eitaa logo
حسینیه ویادمان شهدای نجف آباد (درجوارمزارشهیدمحسن‌حججی)
3.9هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
3.1هزار ویدیو
135 فایل
🔺پخش زنده آپارات https://www.aparat.com/najz.ir/live 🔹️روبیکا https://rubika.ir/mohsen_hojaji1370 🔹️ایتا https://Eitaa.com/yadmanshohada ↙️ارتباط باما: امورات فرهنگی و مداحان افتخاری نظرات،پیشنهادات وامورات کلی @R18_151354 🚫تبادل وتبلیغ نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
. #دوست_شهید_من . #مهدی_جمالی «عضو تیم ملی فوتبال 7نفره ایران» 🏅نایب قهرمان پارالمپیک 2016 برزیل 🏅آقای گل مسابقات جهانی دانمارک 🏅قهرمان و ورزشکار برتر ماه اوت 2016 جهان 🏅قهرمان بازیهایی اسیایی 2014 کره جنوبی درغرفه #انشارات_شهید_کاظمی در #نمایشگاه_بین_المللی_کتاب_تهران به صورت افتخاری در راستای ترویج فرهنگ کتابخوانی فعالیت می‌کند این روز ها جای #محسن_حججی در نمایشگاه کتاب خالی نیست... حججی های زیادی هر روز به نیابت از او، مبلغ و مروج کتاب خاطرات همرزمان#شهیدش میشوند... @YADMANSHOHADA
انا لله و انا الیه راجعون... نویسنده کتاب سنگ به دوستان پیوست.. محسن صالحی نویسنده کتاب مجموعه طنز جغله های جهادی و کتاب رمان رقص سنگ بر اثر جانبازی و عوارض شیمیایی جنگ به درجه رفیع شهادت رسید. . طنز نویس خوب انقلابی که نزدیک به سه سال در جبهه حضور داشت از جهادگران و یادگاران اهل قلم دفاع مقدس بود که امروز بر اثر جانبازی و عوارض شیمیایی در زادگاه خود "حاجی آباد اصفهان" به درجه شهادت رسید. @YADMANSHOHADA
یادی ازسرداررشیداسلام و همرزمان و به نقل از همرزمان سال 1361 خرمشهر عملیات الی بیت المقدس اردیبهشت سال شصت و یک ، در سمیناری با حضور فرماندهان و مسئولان جنگ که در رابطه با عملیات در اهواز تشکیل شده بود شرکت کرد . بعد برای حضور در مراسم یکی از برادران به نجف آباد برگشت . اون دو روزی که در نجف آباد بود رو نوشت و با دوستان و اقوامش خداحافظی کرد . نزدیکیهای غروب بود که برای شرکت در عملیات راهی منطقه شدیم . تازه از داران رد شده بودیم که به یک کافه رسیدیم ، همانجا از ماشین پیاده شدیم که هم نمازمان را بخوانیم و هم غذایی بخوریم . آن موقع ، و ، که با کمک اونها جهاد رو تشکیل داده بود ، شده بودند . وضویش را گرفت و بی آنکه آستینهایش را پایین بکشد ، ایستاد به نماز . نمازش را که خواند با حالت خاصی گفت : « حسین آقا ، كه شد . و هم شدند ، امّا من هنوز مانده ام . نمی دونم چرا با این که و در خواب ، خبر رو بهم دادند امّا هنوز زنده ام !» اونقدر گرفته بود که حتی نتوانست غذایش را تمام کند . در راه به روستایی رسیدیم . بعد از سوار کردن دو تا از دوستانش ، من به جای پشت فرمان نشستم . حدود ساعت چهار صبح بود که به قرارگاه شوش رسیدیم و بعد در مقر جدیدی که با بچه های جهاد در مدرسه ای راه اندازی کرده بودیم ، ماندیم . چون نقشهی عملیات عوض شده بود به دارخوئین رفتیم و اونجا مقرّ جدیدی رو احداث کردیم ، سه روز بعد ، عملیات شروع شد . دارخوئین محل استقرار نیروهای تیپ14 امام حسین(ع) بود . بچه های جهاد نجف آباد هم اونجا آمده بودند . قبل ازظهر بود که من به دارخوئین رسیدم ، هم بیشتر از چند ساعت نبود که آمده بود . بعد از سلام و احوالپرسی ، چند نفری بیرون محوطه قدم می زدیم که ایشون با صدایی که پر بود از غم و غصه ، گفت : من زمان انقلاب وقتی توی راهپیماییها و تظاهرات شرکت می کردم دلم نمی خواست بشم . راستش می خواستم سرانجام هدفی رو که دنبال می کردیم ببینم . بعد از پیروزی انقلاب در درگیرهایی که منافقین و گروهکها توی شهرهای مختلف ایجاد کرده بودند هم دلم نمی خواست بشم . دلم می خواست روند تشکیل جمهوری اسلامی و ایجاد ارگانها و پایه های اصلیش رو ببینم . امّا حالا واقعاً برای آماده ام . ╭━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━╮ @yadmanshohada ╰━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━╯