رسیدن به خدا چه زیباست و شهدا چقدر خاکی شدند که خدا برای دیدارشان بی تاب شد!
🌷شهیدبهمنی وند 🌷
📎سلام ، صبـحتون شهــدایـی 🌺
@yadvare_shohada_mishkindasht
🍃🌸 #تلــاوٺ_قرآטּ_صبحگاهے🌸🍃
80
ڪلام حق امروز هدیہ
به روح:شهید بهمنی وند
@yadvare_shohada_mishkindasht
قرارنبود
دوریمااینقدطولبڪشه...
#شلمچه...
@yadvare_shohada_mishkindasht
5.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دلتنگراهیاننور💔
@yadvare_shohada_mishkindasht
08.mp3
13.86M
💐🥀🕊🌹🕊🥀💐
#کتاب_صوتی
#من_زنده_ام
#خاطرات_آزاده_سرافراز
#خانم_معصومه_آباد
💐 قسمت #نهم💐
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
💐🥀🕊🌹🕊🥀💐
@yadvare_shohada_mishkindasht
💐🥀🕊🌹🕊🥀💐
8.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آنان که قلبشان زتو رخصت گرفته بود
سربندشان به نام تو زینت گرفته بود
از لحظه ای بگو که شلمچه غرور داشت
صدها محب فاطمه درآن حضور داشت
┈••✾❀•🌸•❀✾••┈•
کاروان راهیان نور مشکین دشت سال ۱۳۹۸
@yadvare_shohada_mishkindasht
✍️ #رمان_دمشق_شهر_عشق
#قسمت_چهل_و_دوم
💠 از اینهمه دستپاچگی، مادرش خندید و ابوالفضل دیگر دلیلی برای پنهانکاری نداشت که با نمک لحنش پاسخ داد :«داداش من دارم میرم تو راحت حرفاتو بزنی، تو کجا میخوای بیای؟»
از صراحت شوخ ابوالفضل اینبار من هم به خنده افتادم و خنده بیصدایم مقاومت مصطفی را شکست که بیهیچ حرفی سر جایش نشست و میدیدم زیر پردهای از خنده، نگاهش میدرخشد و بهنرمی میلرزد.
💠 مادرش به بهانه بدرقه ابوالفضل بهزحمت از جا بلند شد، با هم از اتاق بیرون رفتند و دیگر برنگشت.
باران #احساسش به حدی شدید بود که با چتر پلکم چشمانم را پوشاندم و او ساده شروع کرد :«شاید فکر کنید الان تو این وضعیت نباید این خواسته رو مطرح میکردم.»
💠 و من از همان سحر #حرم منتظر بودم حرفی بزند و امشب قسمت شده بود شرح #عشقش را بشنوم که لحنش هم مثل دلش برایم لرزید :«چند روز قبل با برادرتون صحبت کردم، گفتن همه چی به خودتون بستگی داره.»
نگاهش تشنه پاسخی به سمت چشمه چشمانم آمد و من در برابر اینهمه احساسش کلمه کم آورده بودم که با آهنگ آرمشبخش صدایش جانم را نوازش داد :«همونجوری که این مدت بهم اعتماد کردید، میتونید تا آخر عمر بهم #اعتماد کنید؟»
💠 طعم #عشقش به کام دلم بهقدری شیرین بود که در برابرش تنها پلکی زدم و او از همین اشاره چشمم، پاسخش را گرفت که لبخندی شیرین لبهایش را ربود و ساکت سر به زیر انداخت.
در این شهر هیچکدام آشنایی نداشتیم که چند روز بعد تنها با حضور ابوالفضل و مادرش در دفتر #رهبری در زینبیه عقد کردیم.
💠 کنارم که نشست گرمای شانههایش را حس کردم و از صبح برای چندمین بار صدای تیراندازی در #زینبیه بلند شده بود که دستم را میان انگشتانش محکم گرفت و زیر گوشم اولین #عاشقانهاش را خرج کرد :«باورم نمیشه دستت رو گرفتم!»
از حرارت لمس احساسش، گرمای #عشقش در تمام رگهایم دوید و نگاهم را با ناز به سمت چشمانش کشیدم که ضربهای شیشههای اتاق را در هم شکست.
💠 مصطفی با هر دو دستش سر و صورتم را پوشاند و شانههایم را طوری کشید که هر دو با هم روی زمین افتادیم.
بدنمان بین پایههای صندلی و میز شیشهای سفره #عقد مانده بود، تمام تنم میان دستانش از ترس میلرزید و همچنان رگبار #گلوله به در و دیوار اتاق و چهارچوب پنجره میخورد.
💠 ابوالفضل خودش را از اتاق کناری رسانده و فریاد #وحشتزدهاش را میشنیدم :«از بیرون ساختمون رو به گلوله بستن!» مصطفی دستانش را روی سر و کمرم سپر کرده بود تا بلند نشوم و مضطرب صدایم میکرد :«زینب حالت خوبه؟»
زبانم به سقف دهانم چسبیده و او میخواست بدنم را روی زمین بکشد که دستان ابوالفضل به کمک آمد. خمیده وارد اتاق شده بود و شانههایم را گرفت و با یک تکان از بین صندلی تا در اتاق کشید.
💠 مصطفی به سرعت خودش را از اتاق بیرون کشید و رگبار گلوله از پنجرههای بدون شیشه همچنان دیوار مقابل را میکوبید که جیغم در گلو خفه شد.
مادر مصطفی کنار دیگر کارکنان دفتر #رهبری گوشه یکی از اتاقها پناه گرفته بود، ابوالفضل در پناه بازوانش مرا تا آنجا برد و او مادرانه در آغوشم کشید.
💠 مصطفی پوشیده در پیراهن سفید و کت و شلوار نوک مدادی #دامادیاش هراسان دنبال اسلحهای میگشت و چند نفر از کارکنان دفتر فقط کلت کمری داشتند که ابوالفضل فریاد کشید :«این بیشرفها دارن با #مسلسل و دوشکا میزنن، ما با کلت چیکار میخوایم بکنیم؟»
روحانی مسئول دفتر تلاش میکرد ما را آرام کند و فرصتی برای آرامش نبود که تمام در و پنجرههای دفتر را به رگبار بسته بودند.
💠 مصطفی از کنار دیوار خودش را تا گوشه پنجره کشاند و صحنهای دید که لبهایش سفید شد، به سمت ابوالفضل چرخید و با صدایی خفه خبر داد :«اینا کیِ وقت کردن دو طرف خیابون رو با سنگچین ببندن؟»
من نمیدانستم اما ظاهراً این کار در جنگ شهری #دمشق عادت #تروریستها شده بود که جوانی از کارمندان دفتر آیه را خواند :«میخوان راه کمک ارتش رو ببندن که این وسط گیرمون بندازن!»
💠 و جوان دیگری با صدایی عصبی وحشیگری ناگهانیشان را تحلیل کرد :«هر چی تو حمص و حلب و دمشق تلفات میدن از چشم #رهبری ایران میبینن! دستشون به #حضرت_آقا نمیرسه، دفترش رو میکوبن!»
سرسام مسلسلها لحظهای قطع نمیشد، میترسیدم به دفتر حمله کنند و تنها #زن جوان این ساختمان من بودم که مقابل چشمان همسر و برادرم به خودم میلرزیدم.
💠 چشمان ابوالفضل به پای حال خرابم آتش گرفته و گونههای مصطفی از #غیرت همسر جوانش گُر گرفته بود که سرگردان دور خودش میچرخید.
از صحبتهای درگوشی مردان دفتر پیدا بود فاتحه این حمله را خواندهاند که یکیشان با #تهران تماس گرفت و صدایش را بلند کرد :«ما ده دیقه دیگه بیشتر نمیتونیم #مقاومت کنیم!»...
#ادامه_دارد
@yadvare_shohada_mishkindasht
خدایا کمک کن اگر در صف شهدا غایبیم، در صف پیام رسانان راهشان غایب نباشیم.
🌷شهیدصحبت الله احمدی 🌷
📎سلام ، صبـحتون شهــدایـی 🌺
@yadvare_shohada_mishkindasht
🍃🌸 #تلــاوٺ_قرآטּ_صبحگاهے🌸🍃
81
ڪلام حق امروز هدیہ
به روح:شهید صحبت الله احمدی
@yadvare_shohada_mishkindasht
عاقبتـــــ مقلدان خمینے😎
جـــــز شهادتـــــ نیستـــــ!!🕊
@yadvare_shohada_mishkindasht
#روزشمار
دفاع مقدس، شهدا و انقلاب اسلامی
✅ برخی از رویدادهای مهم
مطابق تقویم هجری شمسی (۹ نهم بهمن) 👇
🔹 عقب نشینی دولت غیرقانونی بختیار پس از تحصن روحانیون مبارز در دانشگاه تهران و راهپیمایی عظیم ۲۸ صفر در سراسر کشور (۱۳۵۷ ه.ش.).
👈 بازگشایی فرودگاه مهرآباد و سایر فرودگاه های کشور برای ورود حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) 🌺
👈 اعلام ۱۲ بهمن به عنوان زمان حضور حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) 🌺 در کشور توسط کمیته استقبال از حضرت امام
🔹 كارتر حدود سه ماه بعد از تسخیر لانه جاسوسی گفت (۱۳۵۸ ه.ش.):
👈 آمريكا حاضر به هرگونه كمكی به ايران در شرايط بحرانی است.
🔹 شهادت سردار رشید سپاه اسلام، سردار سرلشکر پاسدار، شهید 🌷 #حسن_باقری (غلامحسین افشردی) «جانشین فرمانده یگان زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی»
و سردار سرلشکر پاسدار، شهید 🌷 #مجید_بقایی «فرمانده قرارگاه کربلا»
در حین شناسایی قبل از عملیات #والفجر_مقدماتی در منطقه فکه (۱۳۶۱ ه.ش.).
🔹 هاشمی رفسنجانی، رئیس مجلس شورای اسلامی (۱۳۶۵ ه.ش.):
👈 من تصور می كنم زمان برای گفتگو يا مذاكره با آمريكا مناسب نيست.
👈 بزرگترين نگرانی، دارایی های ايران است كه هنوز در آمريكا بلوكه است.
🔹 پايان كار كنفرانس اسلامی و صدور قطعنامه ای در مورد جنگ تحمیلی عراق علیه ایران (۱۳۶۵ ه.ش.).
یادواره شهـدا
@yadvare_shohada_mishkindasht
🌹 پیکر مطهر "شهید احمد زارعی" از شهدای دوران دفاع مقدس، پس از ۳۸ سال با تلاش گروههای تفحص شهدا کشف و شناسایی گردید
@yadvare_shohada_mishkindasht