eitaa logo
💚 یاران مهدی313💚
78 دنبال‌کننده
10.1هزار عکس
9.5هزار ویدیو
104 فایل
•هواشناسے اعلام کرد: هواےمهدےفاطمہ را داشته باشید😔 💔خیلی تنهاست.. کپی حلالتون ❤ تبادلات: @besmrabelmahdy313 گوش جان .منتظر پیامای زیباتون هستیم👇💚🌹❤✌ https://harfeto.timefriend.net/16380775811277
مشاهده در ایتا
دانلود
وقت رمان🌿🌻
💚 یاران مهدی313💚
#پروانه ای دردام عنکبوت #نویسنده خانم ط_حسینی قسمت۴۰ 🎬 یک هورت بزرگ از لیوان شربت خورد که باعث
💚بسم رب المهدی💚: ای دردام عنکبوت خانم ط_حسینی ۴۱ 🎬 به درحمام رسیدم,دستم به دستگیره ی در بود,یک لحظه نگاه کردم تا ببینم ابوعمر درچه حالیست... ابوعمر دستش به طرفم دراز بود وناگهان دریک قدمی من ,نقش برزمین شد ولرزشی شدید سراسر اعضا وجوارحش را فراگرفته بودخرخر نامشخصی ازگلویش میامد مثل خرخرگرگی که میخواهد چیزی بگوید اما نمیتواند وهمزمان کف سفیدرنگی از دهانش خارج شد یک لحظه قفسه سینه اش به شدت به بالا امد وبعد لرزش قطع شدونگاهش به سقف اتاق خیره ماند....اهسته رفتم جلو ,چند بارصدایش کردم ,ابوعمر ابوعمر....چون جوابی نشنیدم با اعتمادبه نفسی بیشترکنارش رفتم,پایم رابه دستش زدم....حرکتی نکرد. اری انگارکه سالهاست به درک واصل شده,این مردک خبیث مرده بود.. خدا رحمتت کند پدرجان که تااخرین روز ازفکر ما خارج نشدی وتمام دغدغه ی ذهنی ات حفظ ناموست بود.کجایی که ببینی حب سمی جوردیگری دخترانت رانجات داد.درهمین افکاربودم که یاد لیلا افتادم وبا شوق وذوق فریادزدم... لیلااااا بیاااا لیلااا جان نترس...بیا وببین خواهرت چه هنرنمایی کرده.. لیلااااا...پیره گرگ مرده...نفس نمیکشد بیاااا... اما هیچ صدایی از جانب حمام نمیامد...به شدت نگران شدم وهراسان خودم را به حمام رساندم... لیلا را روی سکوی حمام خیره به دوش اب دیدم.... لیلا....عزیزدلم....چرا جوابم رانمیدهی؟باورنمیکنی؟ابوعمر راکشتم,بیا ببین.... وااای خدای من... .. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌💦⛈💦⛈💦⛈ @bartaren
💚 یاران مهدی313💚
💚بسم رب المهدی💚: #پروانه ای دردام عنکبوت #نویسنده خانم ط_حسینی #قسمت ۴۱ 🎬 به درحمام رسیدم,دستم به
💚بسم رب المهدی💚: ای دردام عنکبوت خانم‌س_حسینی ۴۲ 🎬 خدای من,لیلا تکان نمیخورد اول فکرکردم که شوکه شده اما با دیدن روبنده بین مشتش همه چیز رافهمیدم این کی روبنده رابرداشت؟! نزدیکش شدم وای من، کف سفید رنگی از دهانش خارج شده بود یعنی....یعنی....خدااااا.نههههه به خدا طاقت این یکی رادیگرندارم. هنوز هم امیدداشتم لیلا زنده باشد,شاید من دچارتوهم شدم ,شاید بادیدن دهان ابوعمر ,فکرمیکنم دوردهان لیلا هم کف است. جلوی پای لیلا نشستم ,دستانش رابه دستم گرفتم وسردی مرگ درتمام بدنم پیچید,لیلا به پهلو نقش زمین شد ومن فهمیدم انچه را که ترس از دانستنش داشتم... اینجا که تنها بودم نه داعشی بود ونه ابوعمر ونه اربابی, من بودم ولیلایم...وگویا لیلا سمبل تمام عزیزانم بود که ازدست رفته بودند....به سروسینه زدم ,روی خراشیدم داد زد جیغ کشیدم ,اشک ریختم وواگویه کردم... لیلاااا چرااا؟؟مگر نگفتم نقشه دارم چراا؟اخر توکی وقت کردی دورازچشم من روبنده ات رابرداری من که همه جا حواسم به توبود ,کی؟؟یکدفعه یادم امد,ذغال قلیان...آخ خدا لعنتت کندابوعمر... وای من ,لیلاجان چرا تنهایم گذاشتی ,ما باهم قرارداشتیم...عماد را قراربود پیداکنیم...لیلای زیبایم ای خواهرتازه مسلمانم...سلام من رابه پدر ومادرمان برسان... سلام من را به مادرتمام شیعیان ,خانوم زهرای مرضیه س برسان وبگو ...به خدا شیعیانت هم مثل شما مظلومند...بگو دیگر بس است مظلومیت بگو ما منتقم کرار میخواهیم...بگو پسرت را به دادمان برسان بگو منجی جهان رابه فریادمان برسان😭😭😭 انقدر عزاداری برسرنعش خواهرجوانمرگم کردم که داشتم ازحال میرفتم,وقتی به خودم امدم که ساعتی به غروب خورشیدمانده بود. با خودگفتم,عزاداری بس است باید کاری کنم... باید لیلا رااز اینجا ببرم که وقتی,فردا بکیر میاید فکر کند من ولیلا باهم فرار کرده ایم. ارام لیلا را به کول گرفتم...خدای من چه سبک بود این خواهرک رنج کشیده ام... جلوی در هال بودم که.. .. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌💦⛈💦⛈💦⛈ @bartaren
💚 یاران مهدی313💚
💚بسم رب المهدی💚: #پروانه ای دردام عنکبوت #نویسنده خانم‌س_حسینی #قسمت ۴۲ 🎬 خدای من,لیلا تکان نمیخو
💚بسم رب المهدی💚: ای در دام عنکبوت خانم ط_حسینی ۴۳ 🎬 جلوی درهال چشمانم سیاهی رفت,ضعف تمام وجودم راگرفت اخر چندین وچند روز بود که غذای درست وحسابی نخورده بودم ورنج های روحی وجسمی زیادی کشیده بودم ولی اصلا میل به خوردن چیزی نداشتم ,انهم ازخانه ای که ازاجر به اجر ان نجاست وحرام میبارید. جسد بی جان لیلا راتکیه به دیوار دادم ورفتم طرف زیر زمین,باید چادرهایمان رابرمیداشتم....به سرعت چادرم راپوشیدم وچادرلیلا هم برداشتم ودوباره لیلا رابه دوش گرفتم وکنار در حیاط,جسدلیلا را دوباره به دیوار تکیه دادم,اهسته در را گشودم ,تصمیم داشتم به خانه خودمان بروم,داخل کوچه رانگاه کردم,حتی پرنده هم پرنمیزد,انگار گرد مرگ بر درودیوار کوچه پاشیده بودند. در راکامل گشودم ولیلا رابردوشم گذاشتم با احتیاط به داخل کوچه امدم وسریع خودم رابه درنیمه باز خانه ی خودمان رساندم. لیلا را داخل خانه بردم وپشت در گذاشتم وخودم امدم درخانه ابوعمر رابستم. مثل اینکه لولا وقفل در خانه ما خراب شده بود ,یه اجر ازکنار دیوارحیاط برداشتم وگذاشتم پشت در ودربسته شد. خدای من...خانه مان.... به طرف حوض اب نگاه کردم وصحنه ها پیش چشمم جان گرفت,خبری از اجسادبه خون اغشته پدرومادرم نبود اما خونهای خشکیده وسیاه شده اطراف حوض به چشم میخورد...دوباره گریه ...دوباره ضجه..... بعدازساعتی عزاداری نگاهم به جسم بی جان لیلا افتاد باید کاری میکردم. لیلا رابه دوش گرفتم وبه سمت حیاط پشتی خانه رفتم.. .. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎💦⛈💦⛈💦⛈ @bartaren
💚 یاران مهدی313💚
💚بسم رب المهدی💚: #پروانه ای در دام عنکبوت #نویسنده خانم ط_حسینی #قسمت۴۳ 🎬 جلوی درهال چشمانم سیاهی
💚بسم رب المهدی💚: ای در دام عنکبوت خانم ط_حسینی ۴۴ 🎬 لیلا رانزدیک باغچه کنار دیوار گذاشتم وبه سمت زیرزمین رفتم,بیل وکلنگ پدرم راپیداکردم وامدم داخل باغچه وشروع به کندن کردم کندم وگریه کردم...کندم وزار زدم ...کندم وروی خراشیدم... بعد از نیم ساعتی تلاش قبری کم عمق اندازه جسدبی جان خواهرکم حفر کردم ,لیلا رااوردم وسرورویش راغرق اشک وبوسه کردم😭 بمیرم خواهرکم,خواهرنوجوان وآرزو به دل وزجر کشیده ام رابا دستان خودم درقبر نهادم, دست به چشمان بازش که خیره به چشمان اشکبارم بود کشیدم تابسته شود.... خداااااا این درد برایم زیادیست....خداااا دوباره رویش رابوسیدم...سلام مرا به امام حسین ع برسان وبگو جلوی چشمانم عزیزانم را سربریدند...سلام من را به پیامبرص برسان وبگو دینت غریب شده ,سلام مرابه امام علی ع برسان وبگو شیعیانت مظلومند,سلام مرابه خانوم حضرت زهراس برسان وبگو.مراقبم باش تا دامن عفتم لکه دارنشود....سلام من رابه پدرومادرمان برسان وبگو تمام تلاشم رامیکنم تاعماد راپیداکنم ونجات دهم... خانه ی نویت مبارک خواهرم....😭 طاقت خاک ریختن رانداشتم😭😭 بیل خاک اول ضجه...بیل دوم ناله...بیل سوم فریاد.....😭😭😭😭 بالاخره عزیزم درخاک شد....اشکهایم رابالباس خاک الودم پاک کردم,اصلا متوجه تاریکی هوا نشده بودم,همه جا تاریک بود...کورمال کورمال خودم به حیاط جلویی رساندم درهال رابازکردم ,برای احتیاط برق اتاق خواب داخل را که از بیرون دید نداشت روشن کردم... خدای من انگار راهزنان به خانه حمله کرده بودند هرچه که داشتیم برده بودند یعنی هرچه که گرانبها وقابل حمل وچشمگیر بود برده بودند,مبلمان,قالی ,دکورها حتی پرده های ریش ریش که لیلا خیلی دوستشان داشت ومادربه انتخاب لیلا گرفته بود.... داخل اشپزخانه شدم نه یخچالی ونه فریزرنه فرنه ابمیوه گیروچرخ گوشت و...خبری ازهیچ کدام نبود فقط وسایل کوچک واندکی که چشمشان رانگرفته بودند برجا مانده بود.. باید دوش میگرفتم...شیر اب را بازکردم تامطمین شوم اب قطع نیست که خداراشکر اب وصل بود... رفتم طرف کمد لباس درش راباز کردم که.... ... 💦⛈💦⛈💦⛈ @bartaren
🖐🏻 گفت: دوماہ‌منتظرم تاآهنگ‌فلاڹ‌خواننده‌که‌گفته‌بود.. منتشر بشه‌ میدونی‌چندین‌‌وقتھ ‌منتظرم‌تولدم‌بشه تا‌برم‌کنسرت ...؟! میدونےمنتظرمفیلم...شروع‌بشه اخه‌فلان‌بازیگر‌داخلش‌بازی‌میکنه کارگردانش‌همون‌معروفه‌است... خیلی‌دلم‌مـــیخواد‌مثل‌اون‌مجریه‌باشم گفتم: ای‌ڪاش‌یکم‌منـتظر‌صاحب‌الزمان‌بودی اگھ‌ انـقدر‌مشــتاق‌ومنتظـــرش‌بودیم‌الان دولت،دولت‌حضـــرت‌قائم‌بود... ♥️🦋♥️ @yaran_mahdy313
میگن: همیشه‌به‌خودتون‌بگید‌ حضرت‌عباس‌(ع)‌نگام‌میکنه...👀 امام‌حسین‌(ع)‌نگام‌میکنه...👀 بعد‌خدا‌‌بهشون‌میگه‌..👀 نگاه‌کنید‌بندمو‌چقد‌دلشکستس‌... چقد‌دوستون‌داره‌... چقد‌دلخوش‌به‌یه‌نیم‌نگاه... یه‌نگاه‌بهش‌بُکنین...💔🖐🏻 ♥️🦋♥️ @yaran_mahdy313
💢شـنـیـده ام ڪہ این روزها حال و هواے دلت را زیـر و رو ڪرده. از دلتـنـگـے هایت بر روے صـفـحـہ‌ے ڪاغذ دیده بودم...❗️ 💢از نوشته های : دختران حواستان باشد 👌 حجاب حجاب حواستان بہ مجازی باشد... دخترانے را میبینیم ڪہ عڪسهایشان را با بہ اشتراڪ میگذراند من منظورم با همہ نیست❌ من هم از استفاده میڪنم اما تاڪنون همچین اتفاقاتے رخ نداده.... 💢 هایت را خـوانـده ام ⚡️ امـا آنـلاین کہ میـشوے را جدی بگیر؛ عڪس پروفایلش را ڪہ دیدے!!! انگشتانت را براے تایپ بہ تـبـعیـد ببر... 💢مبادا پروفایل را مجـوز ورود بدانے هر چند اگر عڪسش ڪوچہ هاے باشد... 💢 بـرادر،✋ آرزوے رابا قسمت نڪن . آرے ... درد ودل ڪردن تو را امیدوار میڪند، اما یادت نرود این گفتگو تو را از خاڪ  و شام...بہ سواحل آنتالیا میڪشاند.. 💢رفته رفته آرزوے بہ رابطہ ے پنهانے تبدیل میشود😔. اندڪ اندڪ جاے عڪس دوستان شهید، عڪس جایگزین میشود🚫 💢طرز فڪرت عوض میشود😔 تا جایے ڪہ میگویے: براے خودشان، ما در داخل دفاع خواهیم ڪرد، اگر دفاعے در ڪار باشد... 💢بـرادر ✋ هوشـیار باش🚨؛ دلـسـرد شدنت را احساس میڪنے⁉️ 🚫فـــــقــــــط یـــــادت بــــــاشـــــــد جلو جلو عواقب ڪردنت را بہ تو یادآورے ڪردم ؛ روز نگویے ڪہ ندانستہ وارد پـرتـگاه شدم 💢من آنروز بہ آگاهیت شهادت میدهم یادت باشد شیرینی شهادت ڪہ شود غلظت بالا میرود... 💢راسـتـے اول مـاجـرا را بـیـاد دارے⁉️ اولین پے ام ات سـلام خـواهـر بود... از بعدے ها دیگر نـمیـگـویـم... 😔 ♨️فــقــط یــڪ ســوال هنوز هم را خواهر صدا میزنے؟! •|ڪپے با ذکر صلوات برای شہــیداحمدمشلب ♥️🦋♥️ @yaran_mahdy313