eitaa logo
تَوَسُّل‌بِه‌ امام‌ز‌َمٰان‌وَشهدا🇵🇸
1.9هزار دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
4.9هزار ویدیو
83 فایل
🦋اینجا همه،بچهایِ امام‌زمان ودوستان شهدا محسوب میشن😍 📌اهداف کانال: ✨سهمی درظهورامام زمان عج ✨زنده نگه‌داشتن یادشهـدا 💚فروشگاه‌مون: @ForoshgahMeshkat کانال تبلیغ وتبادل ندارد🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
آزادگی می‌آورد آن روز دور از هیاهو و قید و بندهای شهر رفت و ساکن بیابان کربلا شد... . بیابان نماد آزادگی و سبکبالی است و امروز کربلا پر از هیاهوست و مرکز همه‌ی خبرهای داغِ عالم هجرت کرد از همه‌ی تعلقات و این آیین حسین است که هر کس در لحظه‌ی کوچ، زمین‌گیر نباشد، نامش در تاریخ ثبت می‌شود...✔️ حُرّ‌بن‌یزید‌ریاحی را می‌شناسی؟! اگر حسین نبود در قفس دنیایی که یزید برایش ساخته بود می‌پوسید اما او حُرّ بود و حُرّ ماند فقط و فقط به دلیل اینکه اسیر حسین شد من از آن روز که در بند توأم آزادم... ان‌شاءالله به زودی زود، همه‌مون دست جمع 🤲💔 ....... 💔🍃
❤️.... ....💔 ❤️.... ای عشق❤️ ببین، چه کرده ای با آن مرد، می خواست که راه بندد،.. امّا، (♥️ دل بست....!! ....🖤🖤....
..*:☆*.:。.✿*✿.。.:* ☆.*.. 💫🌟 ⭐️ (غلام سیاه) 🌹ابوذر غفاری از یاران بسیار خوب پیامبر بود بخاطر حق گویی دربیابان زبده درتنهایی وغربت به شهادت رسید افتخاری خدمتگزاری ابوذر را داشت .این غلام سیاه عاشق اهلبیت بود وسالها به امام حسن وامام‌حسین خدمت کرد🙂 در سفر کربلا جون از مدینه امام را همراهی کرد او بااینکه سنش بالابود اما زیاد فعال بود در روزعاشورا ازامام اجازه خواست تا به میدان برود ولی امام چون خیلی اورا دوست داشت اجازه نداد وازاو خواست که کربلا را ارک کند.. جون به گریه افتاد😔 وگفت: من در روزهای شاد باشمابودم چطور درروزهای رنج وسختی ازشما جداشوم💔 ای سرور من اگرچه فامیل معروفی ندارم و بویم ناخوش وچهره‌ام سیاه هست ولی میخواهم به بهشت بروم وروسفید شوم بهخدا ازشما جدا نمیشوم تاخونم باخون های شما امیخته شود☝️😔 امام اجازه میدان داد جون جنگید تااینکه زخمی شد و برزمین افتاد امام بر بالین او امدو دعاکرد: خدایا رویش را سپید و بویش را خوش بگردن واورا بانیکان محشور کن🤲🏻 پس‌از گذشت سه روز از حادثه کربلا وقتی مردم برای دفن شهدا امدند متوجه بوی خوش عطر بدن این غلام‌سیاه شدند که همه‌جا راپرکرده بود... ✍به راستی چه افراد سرشناسی بودند که به راه یزید رفتندو باسکوت ذلت وخواری برای خود خریدند وچه غلامان سیاهی که ازشاهان پیشی گرفتند وبه خوشبختی رسیدند... خدایا مارهمچون جون روسفید بگردان... 💔واقعه‌عاشورا تمامش درس‌زندگیست💔 🏴 🌹 🔆کپی باصلوات نذر فرج امام‌زمان... ...💔@yadeShohada313
✍عاقبت سیاه پوشیدن برای آقا امام حسین علیه السلام ✅ یکی از نمایندگان حضرت آیت الله ابوالقاسم خوئی رحمت الله علیه می‌گوید: 🔶یک سالی در ایام و صفر در نجف اشرف خدمت ایشان رسیدم ودر آن گرمای شدید ایشان را درحالی دیدم که از سرتاپایشان سیاه پوش بود، حتی جوراب های ایشان نیز سیاه بود. 🔰من درحالی که تعجب کرده بودم و نگران حال ایشان بودم از آقا سوال کردم: ❓فکرنمیکنید با این وضعیت سرتاپا سیاه پوش در این هوا، ممکن است مریض و یا گرمازده شوید؟؟! 💠ایشان در پاسخ فرمودند: فلانی *من هر چه دارم از سیاه پوشی سرتاپا برای حضرت سیدالشهداء علیه السلام دارم.* 🔹پرسیدم: چطور؟ ☘فرمود:بنشین تا برایت تعریف کنم: پدر من مرحوم حاج سیدعلی اکبر خوئی از وعاظ و منبری های معروف زمان خود بود.همسرش که مادر من باشد هرچه از ایشان باردار میشد پس از *دو سه ماه بارداری بچه اش سقط میشد* و خلاصه بچه دار نمیشدند. ❄️روزی پس از آنکه پدرم از منبر پائین می آید، *زنی به او میگوید آسیدعلی اکبر شما که به ما سفارش میکنید چرا خودتان متوسل نمیشوید تا بچه دار شوید*❓ پدرم این حرف را به مادرم بازگو میکند، 💥مادرم می‌گوید خب راست گفته، چرا خودت چیزی نذر امام حسین علیه السلام نمی‌کنی تا حضرت عنایتی فرموده و ما نیز بچه دار شویم؟ ✨پدرم میگوید: ما که چیزی نداریم تا نذر کنیم؟ *مادرم در جواب می‌گوید حتما لازم نیست چیزی داشته باشیم تا نذر کنیم،* ▪️ *اصلا شما نذر کن که امسال تمام 2 ماه محرم و صفر را برای امام حسین علیه السلام از سر تا پا، حتی جوراب و کفشتان هم سیاه باشد و سیاه بپوشید.* 🌿در آن سال پدرم به این نذر عمل کرد و از اول محرم تا پایان ماه صفر سرتاپا سیاه پوش شد.در همان سال هم مادرم باردار میشود و 7ماه نیز از بارداری اش میگذرد و بچه اش سقط نمی‌شود. 🔅یک شبی یکی از طلبه ها که از شاگردان پدرم بوده در آخرشب درب منزل ایشان می آید. وقتی پدرم درب را باز می‌کند پس از سلام و احوال پرسی عرض می‌کند که من یک سوال دارم. پدرم می‌گوید بپرس. ✳️طلبه می‌پرسد آیا همسرشما باردار است؟ ایشان با تعجب می‌گوید بله،تو از کجا می‌دانی؟ 🔘ناگهان آن طلبه شروع به گریه کردن میکند و می‌گوید: آسیدعلی اکبر من الان خواب بودم، در *خواب وجود مبارک پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) را زیارت کردم.* 🌷حضرت فرمودند: برو و به آسیدعلی اکبرخوئی بگو که *بخاطر آن نذری که برای فرزندم حسین کردی و 2 ماه از سرتاپا سیاه پوشیدی ✨ *این بچه ای را که 7 ماه است همسرت در رحم دارد را ما حفظ میکنیم و او سالم میماند و ما او را بزرگ میکنیم و او را فقیه و عالم در دین میگردانیم و به او شهرت میدهیم*. 🍀و او را به نام من *"ابوالقاسم"* نام بگذار... ✔️ *حالا فهمیدی که من هرچه دارم از سیاه پوشی سرتاپایی دارم؟.*.... # یاحسـ❤️ــیـن @yadeshohada313
🌱بخوان دعای فرج دعا اثر دارد 🌱دعاکبوتر عشق است و بال‌وپر دارد 🌼شبی دیگر از شبهای عشق وانتظار...با مولا هستیم ان شاءالله تا ظهور حضرتش...دعای فرج میخوانیم همه به‌نیابت از اهلبیت و شهدا🤲 خدایا به حق عمه سادات حضرت زینب کبری سلام الله علیها فرج مولامون رو برسون 🤲 ┄┅─✵❤️✵─┅┄ @yadeShohada313 ┄┅─✵❤️✵─┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امشب روضه اش مقتلِ سیدالشهداست💔 به شبِ پنجم که میرسیم نمیتونیم عبارات رو تغییر بدیم چون واضحِ مقتل چه گفته ، نمیشه درش تنوع قائل شد. همینقدر به شما عرض کنم به حضرت تیر زدن ، نفرین نکرد .. ولی حادثه ای که امشب میخوام تعریف کنم وقتی اتفاق افتاد سیدالشهدا علیه السلام اینها رو نفرین کرد فرمود خدایا دیگه باران به اینها نباره ... 😭 امشب التماس دعا دلتون شکست اللهم عجل لولیک الفرج
چند نفر تو کربلا از جانِ سیدالشهدا برای لحظاتی حفاظت کردن ؛ یکی ش سعید ابن عبدالله حنفیِ .. نماز خواند سیدالشهدا دو رکعتِ اولُ خواند (نمازِ خوف) بعد اومد مقابل حضرت قرار گرفت ، تیر می انداختن میدید تیر از کنارش داره رد میشه خودشُ جا به جا میکرد ، چون اگه تیر عبور کنه به بدنِ مبارکِ سیدالشهدا میرسه .. با سر و صورتش به استقبالِ تیرها رفت .. 💔 نمازِ حضرت که تمام شد افتاد زمین ، یه نگاهی کرد به حضرت یه لبخندی زد عرضه داشت علیک من السلام اباعبدالله هل اوفیتک؟! آقا ما با شما یه عهدی بستیم ، بیش ازین توان نداشتم .. سیدالشهدا علیه السلام هم جمله ای فرموده شنیدنی .. فرمود انت امامی فلجنه .. من تو بهشت هم تو رو جلوی خودم میزارم ... روحی لک الفدا .. سه نفرِ دیگه برادرانِ قمر بنی هاشمند😔
تَوَسُّل‌بِه‌ امام‌ز‌َمٰان‌وَشهدا🇵🇸
چند نفر تو کربلا از جانِ سیدالشهدا برای لحظاتی حفاظت کردن ؛ یکی ش سعید ابن عبدالله حنفیِ .. نماز خو
هیچ مادری نیست که تو کربلا همه ی بچه هاش شهید شده باشه به جز یک نفر .. برادراشُ جمع کرد فرمود مادرمون ام البنین رو شماها سرمایه گذاری کرده .. برید مقابلش بایستید میخوام قبل از اینکه میدان برم داغِ شما رم ببینم .. نوشتن یقونهم بوجوههم و نحورهم اینا هم با سر و گردنشون از آماج تیر حفاظت کردن سیدالشهدا رو ..😭😭 یکی هم وجود مبارکه خودِ قمربنی هاشمه .. که تا وقتی بود هیچ اثر زخمی بر بدنِ سیدالشهدا نیست .. محافظ اصلیِ .. دورِ حضرت میگرده .. همه ی اینا که شهید شدن سیدالشهدا اومد بره میدان چند بار رفت و برگشت آماده کنه اهل بیتُ ، بار آخر که اومد وداع کنه به اضطرار افتاد زینبِ کبری .. پیراهنِ کهنه خواست .. فهمیدن کار تمامه .. وقتی خواست با زینبِ کبری وداع کنه یه نگاهی کرد به یتیم امام حسن .. فرمود زینب جان این بچه رو محکم نگهش دار ..💔💔💔
تَوَسُّل‌بِه‌ امام‌ز‌َمٰان‌وَشهدا🇵🇸
هیچ مادری نیست که تو کربلا همه ی بچه هاش شهید شده باشه به جز یک نفر .. برادراشُ جمع کرد فرمود مادرم
خانواده امام حسن برا سپر نشدن برا یه معصوم قبلا خیلی جگرشون سوخته .. باباش امام حسن پیر شد از اون واقعه .. رفت میدان تنها شد ، سواره وقتی تنها میشه چهار هزار تیر انداز یا بیشتر وقتی دارن تیر میزنن ، هرجا بایسته تیر بهش اصابت میکنه ، دائم حرکت میکرد .. آقای ما تشنه ست .. بدتر از تشنگی‌ داغ دیده ، جگر طفل دیده .. داغ ببینه آدم بیشتر تشنه میشه ، نفس میگیره .. از صبح داغ دیده ، جنگیده ، هی رفته شهدا رو آورده ، علی اکبر آورده ، قاسم آورده ، قمربنی هاشم رو دیده شهید شده .. دائم حرکت میکرد .. فوقف یستریحُ ساعت یه لحظه ای مکث کرد یه نفسی تازه کنه .. فاتی حجرُ .. سنگی رسید .. خیلی بی ادبی کردن .. لذا وقتی سنگ به پیشانیش اصابت کرد شهادتین فرمود..💔