.
♻️ یادگاری وحشتناکی که حماس در شهر صهیونیستنشین جا گذاشت!
🔰 یک عکاس صهیونیست، عکسی از شهر صهیونیستنشین کیبوتص بئری ثبت کرده است که اخیرا توسط نیروهای حماس مورد حمله زمینی قرار گرفته بود. احتمالا حماس به صورت عمدی پرچم ایران را برای نتانیاهو جا گذاشته تا پیامی را به او بدهد...!
🔺برای دیدن تحلیلهای حمید رسایی عضو کانال شوید🔻
eitaa.com/joinchat/389677056C798a6dc5a1
مشکلات انسان های کوچک را
متلاشی می کند ؛
و انسان های بزرگ را متعالی!
#شهید_چمران
@alzahrasalamollah🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زن زندگی آزادی در رژیم صهیونسیتی
اونوقت همین وحوش کودک کش با بهانه فوت طبیعی #مهسا_کومله دنبال به فحشا کشوندن جامعه با این شعار دروغ بودن...
💡 هوش سفید| سید علیرضا آلداود
🇮🇷 جنگ شناختی | سواد رسانهای 👇
@aledavood 👈 عضو شوید
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
📚مسابقه کتابخوانی سرباز روز نهم
🎁همراه با جوایز ارزنده برای ۵ نفر برگزیده
❗️بدون نیاز به خرید کتاب !!!
محتوای مسابقه را به صورت روزانه از کانال مرکز آفرینشهای هنری سپاه ری مطالعه کنید
#سرباز_روز_نهم
هر روز از یازدهم تا پایان آبان ماه با ما همراه باشید
تاریخ مسابقه ۳۰ آبان
---
https://eitaa.com/MarkazafarineshhayeREY1402
🔰 مرکز آفرینش های هنری سپاه حضرت عبدالعظیم الحسنی ( ع ) - ری🔰
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔰🔰🔰🔰🔰🔰
مسابقه کتابخوانی #سرباز_روز_نهم
شماره ۱
راوی: غلام عباس حاجینصیری
زمینی انتهای خیابان پاسداران شهرک سپاه کُهَنز یک عقبرفتگی داشت که متعلق به شرکت تعاونی دررباطکریم بود. از آنها اجازه گرفتیم تا زمانی که ساخت و ساز انجام ندادهاند پایگاه بسیج را آنجا راه بیندازیم. آقای بهرامی به شهرداری شهریار رفت و گفت ما ۲۵۰ خانوار هستیم و هیچ جایی را برای کار فرهنگی نداریم. جوانهایمان هم رو به رشد هستند و نیاز دارند که چنین پایگاهی داشته باشیم. شهردار گفت یکبار بچههای سپاه کانکس زدند؛ دیگر از آنجا بلند نشدند و برای ما دردسر شد. حاج آقا ریش گرو گذاشت و گفت ماتعهد اخلاقی میدهیم هرزمانی که این آقایان خواستند زمینشان را بسازند یا تا زمانی که مسجدی ساخته شود، بیشتر نمانیم. قبول کردند و ما هم دو تا کانکس از سپاه آوردیم. به هر صورت پایگاه از نظر فیزیکی شکل گرفت و مانده بود فعالیت در آن.
صفحه ۴۳
🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸
هر روز از یازدهم تا پایان آبان ماه با ما همراه باشید
تاریخ مسابقه ۳۰ آبان
---
https://eitaa.com/MarkazafarineshhayeREY1402
🔰 مرکز آفرینش های هنری سپاه حضرت عبدالعظیم الحسنی ( ع ) - ری🔰
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔰🔰🔰🔰🔰🔰
مسابقه کتابخوانی #سرباز_روز_نهم
شماره ۲
راوی: سجاد ابراهیمپور
بعد از دبیرستان تازه میرفت مهستان. از پاساژ مهستان که میآمد، یک بغل عکس شهدا، پلاک، عطر و چفیه با خودش میآورد. اینها را از آنجا میخرید و در کانکسش به قیمت خرید میفروخت. او مسئول کار فرهنگی بود و من تدارکات. گهگاهی به کانکسش سر میزدم. بچههای شهرک خیلی از شهدا را از کانکس او شناختند.
اورکت سبز پدرش را میپوشید و آستینهای بلندش را چند لا تا میزد. توی همان کانکس کوچکش روایت فتح پخش میکرد. گاهی وقت بیکاری، شبها در پایگاه بسیج هم دور هم مستند روایت فتح میدیدیم.
بعد از مدتی با کمک پدرش مغازهای در کهنز اجاره کرد تا به قول خودش همه بتوانند از محصولات فرهنگی او استفاده کنند. میگفت: « فقط بچههای شهرک سپاه از کانکس فرهنگی پایگاه استفاده میکنن. من میخواهم مغازه اجاره کنم تا بتونم برای همه کُهَنز کار فرهنگی کنم.»
در همان چند ماه هم تأثیر خوبی در محلههای کُهَنز گذاشت و عکس شهدا به سرعت بین بچههای کُهَنز دستبهدست شد؛ هرچند خود مغازه خیلی زود به خاطر مسائل مالی بسته شد.
صفحه ۴۸
🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸
هر روز از یازدهم تا پایان آبان ماه با ما همراه باشید
تاریخ مسابقه ۳۰ آبان
---
https://eitaa.com/MarkazafarineshhayeREY1402
🔰 مرکز آفرینش های هنری سپاه حضرت عبدالعظیم الحسنی ( ع ) - ری🔰
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔰🔰🔰🔰🔰🔰
مسابقه کتابخوانی #سرباز_روز_نهم
شماره ۳
راوی: سجاد ابراهیمپور
هر دوی ما به مسجد امیرالمؤمنین(ع) میرفتیم. آن زمان کار در فضای مسجد، خصوصا برای بچههای کم سن و سال روی زمین مانده بود. فعالیت برای ما و بزرگترها را حاج آقا بهرامی دست گرفته بود اما کسی بچهها را حساب نمیکرد و برای آنها برنامه نداشت. مصطفی حس کرد باید برای بچهها برنامهریزی کند و برای پُر کردن این خلأ فعالیت میکرد. برای مثال در پایگاه آتاری میگذاشت تا بچهها بازی کنند یا تفنگ بادی میآورد و بچهها را میبرد به زمینخاکی و مسابقه تیراندازی راه میانداخت. حتی از پول خودش گذاشت و از حاج آقا هم کمک گرفت و برای آنها تلویزیون و آتاری و ضبطصوت خرید.
مصطفی آنموقع به خاطر خوشفکری و ذهن فعالی که داشت، خوب فهمید که باید چه کسانی را جمع کند. درباره نحوه ارتباط با نوجوانها کتاب روانشناسی کودک میخواند. حتی ارتباطش با سبحان، برادر کوچکم، خیلی بهتر از ارتباط من با او بود. مصطفی یک دسته از نیروهای نوجوان درست کرده بود و فقط خود او بزرگتر آن جمع بود. اسلحه و بیسیم به آنها میداد تا انگیزهشان برای حضور در بسیج بیشتر شود.
صفحه ۵۰
🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸
هر روز از یازدهم تا پایان آبان ماه با ما همراه باشید
تاریخ مسابقه ۳۰ آبان
---
https://eitaa.com/MarkazafarineshhayeREY1402
🔰 مرکز آفرینش های هنری سپاه حضرت عبدالعظیم الحسنی ( ع ) - ری🔰
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔰🔰🔰🔰🔰🔰
مسابقه کتابخوانی #سرباز_روز_نهم
شماره ۴
راوی: محمدعلی محمدی
وقتی آمد سمت ما و یک شوت زد زیر توپ، لباس خاکی پوشیده بود. از همان شوتی که زد معلوم بود که زیاد اهل فوتبال نیست؛ اما آن صبحِ جمعه با ما قاتی شد و یک دست گل کوچیک با هم زدیم. بعد هم آنقدر بگوبخند راه انداخت که کمکم از طرح رفاقتش خوشمان آمد و بالاخره ما را کشاند به الغدیر [ نام پایگاه].
حالا دیگر برنامه فوتبالمان جمعهها صبح جایش را داده بود به زیارت عاشورا. چشمم به ساعت مسجد بود تا بیاید. هر جمعه، هشت و نیم صبح سلام زیارت عاشورا را میداد. وقتی میآمد همان لباس خاکی را پوشیده بود، با عکس کوچکی از امام و آقا روی سینهاش. از این لباسها برای ما هم جور کرده بود. بی هیچ حرفی ما را هم شیفته امام و رهبری کرد.
آنقدر از جنگ و جبهه برایمان حرف زد که ما هم عاشق آن لباس خاکی شدیم. طول کشید تا فهمیدم جمعهها آمادهباش است و برای همین لباس رزم میپوشد.
آمادهباشِ ظهور بود.
صفحه ۵۳
🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸
هر روز از یازدهم تا پایان آبان ماه با ما همراه باشید
تاریخ مسابقه ۳۰ آبان
---
https://eitaa.com/MarkazafarineshhayeREY1402
🔰 مرکز آفرینش های هنری سپاه حضرت عبدالعظیم الحسنی ( ع ) - ری🔰
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•