#سخن_حَضرَتِعــشق❤️👇
#بـه_مـنوتـو💌
🦋امٰامحُسین عَلیهالسلام:👇
♡درباره برادر مومنت ،پشت سر سخنی بگو که دوست داری او پشت سر تو بگوید.
بحارالانوار ، ج ۷۸ ، ص ۱۲۷
......... 🦋💚
🖤.....🖤🖤....🖤🖤🖤
داستان روز غم انگیز 🏴 عاشورا اینطور تمام میشود که ؛
درحالی که عمر سعد دستور نماز جماعت مغرب را میداده.
😭
سنان بن انس بین مردم میتاخته و رجز میخوانده که:افسار و رکاب اسب مرا باید از طلا بکنید،
چرا که من بهترین مردمان را کشته ام!.
....😭😭...
بر سنان لعنت 🔥
🌱بخوان دعای فرج دعا اثر دارد
🌱دعاکبوتر عشق است و بالوپر دارد
🌼شبی دیگر از شبهای عشق وانتظار...با مولا هستیم ان شاءالله تا ظهور حضرتش...دعای فرج میخوانیم همه بهنیابت از اهلبیت و شهدا🤲
خدایا به حق عمه سادات حضرت زینب کبری سلام الله علیها فرج مولامون رو برسون 🤲
┄┅─✵❤️✵─┅┄
@yadeShohada313
┄┅─✵❤️✵─┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😭 وَ بَدأَتْ حِکایَةُ زینب...
و حکایت زینب(س) شروع شد...
تَوَسُّلبِه امامزَمٰانوَشهدا🇵🇸
😭 وَ بَدأَتْ حِکایَةُ زینب... و حکایت زینب(س) شروع شد...
داداش.....
به سویِ شام و کوفه ام چه بی بهانه میبرند.....
نمیروم ولی مرا به تازیانه میبرند....😭😭
السلام علیک یا عمتی المظلومه یا زینبِ صبور.....💔
.
تَوَسُّلبِه امامزَمٰانوَشهدا🇵🇸
داداش..... به سویِ شام و کوفه ام چه بی بهانه میبرند..... نمیروم ولی مرا به تازیانه میبرند....😭😭 ال
شبِ شامغریبان هست💔😭
چه مصیبتی از امشب برای عمه جان امام زمان در پیش هست...💔
رفقا از امشب تازه مصیبت شروع میشه...💔
سلام ای، سر روی نیزهها
سلام ای، سر از بدن جدا
سلام ای، مسیر پر از بلا
اسیره زینب😭😭...
.
تَوَسُّلبِه امامزَمٰانوَشهدا🇵🇸
شبِ شامغریبان هست💔😭 چه مصیبتی از امشب برای عمه جان امام زمان در پیش هست...💔 رفقا از امشب تازه مصی
.
به حالِ این لحظه ے خانومزینب؛
اللّٰهُمَ عَجِّل لِوَلِیِّکَ الفَرَج...🤲🌱
.
امشب شب بیقراریِ زینبِ .. اجازه بدید همه با هم شریک بشم ، همه بلدید زمزمه کنیم باهم:
طفلِ یتیمی زِحسین گمشده ساربان ساربان😭😭
قامت زینب زِعلم خمشده ساربان ساربان 😭😭😭
عزیزبرادرم چه کنیم ریختن خیمه هارو غارت کنن ..خیلی برای امام سجاد سخت بود اینو بگه ولی مجبور بود ناموسش توخطربود .. چه کنه فرمود عمه جان به بچه هابگو فرارکنن ..
اخ یاحسین😭😭😭😭
زن وبچه تو این بیابون میدوییدن یا الله .. میگه دیدم یه دختری دامنش آتش گرفته داره میدوه .. تو تاریکی صحرا معلومه از دور آتش و مسیر دختر . میگه اسبم رو هی کردم دلم سوخت گفتم برم آتش دامنش و خاموش کنم تا رسیدم از اسب پیاده شدم دیدم دستاشو گذاشت رو سرش ، منو نزن من یتیمم ..😭
فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلَا تَقْهَرْ ...
پیاده شدم آتش دامنش و خاموش کردم فهمید باهاش کاری ندارم دخترم آرام باش ، یه وقت یه نگاهی به من کرد صدا زد شیخ آب آزاد شده یا نه ؟! گفتم آری آب آزاد شده . طبیعیه سه روزه آب نخورده تشنه است یه ظرف آب براش آوردم گفتم الان آبُ ببینه آب و میخوره اما دیدم هی آبُ نگاه میکنه هی گریه میکنه ...
یه وقت صدا زد شیخ راه گودالِ کدوم سمته ؟!.. گودال چیکار داری ! آب نوش جان کن ، گفت وقتی بابام میدان میرفت لباش از تشنگی ترک خورده بود .. میخوام برای بابای غریبم آب ببرم ...
امشب صداش بزنیم مظلوم حسین جان مظلوم حسین جان😭😭