یک عراقی در خاطراتش گفته است:
- یک هفته بعد از سقوط هویزه به آن جا رفتیم. شهر بزرگ و خوبی بود. همه چیز داشت. مغازه ها و خانه ها را سربازهای ما غارت کردند. در محله ای که ما مستقر بودیم یک زن و شوهر پیر و تنها ماندگار شده بودند. به آن ها غذا می دادیم. آن ها می گفتند: «این جا خاکِ ایران است و شما عراقی هستید. شما این جا چه می کنید؟»
پیرزن یک دختر داشت که شهید شده بود. در یکی از روزها آن ها به مقرّ ما آمدند تا غذا بگیرند. یکی از افسرهای ضد اطلاعات ما آن دو را دید. او ستوان کریم بود. ستوان کریم با عصبانیت پرسید: «چرا به این ها غذا می دهید؟»
چند ساعت بعد دستور داد پیرزن و پیرمرد را پیش او ببرند. آن دو از ترس می لرزیدند. ستوان کریم یک گالن نفت آورد و روی پیرزن خالی کرد. بعد کبریت زد. پیرزن در آتش می سوخت، جیغ می زد و به این سو و آن سو می دوید. پیرمرد هم ضجّه می زد. ستوان کریم پیرمرد را کشان کشان به طرف رودخانه شهر برد. دست و پایش را با سیم تلفن بست و او را در رودخانه انداخت. او چندبار در رودخانه بالا و پایین رفت و سپس ناپدید شد.
خداوند به زودی انتقام آن دو را از ستوان کریم گرفت. در همان روزها خمپاره ای از راه رسید و در میان جمع ما افتاد. بعد منفجر شد. گرد و خاکی همه جا را پر کرد. غبارها که خوابید ناباورانه دیدیم هیچ کس هیچ زخمی برنداشته بود؛ اما ستوان کریم تکه تکه شده بود...
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
┏━━━🌹🍃🌷━━━┓
@yadyaaran
┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
با نوچههایش از کوچهای رد میشد، دید سیدی شال سبز به کمر بسته با کمی اثاثیه در کوچه نشسته است. از او پرسید: چرا اینجا نشستهای؟ سید گفت: صاحب خانهام جوابم کرده... طیب به نوچههایش گفت: وانت بیاورند اثاثها را داخل وانت ریختند و به خانهای نوساز بردند که طیب برای خودش ساخته بود ولی هنوز در آن ننشسته بود.
طیب به سید گفت شناسنامهات را بیاور و خانه را به نامش کرد. وقتی کلید خانه را به سید میداد، گفت: از مادرت حضرت فاطمهی زهرا(سلام الله) بخواه که خانهای در آن دنیا برایم فراهم کنه...
شهید طیب حاجرضایی
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
┏━━━🌹🍃🌷━━━┓
@yadyaaran
┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
🇮🇷وظیفه روحانیون و خواص در شناسایی اصلح در انتخابات
🔷س 2452: وظیفه روحانیون و خواص در قبال شناساندن فرد اصلح چیست؟ آیا از لحاظ شرعی تکلیفی بر عهده آنها می باشد؟
✅ج: همگان به ویژه خواص و علما وظیفه دارند با حداکثر دقت افراد اصلح را با حجت شرعی شناسایی کرده و به مردم معرفی کنند و مردم را در انتخاب درست یاری دهند. عدم دخالت خطرناک است؛ دخالت بدون بصیرت و حجت هم خطرناک است.
#انتخابات
#مجلس_قوی
#انتخاب_اصلح
📚مشاورمعترف و احکام
💐رضازاده
9.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷 ۱۵ بهمن سالروز شهادت شهید مدافع حرم سید جواد محمدی مفرد گرامی باد. ملتمسانه می خواهم که شوق شهادت شهید و صحبت های این بزرگوار و عاقبت وی را ببینید.
♦️شهید آوینی: «امام (ره) ما را آموخت که عرفان را با مبارزه جمع کنیم و خود بهترین شاهد بود که بر این مدعا که عرفان عین مبارزه است و از این پس دیگر چه داعیهای میماند برای آنان که عرفان را به مثابه امری کاملاً شخصی بهانه واماندگی خویش میگرفتند؟
♦️او کتاب و سنت را در وجود خویش تفسیر کرد و مجهولات شریعت و طریقت را با مفتاح مبارک حیات خویش گشود و ما میدانستیم که جهاد اصغر شرط لازم جهاد اکبر است و اولیای مقرب خدا در تمام طول تاریخ همواره بر همین شیوه زیستهاند.»
🔸منبع: کتاب «آغازی بر یک پایان»، مقاله «داغ بی تسلی»
#روایت_فتح_آوینی_عضو_شوید👇
@ravayatefathavini
❣دانشجوی پزشکی بود, اما تمام و کمال در خدمت انقلاب. چه بسیار مجروحین انقلاب را که مخفیانه در خانه های مخفی درمان نکرد. پرونده قطوری در ساواک داشت, چند بار هم طعم شکنجه های ساواک را چشید.
می گفت:در شکنجه گاه ساواک, زیر ناخنم سوزن فرو کردند و زیر ان اتش گرفتند. سوختم اما کلامی نگفتم. ناخنم را کشیدند سکوت کردم. شروع کردند با کابل و سیم شلاق زدن باز چیزی نشنیدند.
تیمسار پهلوان مهره کثیف شاه, شخصا در باز جویی حاضر شد. گفت کار بیهوده می کنید. می خواهید با مشت سندان اهنی را خرد کنید!
🌷زره پوش جلو بیمارستان سعدی ایستاده بود. رفتم ببینم چه خبر است, چند سرباز مرا گرفتند و به زور سوار ماشین کردند. خبر به دکتر فقیهی رسید. به سمت ماشین دوید. اسلحه به سمتش گرفتند. سینه اش را چاک داد, لوله اسلحه فرمانده را روی سینه اش گذاشت و گفت اگر شیر اسلام خورده ای بزن!
فرمانده خجالت کشید, من را ازاد کرد و با دکتر راهی!
🌷 ابراهیم یک بلند گو دستی داشت که با ان شعار می داد. یک روز بالای خوابگاه رزیدنت ها ایستاده و مرگ بر شاه می گفت. افسر هر چه فریاد زد, تیرهوایی شلیک کرد حریف ابراهیم نشد.دست اخر گفت:دکتر اصلا هم مرگ بر تو, هم مرگ بر شاه بس کن دیگه!
دکتر خندت اش گرفت,اما همچنان فریاد می زد مرگ بر شاه!
🌷🌾🌷
شهید دکتر سید محمد ابراهیم فقیهی
شهید پیشمرگ کرد مسلمان احمد قادری:
شهید بزرگوار در سال ۱۳۴۸ در شهرستان سقز استان کردستان بدنیا آمد
در همان کودکی و در حالی که هشت نه سال بیشتر نداشت به نماز روی آورد و بیشتر اوقات در صف نماز جماعت حاضر میشد و نماز را در مسجد به جماعت اقامه میکرد. پدرش کارگر شهرداری بود و او را با دست رنج حلال بزرگ کرده بود در تحصیل علم به دوره ابتدایی بسنده نمود و با وجود اینکه در عنفوان نوجوانی قرارداشت به جرگه درآویش درآمد و با حضور در مسجد و تکایا به ذکر و مناجات میپرداخت به گونهای که در مسیر حق قرار گرفته بود.پدرش میگفت: من که او را بزرگ کرده بودم وقتی که فعالیت مذهبی او را میدیدم هم خوشحال بودم و هم به حال و وضعش غبطه می خوردم مقید بود، که همواره وضو داشته باشد و از اینکه توفیق یافته بود تا به عنوان پیشمرگ مسلمان کرد در سپاه انجام وظیفه کند، خدا را شکر گزار بود و با شور و شوق ماموریتهای محوله را انجام میداد. در مدت کوتاه حضورش در لباس پاسداری از اسلام و انقلاب اسلامی بارها مورد تهدید قرار گرفت و حتی به خانه پدرش شبانه ضد انقلاب حمله کرد و یک بار توسط عوامل وابسته به گروهکها با ماشین او را زیر گرفتند و از ناحیه پا به سختی آسیب دید و چند ماه در بیمارستان بستری شد و سرانجام در شهریور ماه سال ۱۳۶۲ خداخواست در حالی که از مسجد بر میگشت پس از ساعتها حضور در جلسه ذکر و مناجات و عبادت و بندگی او را به همراه دوست و همرزم شهیدش آزاد حسن زاده در داخل شهر در ساعت 11 شب توسط ضدانقلاب دستگیر و با انتقال به خارج شهر مظلومانه هر دو را بی دفاع به گلوله بستند و مشیت الهی بر آن شکل گرفت تا با وضو و به هنگام بازگشت از مسجد شربت گوارای شهادت را بنوشد.
مادرش نقل میکند: زمانی که به شهادت رسیده شنیده بودم که گلوله به سینه اش اصابت نموده است، مدتها بی تابی کردم و برای مظلومیتش گریه و زاری نمودم شبی در عالم رویا به خوابم آمد پیراهن سفیدی به تن داشت احساس کردم نگران است از او پرسیدم شنیدهام که سینهات را شکافتهاند در حالی که سینه سپر کرده بود گفت: میبینی که من سالم هستم چرا گریه میکنی و من فهمیدم از گریه زیاد و بی تابی من نگران است
شادی روحش الفاتحه مع صلوات التماس دعا فرج آقا امام زمان عج و شفا بیماران ان شاالله زیارت عتبات عالیات و آخر عاقبت به خیری
اوباما، رئیس جمهور اسبق آمریکا، کتاب خاطراتی دارد به اسم سرزمین موعود. خواندنی و قابل توجه. آنجا میگوید هفده سالم بود که در تلویزیونهای دنیا، شبانه تصویر مردی با ریشهای سپید و چشمان نافذ پیامبرگونه را نمایش دادند که پیروزمندانه از تبعید برگشت و میان دریای طرفدارانش از هواپیما خارج شد. سیسال بعد وقتی رئیسجمهور شدم، فهمیدم که بزرگترین مسائل پیشروی من، حاصل انقلاب اوست.
راستش انگار این خاطرهی مشترک همهی ما با آقای اوباماست. خاطرهی مشترک عاشقان نسل سوم خمینی، با رئیسجمهور آمریکا! ما هم وقتی اولبار در کودکی تصویر ابهتمند پیرمردی با شنل و کلاه سیاه و ریشهای بلند و مهربان را در تلوزیون دیدیم؛ یا وقتی در کلاس دوم دبستان، همراه بقیه همکلاسیها، روی تصویر او در صفحه اول کتاب فارسی، خطخطیهای کودکانه کردیم؛ هیچگاه نمیدانستیم که چندسال بعد وقتی عقلرس شدیم قرار است که او مرد اثرگذار زندگیمان باشد، تصویرش بالای همهی عکسهای دیوار اتاقمان نصب شود. بنیادهای عقیدتیمان روی تفکرات آن پیرمرد شنلپوش کلاهمشکی بنا شود و برای آرمانهای بلند او جوانهایمان را به میدان بفرستیم. برای آرمانهای آن تصویر مهربان پیامبرگونه در صفحه اول کتاب فارسی.
#مهدی_مولایی
#دهه_فجر🇮🇷
#امام_روحالله♥️
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
┏━━━🌹🍃🌷━━━┓
@yadyaaran
┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
🌊 همین چادر نشینان #هفت_تپه بودند که روزی پرچم مقدس امام رضا(ع) را بر فراز مناره مسجد #فاو به اهتزار در آوردند...و دنیا متحیر ماند که آنها چگونه از #اروند خروشان گذشتند و دل به دشمن زدند.
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
┏━━━🌹🍃🌷━━━┓
@yadyaaran
┗━━━🌷🍃🌹━━━┛