فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹🕊🌹🕊🌹
خداحافظی همسر ❣شهید حمید سیاهکالی❣
عاشقانه سلام منو به سیدشهدا برسون😭
🌸⃟🌹🕊჻ᭂ࿐✰🌹🍃
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
@yadyaaran
🕊برای شادی روح شهدای عزیز اسلام به خصوص #شهید_حمید_سیاهکالی سلام الله علیه، سه شاخه گُل #صلوات هدیه کنید🌹
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
🌸⃟🌹🕊჻ᭂ࿐✰🌹🍃
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
@yadyaaran
یه شب بارونی بود.
فرداش حمید امتحان داشت.
رفتم تو حیاط و شروع کردم به شستن لباس ها ..
همین طور که داشتم لباس میشستم دیدم حمید اومده پشت سرم ایستاده...
گفتم اینجا چیکار میکنی؟
مگه فردا امتحان نداری؟
دو زانو کنار حوض نشست و دستهای یخ زدمو از تو تشت بیرون آورد و گفت:
ازت خجالت میکشم
من نتونستم اون زندگی که در شان تو باشه برات فراهم کنم
دختری که تو خونه باباش با ماشین لباسشویی لباس میشسته حالا نباید تو این هوای سرد مجبور باشه ..
حرفشو قطع کردم و گفتم :
من مجبور نیستم
با علاقه این کار رو انجام میدم
همین قدر که درک میکنی و قدر شناس
هستی برام کافیه...
#شهیدعبدالحمیدقاضیمیرسعی
🌸⃟🌹🕊჻ᭂ࿐✰🌹🍃
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
@yadyaaran
توی وصیت نامه اش
برایم نوشته بود: اگر بهشت نصیبم شد ؛
منتظرت میمانم باهم برویم... :)💚
#شهیداسماعیلدقایقی
🌸⃟🌹🕊჻ᭂ࿐✰🌹🍃
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
@yadyaaran
در حدود سال ١٣٥٥ که یک سال از زندگی مشترک من و عباس می گذشت، روزی از طرف یکی از دوستان عباس به میهمانی دعوت شدیم. در روز مقرر من و عباس با دختر چهل روزه مان به مهمانی رفتیم. پس از ورود دریافتیم که مجلس، مهمانی معمولی نيست، بلکه جشنی است که به مناسبت سالگرد ازدواج میزبان ترتیب داده شده، ولی با شناختی که از روحيه عباس داشته اند به دروغ به او گفته بودند که یک مهمانی ساده و معمولی است.
وضع زننده ای در مجلس حاکم بود. یک لحظه عباس را دیدم که صورتش سرخ شده و از شدت خشم تاب و تحمل را از دست داده است. چند دقیقه ای با همان وضع گذشت. آن گاه عباس از میزبان عذرخواهی کرد و از خانه بیرون آمدیم. عباس در آن تاریکی شب به تندی به طرف خانه می رفت. وقتی وارد خانه شدیم بغضش ترکید و پیوسته خودش را سرزنش می کرد که چرا در آن مجلس شرکت کرده است.
سپس لحظه ای آرام گرفت و به فکر فرو رفت بعد از جا برخواست وضو گرفت و شروع به خواندن قرآن کرد. آن شب او می گریست و قرآن می خواند. شاید می خواست تا با تلاوت قرآن، غبار کدورتی را که به خاطر شرکت در آن میهمانی بر روح و جانش نشسته بود بزداید.
آفرین بر شهدای ما که برای هدایت از آلودگی به اصیل ترین پاک کننده مراجعه می کردند. رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم می فرمایند: براستی این قلبها زنگار گیرد؛ همان طورکه آهن زنگار گیرد و جلای آنها قرائت قرآن است. (ارشاد القلوب، ص ٧٨)
🌹خاطره اى از همسر شهيد عباس بابايى
📚 كتاب "پرواز تا بی نهایت"
#راه_رسم_شهادت
#شهید_عباس_بابایی
🌸⃟🌹🕊჻ᭂ࿐✰🌹🍃
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
@yadyaaran
⭕️کارنامه ۱۰۰روزه دولت رئیسی
⁉️یک سوال؛
🔻آیت الله #رئیسی که در صد روز اول دولت این اقدامات مثبت را بعد از هشت سال مین گذاری دولت روحانی، انجام داده است در طول چهار سال چه میکند؟!
✅پس بهتر نیست به رئیسی برای خنثی سازی زمین های مینگذاری شده زمان بدهیم و مراقب ناامیدسازی توسط #جریان_تحریف باشیم؟!
🌸⃟🌹🕊჻ᭂ࿐✰🌹🍃
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
@yadyaaran
•
💠🌷💠 #سـیـره_شـہـداء
📁 از میان پیام ها
🔺 اوایلی که سنگ مزار یادبود #شهید_ابراهیم_هادی نصب شده بود و مردم برای زیارت و عرض حاجت به کنار مزار آن شهید گمنام می رفتند، یکی از رفقای صمیمی ابراهیم هادی را دیدم که از این اتفاق ناراحت بود!
❓به او گفتم اشکال کار کجاست؟ اینجا مزار یک #شهید_گمنام بوده که سنگ یادبود شهید هادی را روی آن نصب کرده اند.
🌃 گفت: چند شب پیش خواب ابراهیم هادی را دیدم. از اینکه مردم می آیند و از ابراهیم هادی حاجات شان را می خواهند، ناراحت بود! نه اینکه نمی تواند مشکل مردم را برطرف کند، او تا زنده بود این کار را انجام میداد و حالا نیز همین طور است. اما ناراحت بود که چرا مردم ما اهل بیت را رها کرده و به سراغ او آمده اند، علت ناراحتی ابراهیم همین بود.
📙 برگرفته از کتاب یاران ابراهیم
🌹 #شهید_ابراهیم_هادی
⚘نثار روح مطهرش صلوات⚘
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
🌸⃟🌹🕊჻ᭂ࿐✰🌹🍃
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
@yadyaaran
باورکردنی نیست ولی حقیقت دارد
خاطره ای از ۱۸ سال اسارت سیدالاسراء، شهید سرلشگر خلبان حسین لشگری، اولین اسیر ایرانی در جنگ تحمیلی و آخرین اسیری که آزاد شد.
وقتی بازگشت از او پرسیدند:
این همه سال انفرادی را چگونه گذراندی؟
◽️و او گفت: برنامه ریزی کرده بودم و هرروز یکی از خاطرات گذشته ام را مرور می کردم.
◽️سالها در سلول های انفرادی بود و با کسی ارتباط نداشت،
⚪️قرآن را کامل حفظ کرده بود،
⚪️زبان انگلیسی می دانست
⚪️و برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود.
🌷حسین می گفت:
از هیجده سال اسارتم ده سالی که تو انفرادی بودم سالها با یک "مارمولک" هم صحبت میشدم!
🌷بهترین عیدی که این ۱۸ سال اسارت گرفتم، یک نصفه لیوان آب یخ بود!
عید سال ۷۴ بود، سرباز عراقی نگهبان یک لیوان آب یخ می خورد می خواست باقی مانده آن را دور بریزد، نگاهش به من افتاد، دلش سوخت و آن را به من داد، من تا ساعت ها از این مسئله خوشحال بودم،
این را بگویم که من مدت ۱۲ سال ( نه ۱۲روز یا ۱۲ ماه)در حسرت دیدن یک برگ سبز و یک منظره بودم، حسرت ۵ دقیقه آفتاب را داشتم...
خاطرات دردناک
.ناصر کاوه🌹🥀🌹🌷⚘🌷🌺 چه پاسخی دارندمسولان اختلاس گر وزراندوز واشراف پیشه ؟؟!!
🌸⃟🌹🕊჻ᭂ࿐✰🌹🍃
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
@yadyaaran