4_6021742778344540248.mp3
9.15M
#نماهنگ_اربعین
😭نمانده چیزی به قیام آخر...
یک یا حسین دیگر...
✊لبیک یا مهدی✊
🌷 حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
#ستاد_یادواده_شهدای_شهر_مشکین_دشت
@yadvare_shohada_meshkindasht
8.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅✅✅ دلیل ارادت تمام وکمال سردار شهید سلیمانی ره به رهبری شیعه .... حتما ببینید
اللهم احفظ قائدنا الامام خامنه ای الی ظهور الحجه
به برکت صلوات برمحمدوال محمد
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُم
🌷 حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
#ستاد_یادواده_شهدای_شهر_مشکین_دشت
@yadvare_shohada_meshkindasht
دلم شکسته_۲۰۲۱_۰۸_۲۹_۱۱_۴۹_۳۳_۵۷۷.mp3
10.2M
°•🌱
🔊 #صوتی | تنظیم #استودیویی
دلم شکسته...💔
کربلایی محمدحسین #پویانفر
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع
#عشاق_الحسین_محب_الحسین_ع
🌷 حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
#ستاد_یادواده_شهدای_شهر_مشکین_دشت
@yadvare_shohada_meshkindasht
✍کوله بارى پر زمهر انبیا دارد شهید
سینه اى چون صبح صادق، باصفا دارد شهید
#صبحتون_شهدایی
#شهید_عباسعلی_آتشگاهی
╔═.🍃🕊.═══♥️══╗
@yadvare_shohada_meshkindasht
╚═♥️════.🍃🕊.═╝
🍀 #السلام_علی_المهدی_عج 🍀
امروز #یکشنبه برابر است با :
🗓 7 شهریور 1400ه.ش
🗓 20 محرم 1443ه.ق
🗓 29 آگوست 2021 میلادی
🌸 ذڪر روز 🌸
#یا_ذل_الجلال_والاکرام
ای صاحب شکوه و بزرگواری
#ختم_قرآن
🔸صفحه ۱۷۷
🔸جزء ۹
جهت سلامتی #امام_زمان_عج
و #مقام_معظم_رهبری
وهدیه به روح #امام_راحل #و_شهدا
و #شهید_عباسعلی_آتشگاهی
╔═.🍃🕊.═══♥️══╗
@yadvare_shohada_meshkindasht
╚═♥️════.🍃🕊.═╝
YadamBoodi.mp3
4.21M
『 ♡ #بہ_وقت_مداحے 🎧 ♡ 』
تنها بودم یادم بودی هر جا من از پا افتادم بودی
#امام_حسین ♥️
🌷 حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
#ستاد_یادواده_شهدای_شهر_مشکین_دشت
@yadvare_shohada_meshkindasht
💠 قرار شبانه
روایت است که :
هر زمان جوانی دعای فرج مهدی (عج) را زمزمه کند، همزمان امام زمان دستهای مبارکشان را به سوی آسمان بلند می کنند و برای آن جوان دعا می فرمایند .
پس زمزمه می کنیم دعای فرج را به نیابت از #شهید_عباسعلی_آتشگاهی🌷
╔═.🍃🕊.═══♥️══╗
@yadvare_shohada_meshkindasht
╚═♥️════.🍃🕊.═╝
4_6025990732928518067.ogg
525.4K
فایل صوتی قرائت دعای فرج
با نوای علی فانی
╔═.🍃🕊.═══♥️══╗
@yadvare_shohada_meshkindasht
╚═♥️════.🍃🕊.═╝
27.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⏯ #شور
🎶 دوباره برگردم
🎤 #حاج_مهدی_رسولی
⚫️ #محرم
◼️ #یاحسین
••✾◆✾••🖤••✾◆✾••
🌷 حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
#ستاد_یادواده_شهدای_شهر_مشکین_دشت
@yadvare_shohada_meshkindasht
✍شهیدان از نفس افتادند تا ما از نفس نیفتیم، قامت راست کردند تا ما قامت خم نکنیم، به خاک افتادند تا ما به خاک نیفتیم
#صبحتون_شهدایی
#شهید_براتعلی_سبیانی
╔═.🍃🕊.═══♥️══╗
@yadvare_shohada_meshkindasht
╚═♥️════.🍃🕊.═╝
🍀 #السلام_علی_المهدی_عج 🍀
امروز #دوشنبه برابر است با :
🗓 8 شهریور 1400ه.ش
🗓 21 محرم 1443ه.ق
🗓 30 آگوست 2021 میلادی
🌸 ذڪر روز 🌸
#یا_قاضی_الحاجات
ای برآورنده حاجت ها
#ختم_قرآن
🔸صفحه ۱۷۸
🔸جزء ۹
جهت سلامتی #امام_زمان_عج
و #مقام_معظم_رهبری
وهدیه به روح #امام_راحل #و_شهدا
و #شهید_براتعلی_سبیانی
╔═.🍃🕊.═══♥️══╗
@yadvare_shohada_meshkindasht
╚═♥️════.🍃🕊.═╝
✨هُــــــوَالْمَـــــــحبــــــوب✨
#داستان_دنباله_دار
🌷 #هرچی_تو_بخوای
🌷 قسمت #سی_ویکم
محمد گفت:چی نه؟🤔
گفتم:
_قبلنا نورانی تر بودی.😄دلتو خوش نکن،لامپ هات خراب شدن.😝
محمد لبخند زد.☺️
-بادمجونی دیگه،😁اونم از نوع بم.. نوچ..آفت نداری.🙁😁
همه لبخند زدن.😊😊😊
-مال مرغوبی نیستی داداش.😐☝️(به مریم اشاره کردم)بیخ ریش صاحبت میمونی داداش.😁😉
همه خندیدن...😁😃😄😀
محمد هم که فضا رو مناسب دید شوخی میکرد.
ساعت سه و نیم🕞 بود و لحظه به لحظه به رفتن محمد نزدیکتر میشد و قلب همه مون فشرده تر...
دیگه نتونستم تحمل کنم.رفتم توی اتاقم تا نماز بخونم.😞😣✨
بعد نماز میخواستم برم سجده که محمد گفت:
_قبول باشه..برای منم دعا کن.
اومد جلوم نشست.ازدیدن اشکهام جا خورد.😭
ابروهاش رفت تو هم.سریع اشکهامو پاک کردم.گفت:
_حواسم بهت بود...بزرگ شدی.😊
نگاهش نمیکردم...
اگه نگاهش میکردم اشکهام😭 سرازیر میشد و محمد ناراحت میشد.ولی دلم میخواست این ساعت های آخر نگاهش کنم.گفت:
_چرا به من نگاه نمیکنی؟😊
-آخه...اشکهام..😔😢
زیر چونه مو و گرفت و سرمو آورد بالا
-به من نگاه کن.اشکهاتم اومد اشکالی نداره.😊
نگاهش میکردم و اشکهام بی اختیار میریخت.😭
-فکر کنم اونقدر بزرگ شدی که بتونم روت حساب کنم....حواست به مریم وضحی باشه.بیشتر ازقبل.مخصوصا مریم...بارداره.☺️
ازتعجب چشمهام گرد شد.گفتم:
_زن باردارتو میذاری و میری؟ اون به تو نیاز داره نه من.😳😥
-خوش گذرانی که نمیرم.😊
از حرفم شرمنده شدم.چند ثانیه سکوت کرد.بلند شد و رفت سمت در...
برگشتم سمتش.اونم برگشت و گفت:
_ممنون.امروز باشوخی های تو خداحافظی بهتر از دفعات قبل بود.😊
-محمد
-جانم؟
با بغض گفتم:برمیگردی دیگه؟😢
-آره بابا.بادمجون بم آفت نداره.😁 چراغهامم خاموش کردم،نور بالا نزنم تا حوریه ها اغفالم نکنن. 😂😜
بعد بلند خندید.
اومد نزدیک.سرمو گذاشتم رو شونه ش و آروم گریه میکردم.😣😢
مریم در زد...
از بغل محمد رفتم کنار و اشکهامو پاک کردم.محمد گفت:
_بفرمایید
مریم درو بازکرد و گفت:
_محمد،مامان کارت داره.😒
-باشه.الان میام.☺️
به مریم نگاه کردم....
چقدر خودشو کنترل میکرد تا گریه نکنه. محمد کلا به گریه کردن همه حساس بود و به گریه های مریم حساس تر،اصلا طاقت دیدن اشکهاشو نداشت.
مریم هم خیلی خوب محمد رو درک میکرد و پیش اون گریه نمیکرد.باهم رفتن بیرون.
محمد برگشت سمت من و گفت:
_یادت نره چی گفتم.
گفتم:_باشه
-راستی تا برنگشتم به کسی نگو مریم بارداره.😊
-چشم😞
-ولی خودت حواست بهش باشه ها.حالش زیاد خوب نیست.حتی خانواده ش هم نمیدونن.
-چشم داداش.اصلا تا شما بیای میرم خونه ی شما میمونم، خوبه؟😕😒
لبخندی زد و رفت بیرون...☺️
دیگه پاهام تحمل ایستادن نداشتن.روی صندلی نشستم و به مریم فکر میکردم.
ساعت نزدیک پنج بود... 😧🕔
ادامه دارد..
اولین اثــر از؛
✍ #بانـــومهدی_یارمنتظرقائم
╔═.🍃🕊.═══♥️══╗
@yadvare_shohada_meshkindasht
╚═♥️════.🍃🕊.═╝