eitaa logo
پیش به سوی ظهور
9.3هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.8هزار ویدیو
5 فایل
🌺اللهم عجل الولیک الفرج🌺 #‌مذهبی_‌فرهنگی_‌بصیرتی ارتباط بامدیر ✅انتقاد_‌پیشنهاد ✅ارسال مطالب ✅تبادل @reza133z تاریخ تأسیس کانال۹۶/۱۰/۲۲ کانال دوم ما ( #بصیرت_بیداری ) حتما عضو شوید { @basirat21 }
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🍃 🍃 💐آیت الله بهاء الدینی می‌فرمایند:💐 💢 شش ساعت از شب گذشته بود، چراغها خاموش و اهل خانه همه خوابیده بودند، ناگهان صدای کوبیدن در، مرا از خواب بیدار کرد. در را گشودم دیدم زنی ایستاده است، چون مرا دید گفت: 💢‌حاج آقا چراغ بقالی روشن است. در را بستم و به اتاق رفتم، ‌در ذهن خود می‌گذراندم که این چه خبری بود، آن هم در این وقت شب چرا بعضی‌ها مزاحمت می‌کنند. چشمها را روی هم گذاشتم که بخوابم، صدای خفیفی شنیدم. دقت کردم، حدس زدم حرکت سوسک باشد، ‌چراغ را روشن کردم دیدم دو بزرگ و سیاه نزدیک بچه کوچکمان در حال راه رفتن هستند، فوراً آنها را از بین بردم. چراغ را خاموش کردم، ناگهان متوجه شدم که آن زن بیدار کردن ما و سبب نجات این طفل معصوم بوده است ⭕️اگر تیغ عالم بجنبد زجای ⭕️نبرد رگی تا نخواهد خدای 🌸🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🌸 💢🌷 @yamahdi313z 🌷💢
🍃🌸🍃 💢👈ملا مهرعلی خویی در مسجد نشسته بود که جوانی برای سوالی نزد او آمد و گفت: پدرم قصاب است و در ترازو می کند، ⚜🍃 💠👈اما خدا در این دنیا کند؟ آیا خدا هوای ثروتمندان را بیشتر دارد؟ ملامهرعلی گفت: بیا با هم مغازه پدرت برویم.✨🌷 ✅👈وارد مغازه پدر شدند . ملا مهرعلی از پدرش پرسید: این همه خرمگس های زرد آیا فقط در قصابی تو وجود دارد؟ قصاب گفت: ای شیخ درست گفتی من نمی دانم چرا همه خرمگس های شهر در قصابی من جمع شده و روی گوشت های من می نشینند؟✨🌷 💢👈ملا گفت: به خاطر این که هر روز 2 کیلو کم فروشی می کنی، هر روز خرمگس هستند دو کیلو از گوشت های حرام را که جمع می کنی جلوی چشمان تو بخورند. و کاری از دست تو بر نیاید.✨🌾 💠👈 ملا مهرعلی به انتهای مغازه رفت و چوب کوچکی از سقف کنار زد ، به ناگاه دیدند که زنبورهایی کندوی عسلی در کنار چوب سقف قصابی ساخته اند که عسل های شهد فراوانی دارد که قصاب از آن بی خبر بود. رو به پسر قصاب کرد و گفت:✨🍃 ✅👈 پدرت هر ماه قدری گوشت اندازه کف دست به پیرزنی بی نوا می بخشد و این زنبور های عسل هم ، هدیه خدا به او بخاطر این بخشش است. ملا علی رو به پسر کرد و گفت: ای پسر بدان که او حرام را و حلال را هرچند حرام را جمع می کنی و حلال را می بخشی. پس ذره ای در عدالت او در این دنیا بر خود تردید راه نده✨🌸 ✅👈مرحوم ملا مهرعلی خویی صاحب قصیده معروف (( ها علی بشر کیف بشر)) است که مزارش در تپه ای در خروجی شهر خوی قرار دارد و حدود 150 سال پیش در این مکان دفن شده است. در شهر خوی مشهور است که او وصیت کرد در تشیع جنازه من همه مردم شهر بیایند، و کسی خانه خود ننشیند. زمانی که جنازه او را برای دفن می بردند، زلزله ای مهیب آمد و شهر را ویران و بسیاری را کشت و آنجا بود مردم فهمیدند پیام وصیت او چه بود.✨🌷 🍃🌸🍃 💢💠 @yamahdi313z 💠💢
🍃🌸🍃 💠👈چرا امام زمان (عج) ؟🔻🔻 ✅استاد ضیاءآبادی(حفظه الله): 💠👈در كتابي خواندم، شايد در حدود دويست، سيصد سال پيش جمعي از در نجف اشرف مجتمع بودند. از آدم هاي بسيار و مقدّس. روزي با خودشان نشستند و گفتند: چرا امام نمي ‌آيد؟ 💢👈در صورتي كه ما بيش از سيصد و سيزده نفر كه او لازم دارد هستيم. به اين فكر افتادند كه سرّ تأخير در ظهور را به دست آورند. تصميمشان بر اين شد كه از بين خودشان يك نفر را كه به تأييد همه خوبترينشان هست، انتخاب كنند و او را بفرستند در مسجد كوفه يا سهله تا اعتكاف كند و از خود امام بخواهد كه سرّ تأخير در ظهور را بيان بفرمايد.🤔 💠👈جمعيّت خودشان را به دو قسمت تقسيم كردند و قسمت بهتر را باز به دو قسمت و همچنين تا آن فرد آخر را كه از همه بهتر و مقدّس ‌تر و زاهد تر بود انتخاب كردند كه او به مسجد سهله يا مسجد كوفه برود. ✅👈او هم رفت و بعد از دو سه روزي برگشت. پرسيدند چه طور شد؟ گفت: راست مطلب اين‌ كه من وقتي از نجف بيرون رفتم و رو به مسجد سهله راه افتادم با كمال تعجّب ديدم شهري بسيار آباد و خرّم در مقابل من ظاهر شد. جلو جلو رفتم. پرسيدم: اينجا كجاست؟ گفتند: اين شهر صاحب الزمان است و امام كرده است. 💢 بسيار خوشحال شدم و شتابان به در خانه‌ي امام رفتم. كسي آمد و گفتم: به امام بگو فلاني آمده و اذن ملاقات مي ‌خواهد. او رفت و برگشت و گفت: آقا مي ‌فرمايند: شما فعلاً خسته اي، از راه رسيده‌اي. برو فلان خانه (نشاني دادند) آنجا مرد بزرگي هست.🔹🔸 💠👈ما دختر  او را براي شما تزويج كرديم. آنجا باش و هر وقت كرديم، بيا. من خوشحال شدم. به آن آدرس رفتم و خانه را پيدا كردم. از من خيلي پذيرايي كردند و آن دختر را به اتاق من آوردند، هنوز ننشسته بودم كه درِ اتاق را زدند. گفتم: كيست؟ گفت: از طرف امام. مي‌ فرمايند:🔻🔻 ✅👈 بيا! مي‌ خواهيم قيام كنيم و شما را به جايي بفرستيم. گفتم: به امام بگو امشب را كنيد. گفت: فرموده‌ اند: همين الآن بيا. گفتم: بگو من امشب تا اين را گفتم ديدم هيچ خبري نيست. نه شهري هست، نه خانه‌اي هست و نه عروسي. من هستم و صحراي نجف ؛معلوم شد مكاشفه اي بوده و خواسته‌اند به ما بفهمانند كه ما هنوز براي آمدن امام زمان (عج) . 🍃🌸🍃 💢🕊 @yamahdi313z 🕊💢