#پیام_مردمی
🔴 گلایه از حقوق معوق کارگران شرکت آب و فاضلاب گیلان
➕من از کارگران کنتورخوان آب و فاضلاب گیلان هستم. چندین ماه از حقوق من و تعداد زیادی از همکاران من معوق شده و پرداخت نمیشود. مسئولان هم پیگیر نیستند. خواهشاً شما پیگیری کنید.
یاران وفادار
#پیام_مردمی 🔴 گلایه از حقوق معوق کارگران شرکت آب و فاضلاب گیلان ➕من از کارگران کنتورخوان آب و فاضل
اگر مسئولین گیلان انقلابی بودند چنین اتفاقی نمی افتاد
بسته خیرات هدیه به اموات*
✨ *بسم الله الرحمن الرحیم* ✨
🌟 *1 سوره حمد*
🌟 *3 سوره توحید*
🌟 *1سوره قدر*
🌟 *1 آیة الکرسی*
🌟 *1 زیارت اهل قبور*
*این ختم را هدیه میکنیم به انبیا ؛ اولیا ؛ اوصیا ؛ شهدای اسلام و اموات و بخصوص اموات عزیزانی که در این گروه هستند و عزیزانی که آسمانی شدند.
روحشان شاد و یادشان گرامی باد*
*زیارت اهل قبور:*
*بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم*ِ
*اَلسَّلامُ عَلی اَهْلِ لا إِلهَ إلاَّ اللهُ مِنْ أَهْلِ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ یا أَهْلِ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ بِحَقِّ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ کَیْفَ وَجَدْتُمْ قَوْلَ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ مِنْ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ یا لا إِلهَ إِلاّ اللهُ بِحَقِّ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ اِغْفِرْ لِمَنْ قالَ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ وَحْشُرْنا فی زُمْرَهِ مَنْ قالَ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ علیٌّ وَلِیٌّ الله*
*پنج شنبه است و ياد درگذشتگان:*
*اللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ
🌿◾️🌿◾️🌿◾️🌿◾️🌿
سید تقی جلالی
استثمار و تحقیر زن از پادگان تا کارخانه
🔸 #حجت_الاسلام_راجی : یکی از اهداف فمینیسم در ایالات متحده، گرایش زنان برای حضور در ارتش و تامین نیروی انسانی مورد نیاز آن بود. در واقع آنچه در کنار فرهنگسازی برابری مطلق زن و مرد، زنان را به عضویت در ارتش تشویق کرد، نیاز اقتصادی بود، زیرا حضور زنان در هر عرصهای به عنوان نیمی از انسانهای جامعه میتواند در کاهش هزینهها مؤثر باشد.
🔹 زنانی که با تبلیغات #فمينيسم و فشار جامعه، حضور در ارتش را به عنوان شغل انتخاب کردند رنجهای زیادی را روایت کردهاند. مثلا مارجوری کوهن در کتاب «ارتش علت مرگ زنان سرباز را پنهان میکند» مینویسد:
🔻 «... ژنرال ریکاردو سانچز، فرمانده ارشد سابق ارتش آمریکا در عراق، دستور داد تا علت مرگ چند سرباز زن که در عراق خدمت میکردند، پنهان بماند. کارپینسکی شهادت داد که این زنان به دلیل کم آبی جان خود را از دست دادند. آنها از نوشیدن مایعات در اواخر روز خودداری میکردند؛ زیرا میترسیدند که مجبور شوند اواخر شب از توالت استفاده کنند. آنها میترسیدند اگر مجبور به استفاده از توالت -که دور از پادگان آنها بود- شوند، مورد حمله و تجاوز سربازان مرد به خود بعد از تاریک شدن هوا قرار بگیرند».
✍🏻| روشنایمسیر
برادران و خواهران عزیز ایرانی من! مردم پرافتخار و سربلند! که جان من و امثال من، هزاران بار فدای شما باد؛ کما اینکه شما صدها هزار جان را فدای اسلام و ایران کردید؛ از اصول مراقبت کنید، اصول یعنی ولیّ فقیه، خصوصاً این حکیم، مظلوم، وارسته در دین، فقه، عرفان، معرفت؛ خامنهای عزیز را جان خود بدانید، حرمت او را حرمتِ مقدسات بدانید.
[ بخشیازوصیتنامهشهیدحاجقاسمسلیمانی🌼]
جمعه🌸 ۱۸ اسفند ۱۴۰۲ ه.ش _ ۲۷ شعبان ۱۴۴۵ قمری
سوره مبارکه الأحزاب آیه ۲۳
مِنَ المُؤمِنينَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيهِ ۖ فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَهُ وَمِنهُم مَن يَنتَظِرُ ۖ وَما بَدَّلوا تَبديلًا﴿۲۳﴾
در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستادهاند؛ بعضی پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند)، و بعضی دیگر در انتظارند؛ و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند.
🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی
https://eitaa.com/yaran_vafadar
حکایت: حج کفشگری (کفشدوزی)به نام علی بن موفق
عارف کامل عبدالله مبارک چنین نقل کرد :
چندین سال مجاور خانه کعبه بودم. یکسال، پس از موسم حج، در خواب دیدم که دو فرشته از آسمان فرود آمدند. یکی از دیگری پرسید: امسال چند نفر از خلق به حج آمدند؟
فرشته دیگر گفت : ششصدهزار.
پرسید : حج چند تن قبول شده؟
گفت : از آن هیچ کس قبول نکردند.
من چون این گفتگو بشنیدم در اضطراب و وحشت شدید افتادم، پیش رفته و گفتم: ای فرشتهی خدای، این همه خلایق از اطراف و اکناف جهان راهها طی کرده و با هزار رنج و مشقت از بیابانها گذشتند و به مکه آمدند، حج هیچ یک پذیرفته نشد؟!
فرشته مرا پاسخ داد :
حج یک تن پذیرفته گردید و به حرمت و اعتبار آن یک نفر، حج ششصدهزار تن را پروردگار رحمان پذیرفت و همه ی ملتها و خلایق به خاطر او قبول شدند.
گفتم : او کیست؟
فرشته جواب داد : کفشگری به نام علی بن موفق.
گفتم : او را کجا بیابم؟
— اهل دمشق است.
از خواب بیدار شدم. تا ساعتی حیران و منگ بودم که چه دیده ام و این چه گفتگو بود! اما عزم کردم آن مرد را بیابم و زیارتش کنم، که چنین حرمتی در درگاه حضرت حق دارد. پس به راه افتادم و از بیابان حجاز گذشتم و یک ماه بعد به سرزمین سرسبز و خرم شام وارد گشتم. در دمشق به نزد کفشگران رفتم و جویای مردی به نام علی بن موفق شدم. او را می شناختند، کودکی همراهم شد و خانه اش را نشانم داد. در کوفتم، اندکی بعد مردی در را گشود که در آستانهی پیری بود و در میان محاسنش تارهای سپید دویده بود.
گفتم : سلام بر تو ای جوانمرد، نامت چیست؟
گفت : علیک سلام بر تو ای شیخ، و رحمت خدا بر تو باد، من علی بن موفق هستم.
— شغلت چیست؟
— پارهدوزی می کنم، کفشگرم.
گفتم : من که عبدالله مبارکم این راه را از جوار خانهی خدا طی کرده و به دمشق آمدهام که تو را زیارت کنم، چراکه باخبر شدم خداوند حج تو را پذیرفت و از برکت حج تو دیگران نیز برکت یافتند.
چشمان مرد رنگی از اندوه گرفت و گفت: ای شیخ، من تاکنون به خانهی خدا مشرف نشدهام ! چه کسی به تو اینها را و نام مرا گفته؟
او را نشاندم و آنچه در عالم رویای صادقه دیده بودم، به تفصیل بازگفتم.
نعرهای بزد و بی هوش بر زمین افتاد. چون به هوش آمد بسیار بگریست و شکر خدا بر جای آورد و حالش دگرگون بود.
گفتم : ای مرد، چه رازی میان تو و خداوند است؟ مرا باخبر کن.
گفت : ای شیخ، سی سال بود که در آرزوی حج میسوختم. هر روز خرده پولهای کسبوکارم را به گوشهای مینهادم و از خدا طلب میکردم مرا به خانهاش دعوت کند. تا اینکه پس از سی سال آرزومندی، سیصد و پنجاه درهم جمع شد و دانستم هنگام رسیدن به آرزویم فرا رسیده است. پس قصد حج کردم و به کاروانی که عازم حجاز بود نامم را بگفتم تا هفته ای دیگر با ایشان حرکت کنم. دیگر از شوق سر از پای نمیشناختم و شب و روزم سرشار از شادی و انتظار بود برای آن بامداد که راهی حجاز خواهم شد.
همان ایام، همسرم که حامله بود مرا گفت: علی، از خانهی همسایه بوی غذایی میآید و دلم میخواهد، برو ذرهای از آن غذا برایم بگیر.
به خانه همسایه رفتم و در زدم، زن همسایه در را گشود و گفتم حال چنین است، مقداری از آن غذا که پختهاید میخواهد.
زن، به تلخی بگریست و گفت: ای مرد، این غذا بر شما حلال نیست.
گفتم چرا؟
گفت: بدان که شوهر من مرده و یتیمانم سه روز بود از گرسنگی بیتاب بودند. هرچه کردم نتوانستم برای کودکانم چیزی فراهم کنم، دیگر از گریهی این طفلان بیچاره شده بودم و همگی به ضعف افتاده بودیم. امروز دیدم خری مرده و در کوچه افتاده، پنهانی تکهای از آن جدا کردم و برای این طفلان یتیم غذا پختم.
این را گفت و چنان زار بگریست که آتش در جانم افتاد. پای بر آرزوی سی ساله نهادم، آن سیصد و پنجاه درهم بیاوردم و به دست زن دادم و گفتم: ای زن، این پول را در زندگی و معاش کودکانت استفاده کن و احدی از این باخبر نگردد.
از روز بعد به دکان کفشگریام شدم و با خود گفتم این حج من بود. این راز را هیچ آفریده نمیدانست تا تو آمدی و چنین گفتی.
من او را تبریک گفتم و از جوانمردی و مسلمانیاش ستایش نموده به مکه بازگشتم.
تذکره الاولیاء شیخ فرید الدین عطار نیشابوری👆
رسول عزیزی نژاد
نهصد و شصت و چهارمین جلسه مجمع قرآنی رضوان بعد از نماز مغرب و عشاء پنجشبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۲ در مسجد الغدیر تالش محله برگزار و ثواب این جلسه به ارواح طیبه شهدا ، اموات جمع حاضر ، اموات هم محلی ها و ... تقدیم شد
مجمع قرآنی رضوان مسجد الغدیر