#تلنگرانه
🍁هر روز دعای عهد را که میخواند،
فرشته ها دچار تردید می شدند که این را
جزء راست هایش بنویسند یا دروغ هایش!
_حواسمون هست به خودمون دیگه...؟!
نشه یه موقعی فقط ورد زبون بگیم العجل آقا ولی در عمل ۱۸۰ درجه با حرفی که میزنیم متفاوت باشیم!!!💢
#امام_زمان
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَج
#شهیدانه 🥀
بگذار زمستان بتازد
و بگذار هوا
هرچه میخواهد سرد شود!
ما قلبی عاشق در سینه داریم
که هیچ برفی
تاب تحمل گرمای آن را ندارد..!🌨
✨#داستان_های_بحار_الانوار
🔰 میهمانى ساده
🌿 شخصى اميرالمؤمنين عليه السلام را به میهمانى دعوت كرد. حضرت فرمودند: دعوت تو را مى پذيرم اما به سه شرط. عرض كرد: آن سه شرط چيست ؟ حضرت فرمودند:
1️⃣ خارج از منزل چيزى برايم نياورى!
2️⃣ چيزى كه در منزل هست از من مضايقه نكنى (هر چه هست از آن پذيرايى كن).
3️⃣ خانواده ات را هم به زحمت ميندازی.
✅ ميزبان شرايط را قبول كرد و حضرت نيز دعوت او را پذيرفتند.
📚بحارالانوار، ج 75، ص 455
⚠️ در اسلام میهمانى هاى تحميلى و تجملاتى درست نيست.
مےگفت:
هـرڪسےروزے³مرتبـہ
خـطاببهحضـرتمہـدے"عـج"بگـہ":
{بابیانتَوامےیااباصالحالمهدے}
حضرتیجورخاصےبراش
دعامیڪنن:)♥️
#امام_زمان😍
هرزمان...
جوانیدعایفرجمہدی"عج"
رازمزمہکند "
همزَمانامامزمان"عج"
دستهاےمبارڪشانرابہ
سوۍآسمانبلندمیکنندو
براۍآنجواندعامیفرمایند؛
چہخوشسعادتندڪسانۍڪہ
حداقلروزیۍیڪباردعآۍفرج
رازمزمہمیڪنند (:
- اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَج
#امام_زمان
🌹بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیم 🌹
إِلَهِی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِیبا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَانِ وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَانِ یَا مَوْلانَا یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی السَّاعَهَ السَّاعَهَ السَّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین🍃
حرف اول اسمتون چیه؟
آ ۲ صلوات 🌱 ب ۲ صلوات 🌱
پ ۶ صلوات ت ۵ صلوات
ث ۴ صلوات ج ۸ صلوات
ح ۳ صلوات خ ۴ صلوات
د ۲ صلوات ر ۳ صلوات
ز ۴ صلوات س ۵ صلوات
ش ۷ صلوات ص ۶ صلوات
ط ۲ صلوات ظ ۲ صلوات
ع ۱۰ صلوات غ ۵ صلوات
ف ۹ صلوات ق ۲ صلوات
ک ۱ صلوات گ ۳ صلوات
ل ۹ صلوات م ۱۲ صلوات
ن ۴ صلوات و ۷ صلوات
ه ۱۰ صلوات ی ۳ صلوات
می دونی اگه اینو بفرستی تو گروه و کانال ها چقدر صلوات برای امام زمان عج فرستاده میشه؟
🕊✨
.
.
هر چه میخواهی از شهیدان بخواه
که بهترین رفقای دنیا هستن
شهدا رفقایی هستند که نه نامردی میکنن
نه منت میذارن
و نه از پشت خنجر میزنن
شهدا پاک هستند به پاکی خدا ❣
#شهید_آرمان_علی_وردی
#شهیدانه
#اختصاصی
او با سپاهی از شهیدان خواهد آمد ...
💠پوسترهای اختصاصی شهدای مدافع حرم روز ۲۶ بهمن ماه
شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
🌼بعد از هر گناه توبه کنید تا خداوند متعال به شما رحم کند!
✍️یک قاضی بسیار مؤمنی در زمان حکومت دنبلیها در شهر خوی به نام شیخ صادق بود. روزی پیرزنی فقیر و بینوا از جوانی نزد او شکایت برد که مرغ مرا این جوان دزدیده است. قاضی آن جوان را احضار کرد و جوان بعد از شنیدن شکایت آن پیرزن، بلافاصله به گناه خود بدون هیچ سخنی اعتراف کرد و سرش را پایین انداخت.
قاضی که خیلی ناراحت بود و تصمیم گرفته بود تا او را به اشدّ مجازات برساند از این اعترافِ جوان خشمش فروکش کرد و دلش به حال او رحم آمد. قیمت مرغِ پیرزن را خودش داد و او را بخشید. بعد از رفتن شاکی و متهم، شاگرد قاضی که یک جوان بود و در محکمه حاضر بود، دید حالِ قاضی دگرگون شد؛ و میگفت: خدایا! این جوان به خطای خود اعتراف کرد و من در صددِ اثبات گناه او برنیامدم.
اگر اعتراف نمیکرد با تحقیقی که در محل میکردم، آبروی او را میبردم و به شدیدترین وجه مجازاتش میکردم. خدایا! من نیز بر جهل و نادانیام در برابر تو اعتراف میکنم که مرا با قضاوتی اشتباه به دستِ خودم، جهل مرا بر خودم و دیگران اثبات نکنی.
خدایا! من در برابر تو به ناتوانی خودم اعتراف میکنم که مرا با قرار دادن در فلاکت و بدبختی، ناتوانی مرا به دیگران اثبات نکنی. خدایا! ناتوانی بیش نیستم که به همه چیز ابتدای کار اعتراف میکنم، دستم را بگیر و مرا ببخش و مرا نَیازمای که من، خود را میشناسم و تو مرا بهتر از من میشناسی.
📚ارزش خدمت به مادر
دو برادر مادر پیر و بیماری داشتند. هر دو متقی و پرهیزکار بودند و عالم وعارف. با خود پیمان بستند که یکی خدمت خدا کند و دیگری در خدمت مادر بیمار باشد. برادری که پیمان بسته بود خدمت خدا کند به صومعه رفت و به عبادت مشغول شد وآن دیگری در خانه ماند و به پرستاری مادر مشغول شد.
چندی که گذشت برادر صومعه نشین مشهور عام وخاص شد و از اقصی نقاط دنیا ،عالمان و عرفا و زهاد به دیدارش شتافتند و آن دیگری که خدمت مادر می کرد فرصت همنشینی وهمکلاسی با دوستان قدیم را نیز از دست داد و یکسره به امور مادر می پرداخت. برادر صومعه نشین کم کم به خود غره شد که خدمت من ارزشمند تر از خدمت برادر است ،چرا که او در اختیار مخلوق است ومن در خدمت خالق ،و من از او برترم!
همان شب که این کلام در خاطر او بگذشت، پروردگار را در خواب دید که وی را خطاب کرد و گفت: برادر تو را بیامرزیدم و تو را به حرمت او بخشیدم و از این پس تو را حکم کردیم که در خدمت برادر باشی. عارف صومعه نشین اشک در چشمانش آمد وگفت: یا رب العالمین، من در خدمت تو بودم و او به خدمت مادر، چگونه است مرا در خدمت او می گماری وبه حرمت او می بخشی، آنچه کرده ام مایه رضای تو نیست؟َ!
ندا رسید: آنچه تو می کنی ما از آن بی نیازم و لکن مادرت از آنچه او می کند، بی نیاز نیست، تو خدمت بی نیاز می کنی و او خدمت نیازمند، بدین حرمت مرتبت او را از تو فزونی بخشیدیم و تو را در کاراو کردیم.
گردخٺرڪۍپیشپدرنازڪند
گرهکربوبلاۍهمہرابازڪند..
#اللهمارزقناحرمبہحقرقیہ
۰ مےگفترفیقبایدڪنارِرفیقش
۰ تورڪابامامزمان(عج)
۰ شهیدشہ🌿🤍
#شهداییمـ
•🥀💔•
#ڪࢪبلا
چشممنخیرهبهعکسحرمتبندشده
باچهحالیبنویسمکهدلمتنگشده..!