هدایت شده از سيداحمد حسينى الست
داعش سياه - داعش سفيد دو روى يك سكه €€€€€€€€€€€€€€€€€€€€ عموما داعش را يك مشت ريشوى كريه وحشى كه سر ميبرد تجاوز و تخريب و ويران ميكند مى شناسيم كه در عراق و سوريه سر بر اوردند و بعدها امريكائى ها اعتراف كردند كه انها را خود ساخته و پرداخته اند اما واقعيت اينست كه داعش با روپوش سياه و پرچم مشگى تنها يك نماد از شجره خبيثه است جلوه ديگر ان داعش سفيد است كه خطرناك تر از نوع سياه ان است در اين مورد خواهم نوشت
هدایت شده از F M
🔻تیر باران مترجم کتاب
✍️رضا شاه برای نشان دادن خصومت خود با هر گونه فعالیتها و گرایشهای نازی خواهانه، دستور تنبیه شدید محرکان را صادر می کرد. محسن جهانسوز، نویسنده و مترجم جوانی که کتاب «نبرد من» هیتلر را به فارسی ترجمه کرده بود، به عنوان مشخص ترین نماد نازی گرایی؛ محاکمه و به اعدام محکوم شد و در اسفند ماه ۱۳۱۸ تیر باران گردید.
حجتالاسلام سید احمد حسینی الست
🔻تیر باران مترجم کتاب ✍️رضا شاه برای نشان دادن خصومت خود با هر گونه فعالیتها و گرایشهای نازی خواهان
رضا پالانى سفاك صاحبان فكر و نويسندگان و مترجمين را اعدام ميكرد چون مى ديد كه پالان ندارند و دوست داشت همه مثل او خرگدار باشند دشمنان عقل و انديشه در طول تاريخ با تكيه بر زر و زور و جهل مردم همواره توانسته اند بر گرده ملت ها سوار شوند و سوارى بگيرند
رجبيه
اين شب هاى رجبى و پر رمز و راز را تبريك عرض ميكنم شبهائى كه هم بلند هستند و فرصت تماشاى رقص عارفان و اهل معنا و ملائك را به ما ميدهند هم ميلاد مولا و ايام اعتكاف و تهجد را ياد آور ميشوند حال و هواى علامه طبا طبائى و آية الله حائرى شيرازى را در اين ايام ديده بودم و حال و هواى مرحوم سيد على آقاى قاضى را هم در لابلاى كتب خوانده ام بهمين دليل خود را مغبون و عمر باخته مى بينم و خودم را لعنت مى كنم هنوز قيامت نيامده خيمه حسرت و غبطه بپا كرده ام .... شب دير وقت بود آقا صلاح ندانست به مدرسه و حجره ام برگردم قرار شد همانجا در زير زمين منزل كه محل استراحت و تهجد آقا بود گوشه اى بخوابم ، جا انداخت و من خوابيدم خود به نماز ايستاد اما خوابم نمى برد اندكى كه چشمم گرم مى شد و چرتى مي زدم ناگهان از خواب مى پريدم هر بار كه بيدار شدم ديدم آقا همچنان روى سجاده ايستاده صدائى از او شنيده نمى شود احتمالا مراعات حال مرا ميكرد اما ميديدم كه چهار ستون بدنش مى لرزد به پهناى صورتش اشگ مى ريزد در آن خلوت و سكوت شب رجبى آقا چه حالى داشت از اواخر شب تا دم دماى صبح يكسره ايستاده بود گاه عنان از كف ميداد لرزه هاى اندامش و اشگ هاى بى گريه و بى صدايش اندكى نمايان مى شد خجالت كشيدم كه بلند بشوم و حداقل دو ركعتى نماز بخوانم صدائى از درونم نهيب ميزد بدبخت ميخواهى ادا در بيارى؟ بگير بخواب اقا خودش ميداند كه اينكاره نيستى بالاخره براى نماز صبح بلند شدم وضو گرفتم آقا بعد از ساعتها كه مثل چوب خشك ايستاده بود و اشگ مى ريخت يك مرتبه به سجده افتاد منتظر ماندم سجده طولانى اش تمام شد تهجدش را به پايان برد به نماز صبح ايستاد اقتدا كردم ديدن ترك هاى درشت پاشنه هاي پايش ، اندام لاغر و استخوانى و قد بلندش و آن ايستادن طولانى و باران اشگ اش شد خاطره حقير از يك شب رجبى آية الله حائرى شيرازى او كه هر شب اش و همه سال و همه عمرش چنين گذشت سوره هاى بلند و دعاها و زيارات را هر شب ايستاده ميخواند به درگاهش تضرع ميكرد ميگريست تمام اراده اش را در مقابل مى نهاد تا شياطين خستگى و خواب و سستى را بر او مستولى نكنند وقتى نماز را شروع ميكرد با سرما و گرما و همه محيط بيگانه مى شد نه چيزى مى ديد نه چيزى مى شنيد نه چيزى حس ميكرد از همه منقطع مى شد غرق در " او" مى شد اين اوصاف را در وصف كمّل عرفا شنيده بودم اما شنيدن كى بود مانند ديدن من آنشب ديدم و لمس كردم قريب پنجاه سال از آن شب ميگذرد اما همچنان روح ام را سيراب ، دلم را پر از حسرت و افسوس ميكند تازه مى فهمم كه چقدر عوضى زيسته و عوضى آمده ام ، خدايا خودت رحم كن و ما را از رجبيون قرار ده مرا به خودم باز گردان آن مردان مرد را از ما راضى بگردان آمين يا رب العالمين
💠https://eitaa.com/yakhabir
توهم گفتگو ***** غربگرايان سرگردان بين گفتگو و مذاكره گاه به نعل ميزنند گاه به ميخ هم از آخور ميخورند هم از توبره هدف خام كردن مردم كلاه برداشتن و كلاه گذاشتن است عليرغم تمام زورى كه زده اندهنوز نتوانسته اند گفتگو را جاى مذاكره قالب كنند چون در هر اجمال و تفصيلى ناخواسته نيّات و اهداف شوم خود را لو داده اند
مانده ام شعر از شعور آيد يا شعر شعور زايد اشتقاقم لنگ ميزند وقتى به شَعر و شعير شُعار ميرسم نه شاعرم كه حرمت شعائر دارم و نه زاهد رندم كه تقوى القلوب اش دانم حائر كويش ميمانم تا رخ نمايد و حيرت زدايد
سرنوشت مردم - نظر مردم ********************** يك روشنفكر متعهد به سرنوشت مردم مى انديشد نه نظر مردم و مى كوشد تا نظر مردم را معطوف به سرنوشت شان كند بهمين دليل مبتلا به عوامفريبى نمىشود اما روشنفكر غربگرا تلاش ميكند نظر مردم را جلب كند تا سوارى بگيرد و سرنوشت شان را به سياهى و تباهى بكشد
زمستان...
در زمستان، بهار یخ زده است
غیرتِ روزگار یخ زده است
قطرهای از عمل، اگر هم بود
در هجومِ شعار یخ زده است
حرف از انسانیت نزن، آنهم
در شبی مرگبارِ یخ زده است
پنجره غصهدارِ دردی نیست
پیش چشمش بخار یخ زده است
در غریبی و غربتِ غزه
کودکی بیقرار یخ زده است
.....
در کناری بخاریِ گرمش..
شاعری شرمسار یخ زده است
#غزه_جنایت
#زمستان_غزه
#احمد_رفیعی_وردنجانی
شور دیدارت اگر شعله به دلها بکشد
رود را از جگر کوه به دریا بکشد
گیسوان تو شبیه است به شب، اما نه!
شب که اینقدر نباید به درازا بکشد
خودشناسی قدم اول عاشق شدن است
وای بر یوسف اگر ناز زلیخا بکشد
عقل، یکدل شده با عشق، فقط میترسم
هم به حاشا بکشد هم به تماشا بکشد
یکی از ما دونفر کشته به دست دگری است
باش تا کار من و عقل به فردا بکشد
زخمی کینهی من! این تو و این سینهی من
من خودم خواستهام کار به اینجا بکشد
حال با پای خودت سر به بیابان بگذار
پیش از آنی که تو را عشق به صحرا بکشد
#فاضلنظری
ذهن فقير و شكم فقير ********************** ذهن گرسنه خطرناك تر از شكم گرسنه است ذهن كه فقير شد عوضى فكر ميكند عوضى تصميم ميگيرد و عوضى عمل ميكند از درك مصلحت و منافع خود عاجز ميشود دوست را دشمن و دشمن را دوست مى بيند شكم گرسنه را ميتوان با وعده غذائى سير كرد اما ذهن فقير و گرسنه را ..... معمولا شكم سير ذهن گرسنه را مى پسندد
هدایت شده از سيداحمد حسينى الست
غزه - لس انجلس ميدان تفكر و عبرت ************* غزه ى مظلوم ١٣ سال است در محاصره است مردم محبوس و فقيرند در واقع فقيرترين نقطه جهان كه بيش از ١٣ ماه است وحشيانه بمباران و كشتار ميشود در ان سو لس انجلس ، كاليفرنيا ، هاليوود مظهر زر و زور و تزوير ثروتمند ترين نقطه جهان . اولى را اصحاب شيطان ميكوبند دومى را اسباب و ابزار خدا ميسوزد تقابل خدا و شيطان در يك تابلو ، اكنون نوبت غربگرايان است كه دست به انتخاب بزنند خدا يا شيطان بزرگ ؟! ايا شرافت يك انتخاب عقلانى و اخلاقى را خواهند داشت ؟ بعيد ميدانم مگر انكه پوست انداخته و از لجاجت با خدا دست بردارند
انا و علىُ ابوا هذه الامة ************ ميلاد امير المومنين و روز پدر بر شما سرور گرامى مبارك على كه در " جاذبه و دافعه " جمع اضداد گشت شهيدى در وصف اش عاجز ماند و "على از زبان على "را نگاشت آن ديگرى تنهايت يافت و تنهائى ات را با " على تنهاست " فرياد زد آنكه رندانه مى نوشت و شهريار سخن نام گرفت با " على اى هماى رحمت " به سراغت آمد امام حكيم ما نيز دفتر انقلابش را به نام تو مزين ساخت مگر نه آنكه امت تو نيز با شعار " ما اهل كوفه نيستيم على تنها بماند " وفاى خويش را فرياد كشيد ، اى كه حرم به احترام تو شكافت امروز بازوى حيدرى ات آيا شود كه ديوار قلعه جهود بر كَنَد ؟