#برشے_از_زندگینامه_شهید🌷
#سفر_راهیان_نور
فرودین سال ۱۳۹۰که ازراه رسیدتنهاچهارماه به #شهادت سیدباقی مانده بود...
سیدعبدالحسین که عادت داشت هرسال به سفر#راهیان_نور برودوگاهی هم روایتگری می کرد
فروردین سال ۱۳۹۰ شهیدموسوی نژادبه اتفاق #همسر وفرزندشان به کاروان راهیان نورمی پیوندند وبه مناطق عملیاتی دفاع مقدس می رونددرآن سفرکه کمترازچهار ماه به شهادت سیدباقی مانده بوداودرسکوت پراز #حسرت به همان مناطقی نگاه می کردکه برخی ازدوستان شهیدرادرآنجا ازدست داده بودانگارکه خبرهایی درراه باشدسیدعبدالحسین حال وهوای دیگرداشت..
#شهید_موسوے_نژاد🌷
🌺برشی از کتاب #قصه_دلبری
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
👈به روایت #همسر
نمیدانم گفتن دارد یا نه.
از طرف خانمها چند تا خواستگار داشت
مستقیم به او گفته بودند، آن هم وسط دانشگاه!!
وقتی شنیدم گفتم: چه معنی داره یه دختر بره به یه پسر بگه قصد دارم باهات ازدواج کنم😑
اونم با چه کسی! 🙄
اصلا باورم نمیشد🤭
عجیبتر اینکه بعضی از آنها مذهبی هم نبودند
حسابی کلافه شده بودم.نمیفهمیدم
که جذب چه چیز این آدم شدهاند😯
این سوال به ذهنم سوزن میزد و در مغزم جولان میداد.😣
به نظرم که هیچ جذابیتی در وجودش پیدا نمیشد😐
برایش حرف و حدیث درست کرده بودند
مسئول بسیج خواهران تاکید کرد:
✅وقتی زنگ زد، کسی حق نداره جواب تلفن رو بده الّا خودش!
برایم اتفاق افتاده بود که زنگ بزند و جواب بدهم
باورم نمیشد این صدا صدای او باشد😳
😍اصل این ماجرا را در کتاب بخوانید!
#قصه_دلبری
#عمار_حلب
#محمدعلی_جعفری
#حاج_عمار
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 #ڪلیپ
قطار مى رود
تو مى روى
تمام ایستگاه مى رود
و من چقدر ساده ام
که سال هاى سال
در انتظار تو
کنار این قطار رفته ایستاده ام
و همچنان
به نرده هاى ایستگاه رفته
تکیه داده ام
#قیصر_امین_پور
پ.ن: تقدیم به مناسبت سالروز شهادت
#خـداحـافـظ_عـزیـزم!
دردناڪ تـرین جمله ای ڪه یڪ
#همسـر به شـوهـر شهیـدش
میتـونه بگه: #شهـادتت_مبـارڪ_عـزیـزم...!
در معــراج شهـدا
#حمید_سیاهکالی_مرادی
#سالروزشهادت
#یادش_باصلوات 🌷
✨ #شبتون_شهدایی ✨🌙
#همسر شهید🥀
آقا کمیل، عاشق شهدا🥀 بود،
هر وقت دلش می گرفت، به مزار شهداء🥀 می رفت و با آنان درد و دل می کرد، اگه یه بی حجابی را می دید، شدیداً ناراحت می شد و می گفت: « دوست دارم بهشون بگم و أمر به معروف و نهی از منکر کنم و معتقد بود که این وظیفه همه است.
هیچوقت از گفتن یا حسین(ع)🥀 و یا زهراء(س)🥀 سیر نمی شد و هر وقت یا زهراء می گفت، اشک از چشمانش جاری می شد. سعی می کرد جلوی حاضران گریه نکند، هر وقت بغض می کرد به اطاق دیگری می رفت و برای خودش مدّاحی می گذاشت و به تنهایی گریه می کرد، وقتی بیرون می آمد چشمانش قرمز و پف کرده بود