بقول خواهرش اون فقط خودش مراقب اعمال و رفتارش بود و خیلی تحقیق می کرد تو دین
عمه جانم زینب😭😭 به خوابش میاد
میگه یصف از کل بچه های لشکر ایستاده بودن ...
خانم میاد ۱۳ نفر رو میگیره جدا میکنه از صف لشکر میکشه بیرون
و به حسین آقا میگه تو فردا فلان ساعت شهید میشی .....
بچه های لشکر تعریف میکنن
که شب حسین گفت ما فردا عملیات داریم و منو ۱۲ نفر دیگه شهید میشیم
منم فلان ساعت شهید میشم
دقیقا همون جور که گفته بود به شهادت میرسه ....
گاهی...
نه گاهی نه
همیشه
واقعا غبطه میخورم به این صفای قلب شهدا
واقعا به کدوم درجه از ایمان میرسن که با اون ین و سال کمشون چنین حقایقی رو میبینن
خواهر شهید میگفت
حتی یکبار به خواب حسین اومدن ازش پرسیدم
دوست داری شهید بشی یا زنده بمونی ....
که میگفت از همه شهدا قبلش سوال میکنن دوست داری شهید بشی یا بر گردی به دنیا و زندگی کنی
که اگر وابستگی ها رو از بین ببری قطعا به شهادت میرسی ...
نمیدونم چی شد امشب این ماجرای شهید حسین امیدواری رو دست و پاشکسته یادم اومد و براتون گفتم
ولی یقین دارم هرچیزی رزقه....
و قطعا روزی امشب ما در شب شهادت بی بی
شهید حسین بود