کربلای معلی_۲۰۲۳_۰۷_۳۱_۲۲_۲۰_۰۹_۱۵۱.mp3
4.74M
سلام میشناسی منو
🎙#امیر_کرمانشاهی
«لبیک یاحسین»
✍️ جهاد تبیین به عشق سید الشهدا🙏
#کربلای_معلی🎙
#به_کانال_خودتان_بپیوندید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اسمت یا حسین
«لبیک یاحسین»
✍️ جهاد تبیین به عشق سید الشهدا🙏
#کربلای_معلی🎙
#به_کانال_خودتان_بپیوندید
کربلای معلی_۲۰۲۳_۰۷_۱۸_۱۱_۰۵_۲۸_۹۴۵.mp3
7.2M
روضه
کسب اجازه میکنیم از صاحب عزا
🎙#جواد_غفاریان
«لبیک یاحسین»
✍️ جهاد تبیین به عشق سید الشهدا🙏
#کربلای_معلی🎙
کربلای معلی_۲۰۲۳_۰۸_۰۱_۱۶_۴۵_۰۵_۹۴۰.mp3
9.63M
ای بزرگ هاشمیان زینب
🎙#حسین_سیب_سرخی
«لبیک یاحسین»
✍️ جهاد تبیین به عشق سید الشهدا🙏
#کربلای_معلی🎙
کربلای معلی_۲۰۲۳_۰۸_۰۱_۱۶_۴۶_۰۵_۱۱۰.mp3
10.42M
دل من شده گریان حسین
🎙#حسین_طاهری
«لبیک یاحسین»
✍️ جهاد تبیین به عشق سید الشهدا🙏
#کربلای_معلی🎙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سربازان با غیرت خمینی در اردوگاه اسرا کاری کردن که خبرنگار خارجی بره حجاب سر کنه
#غیرت🌷
#سرباز_خمینی🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•°
#ببینید🌿
راهم از حسین دوره ولی
راهم از حسین جدا نیست...
🎙•| #حْـآجْمَــهٓـــدےرَســٓـولـے
📸 ۳۷ شهید مظلوم فراجا در پنج ماه نخست سال
🔺 آری؛ امنیت اتفاقی نیست...
#رفیق_شهیدم🌹
توی مغازهها و کوچه و خیابان خیلی حرص میخورد. مدام به خانمها تذکر میداد که #حجاب شان را درست کنند. اگر گوش نمیکردند، خودخوری میکرد. توی بستنیفروشی، مغازهدار آهنگ زن گذاشته بود. رفت گفت: یا صداش رو قطع کن یا میریم. طرف خاموش کرد...
شهید مدافع حرم🕊🌹
#محسن_حججی
#رفیق_شهیدم 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نگویید خانم چادری بلکه بگویید شهید زنده⁉️
🎤 استاد شجاعی
💐 درود بر تو بانو عفیفه محجبه 💐
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج
#سواد_رسانهای
#حجاب
عزیزان حتما این کلیپو ببینید....بسیار جای تامل داره..درباره فردای ایران بهد از نظام جمهوری اسلامی...
البته ب کوری چشم دشمنان تا انقلاب حضرت حجت این نظام پابرجا ومحکم خواهد بود.ان شاءالله
ماجرای خواب مرحوم آیت الله هستهای اصفهانی :*
🍁 من خیلی دوست داشتم که در عزای حضرت سیّدالشّهداء (ع) در مجلسی که موردنظر حضرت زهرا (س) است شرکت داشته باشم. لذا خیلی توسّل میکردم که به من بنمایاند کدام مجلس مورد توجّه ایشان است. خیلی به این موضوع پافشاری میکردم.
🍁 تا اینکه روزی حضرت را درخواب دیدم. از ایشان سؤال کردم که سیّدتی و مولاتی، اینهمه مجلس در عزای فرزند بزرگوار شما، سیّدالشّهداء (ع) وجود دارد، کدامیک از این مجالس مورد توجّه شماست؟
🏴 فرمودند: هر جاییکه پرچم عزای حسین ما خورده باشد ما آن مجلس را دوست داریم و به آن مجلس توجّه داریم.
🍁 من دوباره پرسیدم، چون غرض من آن بود مجلس خاص الخاصّی که در نظر است بدانم. لذا پرسیدم که یا سیّدتی و مولاتی، کدامیک از این مجالس بیشتر مورد توجّه شماست؟ مجدّداً فرمودند: هرجایی که پرچم عزای حسین ما خورده شود ما آنجا را دوست داریم به آن هم توجّه داریم.
🍁 سه باره پرسیدم: سیّدتی و مولاتی، کدامیک بیشتر مورد توجّه شماست؟ باز فرمودند: هرجا که پرچم عزای حسین ما خورده باشد ما آنجا را دوست داریم و به آنجا توجّه داریم.
امّا اینکه تو میپرسی - نام و آدرس یک مجلسی را دادند- و گفتند خود ما هم در این شرکت میکنیم، امّا هرجا که پرچم عزای حسین ما زده شود ما آنجا را دوست داریم و به آن توجّه داریم.
مرحوم آقای هستهای میگوید من وقتی ازخواب بیدار شدم آدرس آنجا را گرفتم، آن محل را نمیشناختم. رفتم و راهنمایی شدم. وقتی به آن محل وارد شدم، یک جوی آبی بود و خانمی سر جوی آب نشسته بود، داشت استکان میشست (هنوز آنموقع در تهران لولهکشی آب نبود).
🍁 نام آنشخص را که درخواب بمن گفته بودند سؤال کردم، گفت: خودم هستم.
گفتم: آیا شما مجلس روضه دارید؟
گفت: بله داریم. نشان داد، انتهای یک کوچهٔ بن بستی یک پرچم سیاهی زده بودند،
این پرچم آنقدر کهنه شده بود که سیاهی آن به سفیدی میزد. معلوم بود سالیان متمادیست این پرچم عزا اینجا زده میشود.
گفتم: شما روضه خوان هم دارید؟
گفت: از کسی دعوت کرده بودیم، آمد وقتی دید کسی نیست ناراحت شد و رفت…
🍁 آقای هستهای یک سخنران معتبر بود، عالم بود، فروتنی کرد و گفت: اجازه میدهید من به اینجا بیایم برای شما روضه بخوانم؟ آن خانم استقبال کرد و گفت: بفرمایید.
گفت من وقتی وارد آن منزل شدم یک اتاق داشت، آنقدر آن منزل محقّر بود که من همانروز اوّل قصد قربت کردم که هیچ وجهی از آنجا نگیرم، فقط قربه الی الله بیایم و بروم.
معلوم بود کسیکه این روضه را گرفته فقیر است. یک صندوقخانهای داشت و چای هم میریخت از صندوقخانه میآورد، چند نفر از زنان همسایه هم میآمدند، گاهی یک بچّه میآمد چای را میآورد و میگذاشت.
آن زن فقیر هم داخل صندوقخانه مینشست و گریه میکرد، همزمان با صدای گریهٔ او صدای گریهٔ دیگری را هم میشنیدم. تا دهه تمام شد…
🍁 جمعیّت زیادی هم نمیآمدند، فقط چند نفر زنهایی بودند که گاهی کم و زیاد میشدند، ولی روضه، زنانه بود. من هم اصلاً نمیخواستم وجهی بگیرم،
لذا وقتی روز آخر از منبر آمدم عجله کردم که اصلاً من را صدا نزند بخواهد وجهی بدهد. دیدم آن زن در پشت سر من سرعت گرفت، مدام من را صدا میکرد. گفتم: ممنون هستم، خیر شما قبول، از شما بما رسیده است. تا بمن رسید و گفت: نه، شما باید این وجه را بگیرید. باز من اصرار کردم و او هم اصرار کرد،
عاقبت بمن گفت: من از شما رِندتر هستم.
از این سخن او تعجّب کردم که یعنی چه من از شما رندتر هستم؟!
گفتم: منظور شما چیست؟
گفت: من یکسال بمنزل مردم میروم آنجا خدمتگزاری میکنم تا اینکه وجهی را فراهم کنم برای عزای سیّدالشّهداء (ع) صرف کنم. یکسال بمنزل مردم میروم و خدمتکاری میکنم، حالا شما میخواهید این پول را از من نگیرید؟ نمیشود!!
🍁 مرحوم آقای هستهای میگوید: من خیلی تعجّب کردم، فکر اینرا نمیکردم واقعاً کسی اینطور باشد. اصلاً عظمت این زن من را شکست که این زن چقدر باعظمت بود. اگر کسی یکسال بمنزل مردم برود و خدمتکاری کند، با همهٔ سختی که اینکار دارد، مبلغی را پسانداز کند تا صرف این وادی کند.
🍁 عظمت این زن من را شکست و من از او این وجه را گرفتم. وقتی گرفتم، گفتم: سؤالی از شما دارم،
گفت: بفرمایید.
گفتم: شما در صندوقخانه گریه میکردید من صدای گریهٔ دیگری هم از صندوقخانه میشنیدم، او که بود؟ عروس شماست؟ دختر شماست…؟ گفت: مگر درخواب بشما نگفتند خود ما هم میآییم درمجلس شرکت میکنیم؟
دیدم عجب زنی!!! حتّی ازخواب من هم خبر دارد. من خیلی مبهوت شده بودم.عجب مجالسی، که ما از آن خبر نداریم.
گفتم: خواهر، من سال آینده هم بیایم در اینجا روضه بخوانم؟
گفت: تشریف بیاورید.
سال بعد رفتم و دیدم فوت کرده است…
کرامت همنشینی با عالم.mp3
1.4M
#پادکست
🔶 کرامات همنشینی با عالم
📌برگرفته از دوره آموزشی «ادب علم آموزی»
#مدرسه_تعالی
#علم_آموزی
#دوره_کاربردی_شذره
❣#سلام_مولا_جانم❣
🥀بـی تـو تمــام قافیـه ها لنـگ میزند
دنیا بہ شیشہی دل من سنگ میزند
🥀ساعٺ بہوقٺ غربتتانگشتہ اسٺکوک
حالا مدام در دل من زنگ میزند
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🤲🍃
#امام_زمان(عج)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤲 خـ🥀ـدایا
به حرمت شام غریبان حسین🕯🥀🕯
دوای درد همه دردمندان باش
پناه همه بیکسان باش
گره از مشکلات همه باز کن
🌾 ای مهربان
دستی که به سوی تو بلند شد
خالی برنگردان 🤲
شبتـ🌙ـون حسینـی 🥀
در پناه خداوند باشید 🌾
◾ ماجرای کربلا، شرح بلای زینب است
عصر عاشورا، شروع کربلای زینب است ◾
◾▪◾▪
🍃 اَللّهُــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــکَ الفَــرَج 🍃
🖤⃟🥀
•|ڪجایۍباباشدهنمـازمنشڪستہ|•
🖤|↫#بفداککلنایاریحانةالحسین
🥀|↫#یارقیہمددے
🍃 #داستان ازحضرت موسی🍃
☘روزی جوانی نزد حضرت موسی علیهالسلام آمد و گفت: ای موسی علیهالسلام خدا را از عبادت من چه سودی میرسد که چنین امر و اصرار بر عبادتش دارد؟
حضرت موسی علیهالسلام گفت: یاد دارم در نوجوانی از گوسفندان شعیب نبی چوپانی میکردم. روزی بز ضعیفی بالای صخرهای رفت که خطرناک بود و ممکن بود در پایین آمدن از آن صخره اتفاقی بر او بیفتد. با هزار مصیبت و سختی به صخره خود را رساندم و بز را در آغوش گرفتم و در گوشش گفتم: ای بز، خدا داند این همه دویدن من دنبال تو و صدا کردنت برای برگشتن به سوی من، به خاطر سکهای نقره نیست که از فروش تو در جیب من میرود.
میدانی موسی از سکهای نقره که بهای نگهداری و فروش تو است، بینیاز است. دویدن من به دنبال تو و صدا کردنت به خاطر، خطر گرگی است که تو نمیبینی و نمیشناسی و او هرلحظه اگر دور از من باشی به دنبال شکار توست.
ای جوان بدان که خدا را هم از عبادت من و تو سود و زیانی نمیرسد، بلکه با عبادت میخواهد از او دور نشویم تا در دام شیطان گرفتار آییم.
و مَنْ یعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمٰنِ نُقَیضْ لَهُ شَیطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ و هر کس از یاد خدا رویگردان شود #شیطان را به سراغ او میفرستیم پس همواره قرین اوست (زخرف آیه 36)
☘ #داستان ازحضرت سلیمان (ع)☘
مردی به #پیامبر خدا، حضرت سلیمان، مراجعه کرد و گفت:
ای پیامبر میخواهم به من زبان یکی از حیوانات را یاد دهی.
سلیمان گفت: تحمل آن را نداری.
اما مرد اصرار کرد.
سلیمان پرسید: کدام زبان؟
جواب داد: زبان گربه ها!
سلیمان در گوش او دمید
و عملا زبان گربه ها را آموخت....
روزی دید دو گربه با هم سخن میگفتند.
یکی گفت: غذایی نداری که دارم از گرسنگی میمیرم!
دومی گفت: نه، اما در این خانه خروسی هست که فردا میمیرد،
آنگاه آن را میخوریم.
مرد شنید و گفت: به خدا نمیگذارم خروسم را بخورید،
آنرا فروخت!
گربه آمد و از دیگری پرسید: آیا خروس مرد؟ گفت نه،
صاحبش فروختش، اما گوسفند نر آنها خواهد مرد و آن را خواهیم خورد.
صاحب منزل باز هم شنید و رفت گوسفند را فروخت.
گربه گرسنه آمد و پرسید آیا گوسفند مرد؟
گفت : نه! صاحبش آن را فروخت.
اما صاحبخانه خواهد مُرد و غذایی برای تسلی دهندگان خواهند گذاشت و ما هم از آن میخوریم!
مرد شنید و به شدت برآشفت.
نزد پیامبر رفت و گفت گربه ها میگویند امروز خواهم مرد!
خواهش میکنم کاری بکن !
پیامبر پاسخ داد:
خداوند خروس را فدای تو کرد اما آنرا فروختی، سپس گوسفند را فدای تو کرد آن را هم فروختی، پس خود را برای وصیت و کفن و دفن آماده کن!
خداوند الطاف مخفی دارد،
ما انسانها آن را درک نمی کنیم.
او بلا را از ما دور میکند ،
و ما با نادانی خود آن را باز پس میخوانیم...!!
⭕️ #غیبت و طعنه زدن
⭕️تحقیر و توهین کردن
🔕دل شکستن
👈همه اش حق النـــــاسه
و تا زمـانیـکه
رضـایت طرف مقابلت را جلب نکنی بخشیده نمیشــوی