🔷 شهید آوینی: «آزادى در تمدّن امروز غرب عین اتّباع و قبول عبودیت اهواء نفسانى است و ملازمه این آزادى با فساد نیز از نشانه هایى است كه مؤید این عرایض می باشد.
🔹علاّمه طباطبایى (ره) در جلد هفتم ترجمه المیزان صفحه ۱۷۳، روز افزون شدن حجم فساد را در تمدّن امروز بشر مؤیدى بر مفاد این آیه می شمارند: وَلَوِاتَّبَعَ اَهْوائَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمواتُ وَالْاَرْضُ وَمنْ فیهِنَّ. و اگر حق از اهواء ایشان تبعیت كند، آسمان ها و زمین و آنكه در آن است فاسد خواهد شد.»
🔸منبع کتاب «حکومت فرزانگان»
┏━━━🌹🍃🌷━━━┓
@yadyaaran
┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
🍃🌸 بسم الله الرحمن الرحیم
🔅 امام صادق(ع) :
🌴 زیارت قبر امام حسین علیه السلام از بهترین کارهاست که میتواند انجام یاد.
📚 مستدرکالوسائل،ج۱۰،ص۳۱۱
🔅#ذکرروز: یاذالجلال و الاکرام
📆 تقویم روز
📌 یکشنبه
☀️ 22 مرداد ۱۴۰۲ هجری شمسی
🌙 26 محرم 1445 هجری قمری
🎄13 آگوست 2023 میلادی
✨ مناسبت روز :
. روز تشکلها و مشارکت اجتماعی
🔷 شهید آوینی: «سعی کردم خودم را از میان بردارم تا هر چه هست خدا باشد و خدا را شکر بر این تصمیم وفادار مانده ام.
🔹البته آنچه انسان می نویسد همیشه تراوشات درونی خود او است. همه هنرها این گونه اند. کسی هم که فیلم می سازد، تراوشات درونی خود او است، اما اگر انسان خود را در خدا فانی کند، آنگاه این خدا است که در آثارش جلوه گر می شود.
🔹حقیر چنین ادعایی ندارم، ولی سعیم بر این بوده است.»
🔸منبع: «وصیت نامه خودنوشت شهید آوینی»
┏━━━🌹🍃🌷━━━┓
@yadyaaran
┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
9.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽
📹 ببینید | «شهید عزیز»
🔻شهید حاج قاسم سلیمانی: نحوه شهادت شهید حججی، یک نمونه کوچکی بود از آن همه مصیبت بسیار عظیم و بزرگی که در کربلا اتفاق افتاد.
🔹به مناسبت ۱۸ مرداد، سالروز شهادت محسن حججی
جانفدا
┏━━━🌹🍃🌷━━━┓
@yadyaaran
┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
12.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اصغر پاشاپور از شجاعترین فرماندهان ایرانی مدافع حرم
🚩 سردار رشید اسلام حاج اصغر که یکی از یاران بسیار نزدیک حاج قاسم و از فرماندهان بسیار شجاع و رشید سپاه قدس در سوریه بود، اوکه نتوانست دوری فرماندهاش را تحمل کند
وبعدازشهادت حاج قاسم. طولی نکشید که آسمانی شد🌷
#شهید_اصغر_پاشا_پور
┏━━━🌹🍃🌷━━━┓
@yadyaaran
┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻استاد عالی
🔻علامت مومن بودن؛تنظیم زندگی با امام زمان
#امام_زمان
🔷 ماجرای ۲۲ مرداد ۵۷ و عملیات شهید محمد بروجردی در رستوران خوانسالار تهران و محل تجمع آمریکاییها چه بود؟
🔸راوی: حدوداً یکربع، کنار جوی خیابان غربی هتل لاله اشک میریختم. با توجه به آن صحنه بسیار زشتی که میدیدم. دختران جوان ما در بغل مردان ۷۰-۶۰ ساله آمریکایی، چنان در یک شرایط نامناسبی قرار گرفته بودم که تصمیم گرفتم خودم با یک جیپ پر از مواد منفجره، اصلاً یک عملیات انتحاری در اینجا انجام بدهم و آمدم با شهید بروجردی این قضیه را در میان گذاشتم. او با یک آرامش خاصی گفت: اینجا را بگذارید بعد، ما یک جای بهتری پیدا کردیم، نیاز هست که شما یک بررسی بکنید.
🔸این بود که با هم آمدیم خوانسالار و ایشان آن را به من نشان داد. خوانسالار رستوران محل تجمع آمریکاییها بود. تقریباً بالاتر از میدان آرژانتین. ما خوانسالار را با شهید احمدی شناسایی کردیم و آنجا رفتوآمدهای زیادی داشتیم، طوری هم برخورد داشتیم که تمام نقاط شک و تردید را پوشانده بودیم. خیلی راحت میرفتیم، میآمدیم. با آن انعامهایی که به گارسونهای آنجا میدادیم، بخصوص به دربانها میدادیم، تقریباً آن احساس شکی که در آنها وجود داشت را از بین برده بودیم.
🔸تا شب انفجار چندینبار ما آن ساک انفجار را بردیم، با لباسهای مختلف با کراوات، بدون کراوات، لباسهای اسپرت، حتی با لباسهای ورزشی آنجا میرفتیم، منتها بدون اینکه داخلش مواد منفجره باشد. تا آن شبی که رفتیم برای انفجار. آن شب یک دگرگونیای در چهره شهید احمدی دیدم. یعنی شبهای قبل هم میرفتیم، اما این دگرگونی را در چهره شهید احمدی ندیدیم. اصلاً ایشان چهرهاش طور دیگری شده بود و احساس میکردیم آن موقع میخواهیم عملیات انجام بدهیم.
🔸ما زمان انفجار را تقریباً روی ۹۰ ثانیه گذاشته بودیم، یعنی یک دقیقه و نیم. ۹۰ ثانیه زمان انفجار را تنظیم کردیم در دو چاشنی، که اگر هر کدام عمل نکرد، آن یکی عمل کند. ضامن آتشزن آن را، هر دو را با هم کشیدم. من یک دقیقه قبل از اینکه آتشزنی انفجار را بکشم، به شهید احمدی گفتم: از رستوران بیرون برود.
🔸بعد از اینکه کارم را انجام دادم، درست ساک در دستم بود، آمدم راهپلههای خوانسالار، دیدم شهید احمدی دارد برمیگردد. گفتم چه شد؟ گفت: کیف جا مانده. من دست انداختم شانه ایشان را گرفتم. گفتم برمیگردیم کیف را میبریم. گویا دربان به ایشان اشاره کرده بود که کیفتان جا مانده.
🔸نمیدانم چهطوری این را توضیح بدهم، ایشان اصلاً باید شهید میشد، چون با آن فشاری که من شانه ایشان را گرفتم و ایشان یک مرتبه خودش را کند. حتی صدایش هم کردم: «عباس برگرد» حالا ساک را میبردیم. کیف را میبردیم و ایشان مستقیماً رفت به سمت انفجار. درست لحظهای که من از ضلع خیابان رد میشدم، انفجار رخ داد و دیگر برای من مسجل بود، میدانستم احمدی شهید شده.
🔸اصلاً حالت دگرگونی به من دست داد و شرایط بسیار بدی را آن موقع داشتم. تا میدان آرژانتین آمدم. صدای آژیر آمبولانسها میآمد، باز با توجه به همه مسائل به محل حادثه و انفجار برگشتم، بلکه بتوانم شهید احمدی را ببینم. متأسفانه یک ۸-۷ دقیقهای را هم آنجا بودم که خیلی هم شلوغ شده بود، بعد پلیس و ساواکیها آمدند.
🔸با آن قدرت انفجاری که به وجود آورده بودیم محل کاملاً ویران شده بود. جنازههای آمریکاییها را میآوردند و زخمیها را میآوردند، ماشینهای مخصوص آمریکاییها آمده بود برای حمل جنازههایشان و دیگر پلیس آمد. یک مقداری مشکوک شدم به قضیه، آمدم به سمت شهید بروجردی و سر قراری که داشتیم. وقتی که من ایشان را دیدم، نتوانستم خودم را نگه دارم. بغض و حالتی به من دست داد که با صدای بلند گریه میکردم. ایشان میپرسید: عباس کو؟ من نمیدانستم به ایشان چه بگویم.
🔸به هر جهت ایشان آن شب، تنها امید بود برای من، گفت خب این مسئله شاید برای تو هم پیش آمد. گفتم کاش برای من پیش میآمد، برای ایشان اصلاً این قضیه پیش نمیآمد. بعد متوجه شدیم که شهید احمدی یک دست و یک پایش را در آن انفجار از دست داد و شهید شد.
🔸ما بعد از انفجار خوانسالار، به دو زبان انگلیسی و فارسی اعلامیههای بسیار زیادی را با آن نیروهایی که داشتیم در سراسر کشور پخش کردیم و عجیب اینجا بود که بعضی از نیروهای خودمان نمیدانستند این انفجار را گروه خودمان انجام داده و بدون اینکه با اسم گروه آشنا بشوند با ما همکاری میکردند.
🔸این قضیه بازتاب بسیار گسترده جهانی داشت. به خصوص برای آمریکا این انفجار اصلاً وحشتناک بود. آنها بسیاری از افرادشان را بعد از این انفجار، از ایران بیرون کشیده بودند. بخشی از امریکاییهایی که در ایران مانده بودند، بیشترشان به عنوان مستشار بودند.
♦️منبع: «سایت تاریخ ایرانی، ۱۲ فروردین ۱۳۹۰، کد خبر: ۵۹۴»
┏━━━🌹🍃🌷━━━┓
@yadyaaran
┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
40.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
♻️ میشود مثل آقای مجتبی رمضانی از پشت تریبون هیأت انتقاد کرد ولی با دشمن همراهی نکرد.
┏━━━🌹🍃🌷━━━┓
@yadyaaran
┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
شهید در خانه ی ما زنده است!
لباس نظامی اش را به چوب لباسی اتاق زده ام
و وقتی حقوق می گیرم، می گذارم در جیبش!
بچه ها که وسیله ای می خواهند، می گویم:
از بابا پول بگیرید و بخرید...
#همسرشهیدمحمدبلباسی🕊🌹
┏━━━🌹🍃🌷━━━┓
@yadyaaran
┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
باسلام ❤️
دلگویه نادر❤️❤️ ...یاد پدرو مادرو خواهرو برادران ..آسمانی .......
🍃🌺صلوات🌺🍃
❤️رباعیّات ..و...❤️
❤️❤️تقدیم به خوبان ❤️❤️
چه خوش روزی منو توداشته ایم دوست
که یادش. هم. برای. ما نیکوست
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
چه روز ها.یی که باخواهر برادر
کنار سفره با. بابا و مادر
همه باهم. به دور یک سَماوَر
صفاء بودو صمیمیت سراسر
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
ولی صدحیف. دگر مادر نداریم
به خانه سایه اش برسرنداریم
به رفت و آسمانی. شد. مادر
صدای. نازنین. گوهر .نداریم
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
دیگر آن. روز. زیبا بر نگردد
دیگرهیچکس برام مادرنگردد
بسوزم و بسازم .زین جدایی
خدا بر من کسی یاور. نگردد
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
من و تنهائیه ماه و ستاره
کنم برآسمان گاهی نظاره
زکف دادم پدرو مادرم را
دوچشمانم ترو دل بی قراره
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
التماس دعا....
شادی روح همه پدر مادران .آسمانی صلوات.......
..خادم الحسین .....توحیدی کریمی .......