وقتی خانوم زینب کبری از خیمه بیرون امده یود در دل شب..در تاریکی دید مردی به نزدش می اید😭🙃

گفت ای مرد نزدیک نشو من دختر علی ابن ابی طالب فرزند فاطمه زهرا برادرم قمر بنی هاشم است نزدبک نشو !😭😭

مرد جلو امد با چشمانی گریان گف..من علی ابن ابی طالب امیر المومنین😭😭هستم

وقتی قافله را به کربلا بردند..اینبار رقیه ایی نبود..خانوم زینب کبری هی دور قتلگاه میگشت بدن برادر را پیدا کند...

اخرش میدونید کجا بدن اقا رو پیدا کردند😢😢

زیر نیزه های شکسته بدن اقا ابا عبدالله رو پیدا کرد😭😭

تا میومد بدن رو بغل کنه محاسن اقا ان قدر زخمی بود که نمیتونست جمع کنه😭😭؟

اومدن بدن رو دفن کنن دیدن خانوم دنبال چیزی میگردن..خانوم جان دنبال چی هستی؟؟؟

انگشت و انگشتر برادرم نیس😭😭😭❣

آیییییی خدااااا😭😭😭😭😭به اضطرار زینب به لکنت رقیه به گریه های رباب به پهلوی شکسته مادر اقا بیااااااا

ببخشید همش یه هویی اومد تو ذهنم اگه دلتون محزون شد برا منه بیچارم هم دعا کنید انشالله اربعین کربلا بهشت روی زمین😍❣قسمتتون بشه😌 شبتون حسینی🙃