eitaa logo
مـَـــســیــرِ ظُهـــور
1.4هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
22.8هزار ویدیو
141 فایل
گفتیـم در دنیایی کـه از هر طـرف بــه ارزشهـایــمـان میتـازنـد شـاید بتـوانیم قـطـره ای بـاران باشیم در این شوره زار مردمان آخرآلزمان و مــا هــم مــدل زنــدگـیـمـان روش بودنمـان و زیبـایـی آرمـانهـا و دانسته هایمان را زمزمه کن @Fatemaa_L تبلیغات نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤲 این دعا را قدر بدانیم... الهی اَمَرتَنی بِالدّعاءِ وضَمنتَ الاجابة ولیس من صفاتک یا سیدی و اَن تَامُرَ بِاالسّوال وتَمنَعُ الْعَطیّه😭🤲 الهی اَدعوکَ کما اَمَرْت فَاسْتَجِب لِی کَما وَعَدتْ اِنَّکَ لاتُخلِفُ المیعاد 🤲🤲🤲 🎙حجت الاسلام عاملی _______________ «»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
29.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دعای باران دعای نوزدهم صحیفه سجادیه بخوانیم با اضطرار بخوانیم تا خداوند عنایت کند. خدا چشم های اشکبار را بی پاسخ نمی گذارد. دنبال علت نگردید. علت العلل و رافع حاجات خود خداوند است.
🍂🍃 🍃 ⚡️تلنگر میگفت : پاک بودن‌ به این نیست که فقط تسبیح برداری و ذکر بگی پاکی به‌ اینه که تو موقعیت گناه ،از گناه فاصله بگیری اون لحظه ای که میتونی گناه کنی ، ولی نمیکنی 🌟ثوابش از هزاردور تسبیح انداختن بیشتره رف
سعی می کرد در حضورش کمتر غیبت بشه. همیشه سرصحبتی که بوی غیبت می داد، یا آنجا را ترک می کرد، یا صحبت را عوض می کرد.
"خدایا ما نمی‌خواهیم مردم عراق را بکشیم. ما می‌خواهیم را از بین ببریم که هم ما و هم عراقی‌ها را می‌کُشند. خدایا این موشک را به باشگاه افسران بزن." موشک شلیک شد پس از چند دقیقه رادیو BBC اعلام کرد "یک موشک باشگاه افسران عراقی را منهدم کرده و تعداد زیادی از افراد حاضر در آن کشته شده‌اند"
7.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ستاره‌های خدمت شهید🕊🌹 یادش گرامی وراهش پررهرو ❣
🌷 زمستان بود. به طور طبیعی در آوردن پا از پوتین و وضو گرفتن قدری سخت است عباس می توانست در اتاق فرماندهی ساختمان تربیت جهادی نماز مغرب و عشاء را به تنهایی بخواند ولی می دیدم که او مرتب در حسینیه سید الشهداء (ع) در نماز جماعت شرکت می کند. گاهی بعد از نماز جماعت در حسینیه امام علی (ع) و یا در حسینیه آیت الله بهاءالدینی سخنرانی بود راه دور بود و سوئیچ ماشین اداری هم در دست عباس بود. اما من ندیدم که عباس به تنهایی با وسیله نقلیه سپاه به نماز بیاید بلکه ایشان با لباس آراسته و پوتین و پیاده در نماز جماعت حضور پیدا می کرد.
آفتاب‌نزده از خانه زد بیرون. همین‌طور آمد و نشست کنار راننده که بروند اهواز. از کرمان راه افتادند و دو سه ساعت بعد رسیدند به سیرجان. آن موقع بود که حرف دل فرمانده آمد سر زبانش. معلوم شد قلبش را پشت در خانه‌اش جاگذاشته و آمده. به راننده‌اش گفت: «دیشب شب ازدواجم بود.» حاج‌آقا شما می‌موندید. چرا اومدید؟ نه، جبهه الان بیشتر به من نیاز داره. به ‌جای رخت دامادی، لباس رزم به تن آمده بود پشت خاکریز، توی سنگر، وسط میدان نبردی که آتش و خمپاره و گلوله از زمین و آسمانش، جای نقل‌ونبات را گرفته بود. تازه‌عروس خانه‌اش را از همان روزها سپرده بود به خدا. یقین داشت که خدا بیشتر از خود حاجی مراقب اوست.