هدایت شده از خبرگزاری بسیج مشکین دشت
🇮🇷راهپیمایی خودرویی ۲۲ بهمن🇮🇷
شهر مشکین دشت
🔰
چهارشنبه ۲۲ بهمن ماه ساعت ۱۰ صبح
👇محل تجمع👇
مقابل آتشنشانی مشکین دشت
🔰ستاد گرامیداشت چهل و دومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی #شهرمشکین_دشت
@khabarbasiijmeshkindasht
💠خبرگزاری بسیج مشکین دشت💠
ketabrah.ir18.mp3
زمان:
حجم:
15.4M
💐🥀🕊🌹🕊🥀💐
#کتاب_صوتی
#من_زنده_ام
#خاطرات_آزاده_سرافراز
#خانم_معصومه_آباد
💐 قسمت #هجدهم💐
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
💐🥀🕊🌹🕊🥀💐
@yadvare_shohada_mishkindasht
💐🥀🕊🌹🕊🥀💐
✍️ #رمان_دمشق_شهر_عشق
#قسمت_چهل_و_نهم
💠 سرم را از پشت به دیوار تکیه داده بودم، به ابوالفضل نگاه میکردم و مصطفی جان کندنم را حس میکرد که به سمتم برگشت و مقابلم زانو زد.
جای لگدشان روی دهانم مانده و از کنار لب تا زیر چانهام خونی بود، این صورت شکسته را در این یک ساعت بارها دیده و این زخمها برایش کهنه نمیشد که دوباره چشمانش آتش گرفت.
💠 هنوز سرم را در آغوشش نکشیده بود، این چند ساعت محرم شدنمان پرده شرمش را پاره نکرده و این زخمها کار خودش را کرده بود که بیشتر نزدیکم شد، سرم را کمی جلوتر کشید و صورتم را روی شانهاش نشاند.
خودم نمیدانستم اما انگار دلم همین را میخواست که پیراهن صبوریام را گشودم و با گریه جراحت جانم را نشانش دادم :«مصطفی دلم برا داداشم تنگ شده! دلم میخواد یه بار دیگه ببینمش! فقط یه بار دیگه صداشو بشنوم!»
💠 صورتم را در شانهاش فرو میکردم تا صدایم کمتر به کسی برسد، سرشانه پیراهنش از اشکهایم به تنش چسبیده و او عاشقانه به سرم دست میکشید تا آرامم کند که دوباره رگبار گلوله در آسمان #زینبیه پیچید.
رزمندگانِ اندکی در حرم مانده و درهای حرم را از داخل بسته بودند که اگر از سدّ این درها عبور میکردند، حرمت #حرم و خون ما با هم شکسته میشد.
💠 میتوانستم تصور کنم #تکفیریهایی که حرم را با مدافعانش محاصره کردهاند چه ولعی برای بریدن سرهایمان دارند و فقط از خدا میخواستم #شهادت من پیش از مصطفی باشد تا سر بریدهاش را نبینم.
تا سحر گوشم به لالایی گلولهها بود، چشمم به پای پیکر ابوالفضل و مادر مصطفی بیدریغ میبارید و مصطفی با #مدافعان و اندک اسلحهای که برایشان مانده بود، دور حرم میچرخیدند و به گمانم دیگر تیری برایشان نمانده بود که پس از #نماز صبح بدون اسلحه برگشت و کنارم نشست.
💠 نگاهش دریای نگرانی بود، نمیدانست از کدام سر قصه آغاز کند و مصیبت ابوالفضل آهن دلم را آب داده بود که خودم پیشقدم شدم :«من نمیترسم مصطفی!»
از اینکه حرف دلش را خواندم لبخندی غمگین لبهایش را ربود و پای #ناموسش در میان بود که نفسش گرفت :«اگه دوباره دستشون به تو برسه، من چی کار کنم زینب؟»
💠 از هول #اسارت دیروزم دیگر جانی برایش نمانده بود که نگاهش پیش چشمانم زمین خورد و صدای شکستن دلش بلند شد :«تو نمیدونی من و ابوالفضل دیروز تا پشت در خونه چی کشیدیدم، نمیدونستیم تا وقتی برسیم چه بلایی سرتون اومده!»
هنوز صورت و شانه و همه بدنم از ضرب لگدهای وحشیانهشان درد میکرد، هنوز وحشت #شهادت بیرحمانه مادرش به دلم مانده و ترس آن لحظات در تمام تنم میدوید، ولی میخواستم با همین دستان لرزانم باری از دوش غیرتش بردارم که دست دلش را گرفتم و تا پای حرم بردم :«یادته #داریا منو سپردی دست #حضرت_سکینه (علیهاالسلام)؟ اینجا هم منو بسپر به #حضرت_زینب (علیهاالسلام)!»
💠 محو تماشای چشمانم ساکت شده بود، از بغض کلماتم طعم اشکم را میچشید و دل من را ابوالفضل با خودش برده بود که با نگاهم دور صحن و میان مردم گشتم و #حضرت_زینب (علیهاالسلام) را شاهد عشقم گرفتم :«اگه قراره بلایی سر حرم و این مردم بیاد، جون من دیگه چه ارزشی داره؟»
و نفهمیدم با همین حرفم با قلبش چه میکنم که شیشه چشمش ترک خورد و عطر عشقش در نگاهم پیچید :«این #حرم و جون این مردم و جون تو همه برام عزیزه! برا همین مطمئن باش تا من زنده باشم نه دستشون به حرم میرسه، نه به این مردم نه به تو!»
💠 در روشنای طلوع آفتاب، آسمان چشمانش میدرخشید و با همین دستان خالی عزم #مقاومت کرده بود که از نگاهم دل کَند و بلند شد، پهلوی پیکر ابوالفضل و مادرش چند لحظه درددل کرد و باقی دردهای دلش تنها برای #حضرت_زینب (علیهاالسلام) بود که رو به حرم ایستاد.
لبهایش آهسته تکان میخورد و به گمانم با همین نجوای #عاشقانه عشقش را به #حضرت_زینب (علیهاالسلام) میسپرد که تنها یک لحظه به سمتم چرخید و میترسید چشمانم پابندش کند که از نگاهم گذشت و به سمت در حرم به راه افتاد.
💠 در برابر نگاهم میرفت و دامن #عشقش به پای صبوریام میپیچید که از جا بلند شدم. لباسم خونی و روی ورود به حرم را نداشتم که از همانجا دست به دامن محبت #حضرت_زینب (علیهاالسلام) شدم.
میدانستم رفتن #امام_حسین (علیهالسلام) را به چشم دیده و با هقهق گریه به همان لحظه قسمش میدادم این حرم و مردم و مصطفی را نجات دهد که پشت #حرم همهمه شد.
💠 مردم مقابل در جمع شده بودند، رزمندگان میخواستند در را باز کنند و باور نمیکردم تسلیم تکفیریها شده باشند که طنین #لبیک_یا_زینب در صحن حرم پیچید...
#ادامه_دارد
@yadvare_shohada_mishkindasht
3.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 حضور رئیس قوهقضائیه در محل ترور سردار سلیمانی
🔹آیتالله رئیسی: شهادت فرماندهان مقاومت بیپاسخ نخواهد ماند. این دو شهید بزرگوار، قهرمانان امت اسلامی و بشریتاند.
#حاج_قاسم
@yadvare_shohada_mishkindasht
15.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ فرق عمامه و تاج
فرق حضرت آقا 😍 و حضرت والا👺...
#دهه_فجر
#امام_خميني (ره)
@yadvare_shohada_mishkindasht
آسمونی شدن نه بال میخواد و نه پر
دلی میخواد به وسعت خود آسمون
مردان آسمونی بال پرواز نداشتن
تنها به ندای دلشون لبیک گفتند و پریدن
🌷شهید بهروز شیری 🌷
📎سلام ، صبـحتون شهــدایـی 🌺
@yadvare_shohada_mishkindasht
Mehdi Chenari - بیا 4 موزیکMehdi Chenari - Takbir_6048822379642094466.mp3
زمان:
حجم:
10.59M
🇮🇷موزیک تکبیر
✊اثری از خواننده همدانی (مهدی چناری)
✊همه با هم 21 بهمن ساعت 9 شب با طنین الله اکبر بر پشت بام ها
@yadvare_shohada_mishkindasht
🇮🇷امشب همه باهم ساعت ۹شب
به کوری چشم بدخواهان نظام و انقلاب
به کوری چشم فتنه گران و آشوب طلبان
امشب همصدا
همه با هم
ندای الله اکبر سر خواهیم داد.
@yadvare_shohada_mishkindasht
°•❤️🌸
پنـدار مـا ایـن اسـت..
کھ مـا مـانـده ایم وشـهدا رفـتھ اند اما حـقیقت آن اسـت
کھ زمـان ،ما را باخـود بـرده اسـت وشـهدا ماندھ اند.
شـهید سـید مـرتضی آویـنے
👈 پتوی سفید، پشتی قدیمی، موکت ساده، دیوارهای ساده و در نهایت یک لیوان چای برای پذیرایی از مهمانها...
لعنت به رسانههایی که نمیزارن مردم ببینن رهبری مثل خودشون زندگی میکنه.
@yadvare_shohada_mishkindasht
انا لله و انا الیه راجعون
پدر والامقامی که از بهترین سرمایه خویش گذشت و فرزند عزیز خود را درراه خدمت به اسلام و نظام مقدس جمهوری اسلامی نثار نمود، اسوه ایثار و نمونههای برتر استقامت و فداکاری است.
پدر شهید اقتدار وحید عزیزی ندای حق را لبیک گفت و بهسوی معبود خویش شتافت.
ضمن عرض تسلیت و همدردی با شما خانواده محترم، از پروردگار متعال علو درجات برای آن عزیز سفرکرده و شکیبایی و صبر جمیل برای بازماندگان مسألت داریم. ان شاء اللّه روح بلند آن مرحوم در بالاترین مراتب بارگاه قدسی با سالار و سرور شهیدان محشور و همجوار گردد.
صلوات و فاتحه ای نثار روح مرحوم قرائت فرمایید.
ستاد یادواره شهدای شهر مشکین دشت
@yadvare_shohada_mishkindasht
سالگرد شهادت شهید حسین خسرویان
بخشی اززندگی نامه شهید
شهید حسین خسرویان در تاریخ هشتم مرداد ماه سال یکهزار و سیصد و چهل و چهاردر خانواده ای متدین و مستضعف در یکی از روستاهای بیجار دیده به جهان گشود .پدرش نصرالله و مادرش دردانه نام داشت .دوران تحصیل را با موفقیتهای پی در پی پشت سرنهاد و با تشکیل بسیج به عضویت بسیج و پایگاههای مقاومت سطح شهر در آمد .
شهید خسرویان دوران تابستان را با کار کردن و نقاشی مدارس و اماکن دیگر می گذراند.شهید در آخرین توصیه به خانواده اش تأکید می کند که اگر شهید شدم و به یاد من افتادید نماز بخوانید تا دلهایتان آرامش یابد و ارتباط دوستی مسیر زندگی او را به جایی کشید که سال چهارم دبیرستان را با تمام شور و التهابش رها نمود و پای در رکاب پیر عشق خمینی کبیر نهاد.
سالها پیش حماسه ای در فکه جلوه گر شد که تاریخ خونین کربلا را به تصویر کشید.جانبازی و اسارت و شهادت شهید خسرویان یکی از خیل کاروانیان کربلا بود که در این خاک معطر و مطهر در عملیات والفجر مقدماتی به آغوش محبوب پر کشید و عطر پیکرش سالهای سال از خاک فکه به مشام می رسید و پس از عمری غریبی ، بی نشانی خداوند اراده فرمود تاپیکر مطهر ایشان و پنج تن از همرزمانش در طول مدت 14 سال در منطقه عملیاتی توسط گروه تحقیق و تفحص شهداء شناسایی وپیکر مطهرش بهمراه 6 شهید دیگر به وطن بازگشت
روحش شاد و یادش گرامی
@yadvare_shohada_mishkindasht