همه باهم دعای سلامتی امام زمان رو به نیابت از امامکاظم علیهالسلام قرائت میکنیم....
|•بسم الله الرحمن الرحیم
اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا🤲💫
شهادت آقام امام موسی کاظم را به اقاامامزمان و شیعیان واقعه اسلام تسلیت عرض میکنیم😔💔🏴
خیلی ها الان بمن التماس دعاگفتن نمیشه همرو بزارم کانال اما دعاکوی همدیگه باشیم
امشب وقتشه ها امشب شبشه
اخه اقام بابالحوائجه😭
امشب غیر اینکه برا حاجت خودت دعا میکنی برا حاجت همه ملتمسین دعا هم دعاکن
قبل شروع محفل یه خبر ناب بدیم بهتون خودم حسابی دلم شکست و بغض کردم😭💔
درشب #ماه_رجب در شب #شهادت_امام_موسی_کاظم علیهالسلام
از خادمین #کاظمین خواستیم ویژه بیاد کاربران کانال توسل به اقاصاحبالزمان وشهدا باشن🤲❤️
عجب #رزقلایحتسبی نصیب مون شد رفقا این خودش نشونه است😭😭😭
8.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
باگریهــرضا"؏"روصدامیزنے💔😭
تَوَسُّلبِه امامزَمٰانوَشهدا🇵🇸
باگریهــرضا"؏"روصدامیزنے💔😭
ترسی از فقر ندارند گدایانِ کریم
دستِ خالی نروند از دَرِ احسانِ کریم
*بابایِ امام رضاست اخه رفقا
حاجتِ خواسته را چند برابر داده است
طَیِّبَ الله به این لطفِ دو چندانِ کریم
کاظمینی نشدیم و دلمان هم پُر بود
بار بستیم به سوی شاهِ خراسانِ کریم💔
یا امام رضا!...💔
شبِ یتیمیِ امام رضاست،شبِ یتیمیِ فاطمۀ معصومه است، اسمِ یتیم میاد اول یادِ دخترِ سه ساله میکنیم....😭😭
بی نیاز از همه ام تا که رضا را دارم
به قسم هایِ خداوند، به قرآنِ کریم
طَلَبِ رزق نکردیم ز دربارِ کسی
نان هر سفره حرام است مگر نانِ کریم
هر کسی وقت مناجات ضریحی دارد
دست ما هم رسیده است به دامانِ کریم
نا امیدم مکنید از کَرَمَش، فرض کنید
باز بدکاره ای امشب شده مهمان کریم😭
گرچه خوب است شَود شیعه بلاگردانش
سپرِ درد و بلای همه شُد جانِ کریم
ظاهرش فقر، ولی باطنِ او عینِ غنا
ترسی از فقر ندارند گدایانِ کریم
تَوَسُّلبِه امامزَمٰانوَشهدا🇵🇸
درشب #ماه_رجب در شب #شهادت_امام_موسی_کاظم علیهالسلام از خادمین #کاظمین خواستیم ویژه بیاد کاربران
شبِ باب الحوائجِ، یه حالی همۀ ما داریم💔
تو روضۀ موسی ابن جعفر،کوچیک بودیم روضه خوان ها می اومدن توی خونه برای روضه، مادرامون صدا میزدن برید همسایه هارو خبر کنید برای روضه،هر روضه ای که میخوندند آخرش میگفتیم:آقا! یه روضۀ باب الحوائج موسی بن جعفر هم بخونید...😔
آقامون موسی بن جعفر غریبِ،اما امشب صدایِ مادرش از عرش بلند میشه، هی میگه: پسرم!...😭😭😭😭
آخه حضرت رو زندان به زندان جابجاش می کردن،خیلی از زندان بان ها عوض شدن با نالۀ موسی بن جعفر، اما این زندانِ آخری کارِ موسی بن جعفر رو تمام کرد، آخه زندان بان یه نامَردِ یهودی بود،آقا رو توی سیاه چالی انداختن،که به عِلمِ امامت شب و روز رو تشخیص میداد، روزها روزه میگرفت، اما سِندی ملعون برا حضرت تا افطار می آوُرد، اول آقارو تازیانه میزد...😭😭😭😭😭
من از آقا امام رضا معذرت میخوام، موسی بن جعفر صداش بلند میشد،نه برایِ تازیانه، می فرمود:هر چه قدر میخواهی من رو بزنی بزن، اما اسمِ مادرم فاطمه رو نیار، به بابام علی ناسزا نگو...
اخ😭😭😭😭
مثلِ یک تکه عبا رویِ زمین است تنش
آن قدر حال ندارد که نیُفتد بدنش😭
جا به جا گر نشود سلسه بد می چسبد
آن چنانی که محال است دگر وا شدنش
نَفَسَش وقتِ مناجات چه اِعجازی داشت
زن بدکاره به یک باره عوض شد سخنش
آه مانند گِلیمی چقدر پا خورده
بی سبب نیست اگر پاره شده پیرُهنش😭
از کلیمُ اللهیِ حضرتِ ما کم نشود
گر چه هر دفعه بیاید بزند بر دهنش
به رگِ غیرت این مَرد فقط دست مزن
بعد از آن هر چه که خواهی بزنی اش، بزنش😭
بستنش نیز برایش به خدا فایده داشت
مددِ سلسله ها بود نمی ریختنش
با چنین وضع کفن کردن او پس سخت است
آه آه از پسرش آه به وقت کفنش😭😭😭😭😭
تَوَسُّلبِه امامزَمٰانوَشهدا🇵🇸
شبِ باب الحوائجِ، یه حالی همۀ ما داریم💔 تو روضۀ موسی ابن جعفر،کوچیک بودیم روضه خوان ها می اومدن توی
یکی از زندان بان های موسی بن جعفر میگه: همچین که نگاه میکردم،از پنجره ای که رو به حیاط بود، دیدم موسی بن جعفر داره بیرون رو نگاه میکنه، هی زیرِ لب میگه: معصومه جان!😔گاهی میگه: رضاجانم!😔 دلش برا بچه هاش تنگ شده بود😭💔
دختر اگه بابا رو نبینه زود بهانه میگیره...
بذار ببرمت یه جایِ دیگه؛ هی دامنِ عمه رو گرفت، هی میگفت: عمه! دلم برا بابام تنگ شده...💔😭
پشت دروازۀ ساعات تا می اومدن بشینن، بی بی زینب بلند میکرد، میگفت: عمه! نشین، می زَنَنِت، هی میگفت: عمه پاهام درد میکنه...😭
تا اینکه آوردن مجلسِ یزید، سَرِ بریده رو آوردن، گفتن: همۀ اُسرا بشینن، یه وقت زینب نگاه کرد دید این دختر رو پنجۀ پا ایستاده، عزیزم! مگه نمی گفتی پاهام درد میکنه؟ میگفت: عمه! دلم برا بابام تنگِ،عمه ببین یزید داره با چوب به لبای بابام میزنه..😭😭
یارب!مکن امیدِ کسی را تو نا امید😭🤲
تا خبر پیچید که فردا امامتون رو آزاد میکنن، همۀ مَردم جمع شدن جلویِ زندانِ بغداد، یکی گفت: اگه آقارو ببینم دستش رو میبوسم، یکی گفت: اگه آقارو ببینم، میگم: آقا! هم من چشم انتظارت بودم و هم پدر و مادرم...اما عُمرِ پدر و مادرم کفاف نداد، به من گفتن: هر وقت آقارو دیدی سلامِ مارو به موسی بن جعفر برسون...😔
مَردم دیدن خیلی طول کشیده، یه عده ای نشستن، یه مرتبه دیدن در زندان باز شد، جمعیت بلند شدن، گفتن:الان امام بیرون میاد، اما دیدن چهارتا حمّال، لنگۀ یه دری رو گرفتن، از اون لنگۀ در یه سری آویزانِ،
هی صدا میزنن:😭هذا امامُ الرَّفَضَه 😭
همۀ مردم اومدن زیر لنگۀ در رو گرفتن، یه مرتبه دیدن این در خیلی سنگینی میکنه...
خدایا!به ما گفتن، موسی بن جعفر این همه سال تویِ زندان بوده، حضرت ضعیف و لاغر شده، پس چرا این قدر سنگینی میکنه؟
همچین که عبا رو کنار زدن، دیدن هنوز غُل و زنجیر به دست و پایِ موسی بن جعفر...😭😭😭😭😭😭