم شب یکی از آقایان طلبه وقتی وارد جمع شد و نشست، گفت: می‌خواهم یک سئوالی مطرح کنم، اما همه‌تان را قسم می‌دهم که صادقانه به آن جواب بدهید. بعد از اینکه همه پذیرفتند و تعهد دادند همان جوابی را بدهند که واقعاً به دل و ذهنشان خطور می‌کند، از جیب عبایش یک عکس چاپ‌شده در روزنامه را درآورد و گفت: اگر شما امکان انتخاب داشته‌باشید که یا یک عمر به‌صورت «شرعی و قانونی» با این خانم زندگی کنید، یا به‌طور «مشروط و غیرقطعی و برای یک لحظه» با امیرالمؤمنین علی‌بن‌ابیطالب (ع) دیدار داشته‌باشید، کدام را انتخاب می‌کنید؟ نفر اول عکس را گرفت، نگاه کرد و گفت: خب، امیرالمؤمنین (ع) را که همه در زمان احتضار و در شب اول قبر زیارت می‌کنند... معلوم شد انتخاب او، زندگی با آن خانم است. نفر دوم که عکس را گرفت، صاحب همان مدرسه علمیه بود. سرش را بلند کرد، نگاهی به پسرش انداخت و گفت: فلانی! به مادرت چیزی نگویی ها... او هم زندگی شرعی با آن خانم که مادر یکی از سیاستمداران وقت دنیا و زیباترین زن آن روزگار بود را ترجیح داد. نفر سوم هم به همین ترتیب.» 🍃استاد به من گفتند: من نفر چهارم بودم. نوبت که به من رسید، یک لحظه به شکل گذرا به آن عکس نگاه کردم و بلافاصله به گوشه‌ای پرتش کردم و گفتم: والله قسم که دیدن مشروط امیرالمؤمنین (ع) برای یک لحظه را به عمری زندگی با این زن ترجیح می‌دهم. دیگر حالم منقلب شد و بلند شدم و به طرف حجره‌ام رفتم. همان‌طور که نشسته و به درِ حجره تکیه داده‌بودم، حس کردم وجودم سنگین شده و خواب دارد بر من غلبه می‌کند. در آن حال عجیب، یک‌دفعه در باز شد و فردی داخل شد؛ ازآنجاکه درِ حجره کوتاه بود، مجبور شد سرش را خم کند. سلام کردم و گفتم: شما که هستید؟ در جواب گفت: همان کسی که می‌خواستی ببینی. من، علی‌بن‌ابیطالب (ع) هستم... نگاه کردم. همان مشخصاتی که در تمام کتاب‌ها از مولا (ع) نقل شده‌بود را داشتند؛ قد میانه، درشت‌هیکل، تا حدی بطین (چاق)، پیشانی بلند و...»شاگرد استاد لبخندبرلب می‌گوید: «استاد می‌گفتند: یک آن به خودم آمدم و دیدم در حجره تنها هستم. حال غریبی داشتم. دوباره به سرداب و جمع طلبه‌ها برگشتم. خانم محمدعلی! من نفر چهارم بودم و وقتی برگشتم، عکس به دست نفر پنجم یا ششم رسیده‌بود. یعنی مدت زمانی که گذشته‌بود، تا این حد کوتاه بود . دوستان تا مرا دیدند، گفتند: جعفری چه اتفاقی افتاده؟ چرا رنگت پریده؟ به آن طلبه‌ای که عکس را آورده‌بود، گفتم: بد آزمایشی از ما گرفتی... آنقدر اصرار کردند تا بالاخره ماجرا را برایشان تعریف کردم. همه منقلب شدند و به گریه افتادند... استاد می‌گفتند: بعد از دیدار با امام علی (ع)، هر کتابی را باز می‌کردم، فکر می‌کردم این‌ها را من قبلا خوانده ام
✨﷽✨ 🔴ذکری قیمتی برای طهارت و صیقل روح ✍در یک سفری که ایشان (آیت‌الله بهجت) مشهد تشریف داشتند، خدا توفیقی به ما داد خدمت ایشان مشرف شدیم. به ایشان گفتم: آقا می‌شود یک ذکری به ما یاد بدهید که [برکاتش] دائمی باشد، خیلی بزرگ باشد. من فکر کردم ایشان یک دعای خیلی طویل و طولانی را می‌فرمایند. [اما] فرمودند: «در قبال این ذکری که من به شما [یاد] می‌دهم اگر تمام گنج‌های عالم را جمع کنید و بیاورید، [و یا] بروید داخل کوه‌ها هر چه جواهر وجود دارد جمع کنید، [یا آنکه] بروید در دریاها هر چه مروارید وجود دارد جمع کنید با این ذکری که به شما می‌دهم برابری نمی‌کند» گفتم: آقا بفرمایید چه ذکری هست که این‌قدر [با ارزش است که] با همه جواهرات دنیا برابری نمی‌کند؟ ایشان فرمودند: «استغفار، استغفار، استغفار؛ اگر بدانید چه هست این استغفار! و چه گنج‌هایی در این ذکر استغفار نهفته هست! باید بیابید که این استغفار چیست. زبانتان وقتی به ذکر استغفار باز می‌شود، در حقیقت همه موانع برطرف می‌شود و حوایجتان هم برآورده می‌شود. اصلاً استغفار صیقل‌ دهنده روح است، شما را نزدیک می‌کند به خدا». 📚بر اساس خاطرۀ یکی از مرتبطین ❣┅┅❀💎❀┅┅❣