چادرم🌺 باشد مرا معیار #ایمان و #شرف/
همچو مروارید💎 زیبایم درون یک صدف 🐚
دید #نامحرم نیفتد لاجرم بر سوی من/
افتخارم باشد این، #زهرا ✨ بُوَد الگوی من
مدعی گوید که چادر یک نشان #فانی است/
من ولی گویم که با چادر تنم #اسلامی است
مدعی گوید که با چادر کلاس ات🖊 #باطل است❌/
من ولی گویم که #ایمانم ز چادر #کامل است 🕊
مدعی خواهد مرا #بیدین کند با لفظ دوست🤝/
#چادرمن همچو تیر 🏹زهرگین، بر چشم👁 اوست
@Yadegar_madar
⚘﷽⚘
♡بدتریݩحالٺواگذاریِبندهبہخودش
اینہڪہدیگہهرچےبخواد
میتونہگناهڪنه🍁✨
#خـــدایا
توجه ❌مهمممممم🚫
دختر خانما توجه کردین..😄😄❌❌
همه باهاش مشکل دارن🤔
همه دربارش نظر میدن😐😶
اون سر دنیا دارن واسش نقشه میکشن😰😨😕 به اون سر دنیا اخه چه ربطی داره که ما چی میپومیشیم.😒😒
واسه کی و واسه چی🤗 و چه رنگی میپوشیم🌈
همه وقتی تا میبینند تورو یا سرشون رو میندازن پایین😏
یا به احترام بلند میشن😌
و کنار میرن.😇
اصن خدا انگاری غربال کرده.🙈
یه سری ها هنوز دارنش محکم ❤️
یه سری هام ولش کردن اصن.😢😔
اون چیزی که همه دارن جز و وله😄😁 میگیرن به خاطرش همین یک چادر☺️
قواره مشکی❤️
تو که دنیا🌏 با بودنش داره میلرزه.😰😱
پس بهتر نیس😀
از خودمون این در نایاب رو جدا نکنیم..😍
.و افتخار کنیم باهاش..☺️😇
و جوری قدم بر داریم که اقامون لذت ببره😊☺️
میدونید که چادرمون ارثیه مادرمون حضرت زهراس😍😌هر کسی لیاقت داشتنشو نداره😌😌😌😌
#delnevis_chador❣
@yadegar_madar
کجایی..!؟
سوالیست که همیشه از او پرسیدم...
دریغ از آنکه یکبار از دلم
این سوال را بکنم..!😔💔
⚠️ #تلنگر ⚠️
‼️اے منتظران ظهور!
☝️بدانید . . .
👀چشمے ڪہ به دیدنِ
مناظر حرام عادت ڪرد😔
❌دیگر ظرفیت دیدن وجود پاڪ
و مقدسے چون #مهدے را ندارد❌
🌸تعجیل در فرج #صلوات🌸
🍃| @yadegar_madar
|•مُدافِعِ حَریمِ حَیا♡|
فِرِشتِهـ☽ خَندید😌
چَرخید وُ پیچیدُ و بویید و بوسید😻
صِداے زِمزِمِه اَش دُرستـ↓
اَز پُشتِ چادُرِ مِشڪیـ♥️ ات مےآمَد
دَرِ دِلَش داد مے زَد :
【خوشحال باش بانوے عِشقـ
ڪه اَگر چه عِشق تو دَر زَمین گُمنام ماند
اما دَر آسمان ها تو مَعروفے بِه نِجابتے مثال زدنے】
و حَرف هایش ڪِه گوشِـ°👂 دلت را نوازش داد
چِشمـ👀 گرفتے اَز
دخترڪِ قِرمـ👠➺ـز پوشے
ڪِه با پوزخَند نگاهت مے ڪَرد وُ اُمل خِطابت ڪَرده بود
بُغضت فُروخوردے🙂
وَ زیرِ لَب زِمزِمه ڪَردے :
« اِلهۍ رِضاً بِرضائِڪ
صَبراً عَلۍ بِلائڪ تَسلیماً لامَرِڪـ😍 »
با لَبخَنـ😇ـد پارچهِ عاشِقیتـ✿ را
بَغَل مےڪُنے وُ راهَت را اِدامِهـ🕊 مےدَهے
❀✍° #مطهره_امینے
❀☔️° #مدافع_حریم_حیا
๑♡ @yadegar_madar
مَہْدَۅے
مہربانَم ! عاݪَم از تُوسْت•••
غَریٖبانہِ چرا میٖگردۍٖ ؟
«روزتوݩ مَہْدَےٖ پَسݩد»
|🍁|
•یـا ربْ الـحـسیـن بحــق الـحسیـن شـافـی صــدر الـحـسیـن بظهـور الحجـه•
••🌴••/ʝסíꪀ➘🙃
|❥ @Yadegar_madar❥|
#الهی_آمین
┘◄ #خجالت_😔نکش!😢
هـر چـه می خواهے😖 گناه کن😞
امـــــــــــــــــــــــ❌ــــــا
امــــــــــ🎷ــــــــــــــــــــا
جایی که خــــــ💔دا نبیندت!
✍🏻 #امام_حسین_علیهالسلام
⚫️🔘 چادرانه 🔘⚫️
🏴
{⛅️} بسم رب العالمین {🌔}
دوست شهـــ♡ـیدت ڪیہ؟🦋
شهـــ♡ـید مصطفی صدر زاده همیشه تاکید داشت یه شهـــ♡ـید انتخاب کنید برید دنبالش بشناسیدش باهاش ارتباط برقرار کنید،شبیه اش بشید ،حاجت بگیرید شهــ♡ـید میشید.💔
شهـــ♡ــدا همه را صــدا مےزنند؛اما هر ڪسے نمےشنود...🚫
به نداے شهــ♡ــــدا لبیڪ بگو✋🏻
صداشونو بشنو 🙂
تا عاقبت شهیـ♡ـد بشے🕊ان شاءالله ...
درگۅشے😉
بیاتابهت بگم چطۅرے رفیق شهیـ♡ــدتۅ انتخاٮ کنے 🌹↓↓
√هشٺ 8 گام خۅشبختےۅعاقبت بخیرے {انتخاب رفیق شهیـ♡ـد} 🌱:
در پاییز 92، سربازان گمنام امام زمان (عج)، یک جاسوس MI6 که بیش از 50 سال داشته و بر زبان انگلیسی مسلط بوده است را در کرمان شناسایی و دستگیر می کنند. این فرد تحصیلکرده بوده و در قالب فعالیتهای تجاری، عمل جاسوسی را انجام می داده است. متهم مذکور در 11 نوبت در داخل و خارج از کشور به صورت حضوری با افسران اطلاعاتی کشور انگلیس ارتباط برقرار کرده و در هر ملاقات نیز اطلاعات مورد نظر سرویس جاسوسی مذکور را تحویل داده و البته یکسری راهکار را علیه منافع جمهوری اسلامی ایران از سرویس اطلاعاتی انگلیس اخذ کرده است. جاسوس دستگیر شده با 4 افسر اطلاعاتی انگلیس در ارتباط بوده و با هدایت و آموزشهای این افسران اطلاعاتی، اطلاعات خواسته شده و مورد نظر آنها را جمع آوری و سپس به کشور مبدا جاسوسی منتقل می کرده است.
ادامه دارد...
38قسمت👉ادامش هست که اول باید پایین روبخونید بعدش اینو❌
@Yadegar_madar
.
#کف_خیابون 37
سرنوشت بسیار غم انگیزی بود... خیلی برای بچه های ما گرون تموم شد... قرار شد فعلا به 233 نگن تا روحیش را نبازه... اما بهش گفتند که منتظر شاهرودی نباش و به کار خودت ادامه بده!
غریب مردن سخته... چه برسه به غریب کشته شدن... اونم با این اوضاع و احوال!! اونم در حال یه ماموریت به این مهمی و با ارزشی!
اینا همش به کنار... اما اجازه بدید درگیر احساسات نشیم و خیلی بی رحمانه، پرونده را دنبال کنیم. چون یک مامور امنیتی، نه تنها نباید وقت و زمانش را صرف گریه کردن و سوختن و آتیش گرفتن دلش بکنه، بلکه حتی نباید برگرده و به جنازه رفیقش نگاه کنه! ... ببخشید این قدر بی رحم میگم اما فقط میتونم یه کلمه بگم و رد بشم: خدا بیامرزتش!
اما قبل از اینکه بخوام ادامه ماوقع را براتون بگم، تشریح کنم اوضاع از چه قراره؟!
«یک عدد چشم»... «یک عدد گوش»... و «قلب»! این سه عضو، به عنوان نماد «دیدن» و «شنیدن» و «احساس و ادراک» هست... ینی نه تنها داریم میبینمتون... بلکه چشمتون هم درمیاریم... و اینکه نه تنها داریم میشنویم و ردتون را زدیم... بلکه ارتباطتون را با هم قطع میکنیم... نه تنها اینا، بلکه تا دل مقرّ فرماندهی عملیاتتون هم پیش رفتیم و شما حالا حالاها نمیتونید از ما چیزی را مخفی کنید!
خب این خیلی واضحه که کار کیه و این روش کار، منحصر به چه گروهی هست؟! اگه بخوام یه کم علمی تر بگم، باید به عرض برسونم که «تقطیع اعضای بدن» یا همون «مثله» کردن، بدون ارجاع و تحویل جنازه مامور، و فقط با ارسال بخش هایی از اجزای پیام دار بدنش، کار کسی نیست جز سازمان نجس و کثیف «Mi6» !!
سازمان MI6 (Military Intelligence, Section 6) یا همان سرویس اطلاعات مخفی موسوم به SIS (Secret Intelligence Service) است که در سال 1909 با اجاره دفتر کوچکی در لندن آغاز به کار کرد. البته در واقع اولین مامور اطلاعاتی انگلیس سر «فرانسیس والسینگهام» در دوره الیزابت بود که با شنود و کشف طرح¬های وی، علیه ملکه دسیسه و فتنه می¬کرد. با اینکه این سازمان شباهت زیادی به همتای آمریکایی خود دارد، اما بسیار محرمانه¬تر از آن عمل می¬کند.
سازمان MI6 معاونت خارجه سازمان مرکزی اطلاعات و امنیت انگلیس به شمار می¬رود. وظیفه این نهاد، جمع¬آوری، تحلیل، و انتشار اطلاعات برون مرزی است. حیطه قدرت این نهاد مانند همتای آمریکایی خود مشخص نیست. مثلا مسئولیت ضد اطلاعات MI5 با MI6 است. عملیات¬های جاسوسی بسیاری تابحال از این سازمان صورت گرفته است.
برای اینکه بدونید اینا چقدر عوضی هستند و حتی از خودشون هم مخفی میکنند باید عرض کنم که: اولین رییس MI6 که «منسفیلد کامینگ» نام داشت، بنای قدرت اولیه این سازمان را گذاشت. او یک جاسوس فوق حرفه¬ای بود که علاقه بسیاری به ترساندن نیروهای تحت امرش داشت. یکی از پاهای وی، مصنوعی و چوبی بود و بسیاری از این امر بی¬خبر بودند. یک بار برای فهماندن منظور به یکی از نیروهایش و شیر فهم کردن وی به روش خود، کاردی را در پای چوبی خود فرو کرده و پس از چند لحظه بیرون می¬کشد. جمع حاضر در آن مجلس، مبهوت و وحشت زده فقط به این صحنه نگاه می¬کردند. کلا همه رئسای این سازمان جاسوسی و ضد جاسوسی، از چنین روحیاتی برخوردار بوده و هستند.
اجازه بدید الکی نگذریم و از نقش این سازمان به عنوان مثال و از باب نمونه در ترور دانشمندانمون چند جمله عرض کنم:
ترور دانشمندان هستهای ایران با توجه به سخنان ناظران معتبر بینالمللی، سابقه 50 ساله اسراییل در ترور به این سبک، و وحشت انگلیس، آمریکا و اسراییل از «ایران هستهای»، با برنامهریزی MI6 و عملی ساختن طرح توسط عوامل موساد ممکن شد. «بروس ریدل" Bruce Riedel»مامور اسبق CIA که 30 سال تجربه اطلاعاتی دارد، معتقد است که ترور دانشمندان ایرانی با توجه به سابقه اسراییل در این سبک ترور و وحشت روزافزون از ایران، به دست عوامل موساد انجام شده است. افشای گزارش CIA توسط ویکی لیکس و اظهارات «یوسی ملمان» –تحلیلگر سیاسی اسراییلی- نشانگر نقش پررنگ MI6 در این عملیاتها بوده است. در این گزارش، ترور مجید شهریاری، فریدون عباسی دوانی، و انتصاب «تامیر پاردو» به سمت ریاست موساد، سه عمل کلیدی در راستای نیل به هدف متوقف کردن فعالیت های هسته ای ایران دانسته شده است.
.
#کف_خیابون 38
خب! از حالا یه مهمون فضول و ناخونده داریم به نام ام آی سیکس از کشور منحوس انگلستان! سازمان جاسوسی که هم برای منافع خودش کار میکنه و هم تعامل بسیار زیادی با همتایان آمریکایی و اسرائیلی خودش داره.
اما... از وقتی من این پرونده را در دست گرفتم، سه مسئله شدیدا ذهنم را درگیر کرد:
اول اینکه چطور و چگونه از ماموریت شاهرودی اطلاع پیدا کردند؟
دوم اینکه چرا تصمیم گرفتند که همون اول کار، ینی در ماشین فرودگاه اسلام آباد کلک شاهرودی را بکنند؟! چرا اونجا؟ چرا در چنین مرحله ای؟
سوم اینکه شاهرودی مگه درگیر پرونده دیگه ای هم بوده که مزاحم ام آی سیکس شده باشه و بخوان و تصمیم بگیرن که حذفش کنند؟ یا باید اینجوری گفت! یا باید گفت که مگه قصه زنان و دخترای مدلینگ و شومینگ چه خط و ربطی به ام آی سیکس پیدا میکنه که باید قبل از افشای ارتباطات اونا و تاجزاده با عوامل خارجیشون فورا سر مامور امنیتی ما را زیر آب کنند؟!
درسته کافران و منافقان، کلا احمق اند اما دیگه نه تا اون حد که بخوان خیلی راحت و بدون ترجیح معقول، با کشتن وحشیانه یکی از ماموران امنیتی ما، شاخک های ما را الکی حساس کنند و رسما وارد یه درگیری تمام عیار بشیم!! قطعا دیگه کار داشته به جای حساس میکشیده که باید شاهرودی حذف بشه!
اما ... اینا همش به کنار! اون چیزی که همه را نگران کرده بود، وضع 233 بود! چون قطعا کسی که میتونه رد شاهرودی را بزنه و فی الفور حذفش کنه، خبر داره که 233 هم با شاهرودی بوده و هنوز زنده است و ما کلا هیچ ماموری را بدون «مامور سایه» و «مامور مکمل» به هیچ جهنمی نمیفرستیم چه برسه ماموریت به این حساسی!
من که نبودم اما از قرائن پرونده ای که مطالعه کردم، فهمیدم که اتاق فرماندهی اون عملیات در ایران، بسیار هوشمندانه عمل کرد! آفرین به این همه هوش و ذکاوت! متاسفم که نمیتونم جزئیاتش را بگم اما فقط همینو بدونید که 233 تونست به نتایج حداکثری برسه و سالم و تندرست به ایران برگرده... یا بهتره بگم، به ایران برگردوندنش!
برای اینکه از اوضاع این پرونده در خاک پاکستان اطلاع پیدا کنید، مختصری از گزارش 70 صفحه ای 233 با اندکی تصرف و توضیح خدمتتون عرض میکنم. 233 نوشته بود:
برای اولین باری بود که میدونستم نباید کسی بفهمه که من کجام و حتی کی هستم و قراره چیکار کنم؟ چون از زمانی که شاهرودی به من جواب نمیداد، فهمیدم که اتفاقی افتاده ... و از زمانی که با ایران ارتباط برقرار کردم و واسم اون بیت شعر را نوشتند، فهمیدم که حتی دیگه نباید تلاش کنم که با شاهرودی ارتباط بگیرم و باید فراموشش کنم.
خب من یک زن بوده و هستم. هم جای خواب میخواستم و هم لقمه نانی که بتونم بخورم و بدونم که بعدش مسموم نمیشم و زنده میمونم و هم مسئولیت و برنامه مشخصی را باید دنبال کنم و گزارشش را بفرستم.
من کل اون ده روز را که اونجا بودم، فقط آب و میوه خوردم. روزی سه یا چهار تا میوه میخوردم که از پا در نیام و بتونم یه مقدار پولم را پس انداز کنم. در کل اون ده روز، کمتر از سی ساعت خوابیدم! سوی چشمام کمتر شد و قیافه مرده متحرک پیدا کرده بودم. حتی پول ن/داشتم نون بخرم و بخورم چه برسه به یک وعده نهار گرم!
رابط ما در اونجا یه مرد پنجاه ساله افغانی از بچه های مقاومت بود که فقط یکبار مراجعه کردم. اون یکبار هم بخاطر عدم اطمینانی که حتی به سایه خودم داشتم، در حالتی که منو نمیدید، جیبش را زدم و تونستم یه گوشی SSF تهیه کنم و یه سیم کارت MAXELL بخرم و بتونم چندتا کد سر هم کنم.
اسم جهادیش «جواز عبدالله» بود... تنها کسی بود که شاهرودی قبل از پرواز بهم معرفیش کرده بود و مختصاتش را بهم گفت... با مکافات پیداش کردم... اون روز در حال پشمک فروشی بود... از پشت بهش نزدیک شدم و شوکر سمی را چسبوندم به زیر کلیه هاش... خیلی آروم و یواش بهش گفتم: سلام علیک... 233 هستم... لطفا خودتون را شل کنید و اجازه بدید مبلغی پول از جیبتون بردارم... لطف کنید و برنگردید تا مشکلی برای هیچکدوممون پیش نیاد... اجازه هست بردارم؟ اصلا پول دارید؟
جواز عبدالله گفت: سلام... خواهش میکنم... از جیب سمت چپم بردارید... مشکلی نیست... میدونستم پول لازمتون میشه... امروز رفتم از بانک گرفتم... راستی شوکرتون داره نبض میزنه... احتمالا نیاز به شارژ داره... شارژرم را هم از روی صندلی سمت چپم بردارید... دیگه چه خدمتی از دستم برمیاد؟
گفتم: تشکر میکنم... لطفا به هیچ وجه دلتون برای من نسوزه و منو تعقیب نکنید... چون اگر حتی احساس بکنم داره عملیات در خطر میفته... (جملم را قطع کرد و گفت)
چشم... خیالتون راحت...
ادامه دارد...
@yadegar_madar