❤امام صادق (ع) میفرماید: 👇🏻
🍃مَن أكرَمَكَ فأكرِمْهُ، و مَنِ استَخَفَّكَ فأكرِمْ نَفسَكَ عَنهُ.
🍃هر كس تو را گرامى داشت، تو نيز او را گرامى بدار و هر كس به تو بى احترامى كرد، خودت را در مرتبه او قرار مده
📚ميزان الحكمه، جلد10، صفحه164
انوش بخشی نژاد
🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی
https://eitaa.com/yaran_vafadar
8.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥چقدر زیبا و غرور انگیزه👆
علی میرچناری
🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی
https://eitaa.com/yaran_vafadar
چهارشنبه🌸 ۱۸ مهر ۱۴۰۳ ه.ش _ ۵ ربیع الثانی ۱۴۴۶ قمری
سوره مبارکه الأحزاب آیه ۲۳
مِنَ المُؤمِنينَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيهِ ۖ فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَهُ وَمِنهُم مَن يَنتَظِرُ ۖ وَما بَدَّلوا تَبديلًا﴿۲۳﴾
در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستادهاند؛ بعضی پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند)، و بعضی دیگر در انتظارند؛ و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند.
🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی
https://eitaa.com/yaran_vafadar
اعضای محترم جدید
سلام علیکم
به کانال یاران وفادار خوش آمدید . به ما افتخار دادید که عضو شدید
🔴 کلیپ زیبای لحظه ی انهدام رادار سیستم ضد موشکی ارو۲(پیکان۲) توسط موشک هایپر سونیک ایرانی از فاصله ۱۳۵۰ کیلومتری.
🔹از نقطه زنی و دقت بالای موشک های ایران لذت ببرید
🔹منتشر شده توسط شبکه خبری الجزیره
علی میر چناری از کرج
🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی
https://eitaa.com/yaran_vafadar
❌️واکنش مخاطبان شبکه الجزیره به خطبههای آیت الله خامنهای چگونه بوده است؟
🔻"خداوند کسانی که ما را شستشوی مغزی داده و ایران را دشمن ما جلوه دادند لعنت کند، یک میلیون درجه نظرم در مورد ایران تغییر کرد"
رسول عزیزی نژاد
🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی
https://eitaa.com/yaran_vafadar
مخاطبان گرامی
سلام علیکم
چند نکته را به استحضار می رسانم:
۱) همانطوری که از اسم کانال مشخص است ما مصمم هستیم با همراهی شما و همه مردم به انقلاب اسلامی وفادار بمانیم و بر درستی این مسیر حق اطمینان داریم بنابر جهت گیری این کانال انقلابی و در راستای گفتمان انقلاب اسلامی است
۲) با اینکه علاقه مندیم بر تعداد مخاطبان افزوده شود ولی هرگز دوست نداشتیم افراد را در رودربایستی قرار بدهیم و تلاش مضاعفی برای بالابردن اعضای کانال نکردیم و از طرفی شاید برخی ها به خاطر مشی انقلابی کانال حاضر به عضو شدن در چنین کانال هایی نباشند .
۳) اعضای کانال متشکل از بسیاری از هممحلی ها و همچنین جمعی از بزرگواران از شهرها و استان های دیگر هم می باشند.
۴) با توجه به تجربه های گذشته تدبیر بر این منوال است که در روز حدود ۳۰ پست در کانال بارگذاری کنم . بنابر این اگر دوستانی در روز پیام های زیادی برایم می فرستند و می بینن همه را در کانال نمی گذارم خدای نکرده مکدر نشوند . برخی دوستان حضوری از این روش ابراز رضایت کردند آنها می گفتند در کنار کیفیت خوب و تنوع پیام ها یکی از دلایل خواندن پیام های کانال یاران وفادار به خاطر تعداد محدود پست هاست که انسان خسته نمی شود زیرا کانال ها و گروه هایی هستند که در روز بیش از ۲۰۰ تا ۳۰۰ پیام می گذارند که ما اصلا نمی خوانیم یا فقط آخرین پیامهایشان را نگاه می کنیم
۵) سعی و تلاشمان این است که پیام های تایید نشده در کانال نگذاریم و از همه مخاطبان هم می خواهیم که اخبار خود را از کانال های رسمی یا معتبر کشور پیگیری کنن و اگر خبری را در جایی می بینند جتما جستجو کنند . مبادا به خاطر گرایش سیاسی هر خبری را باور کنیم
با تشکر
خادم شما در کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی
🔴عکسی از ژاپن بعد از شکست در جنگ جهانی دوم:
🔺کهنه سرباز جانباز ژاپنی در خیابان گدایی میکند در حالیکه دو سرباز آمریکایی دو خانم ژاپنی را به مکان میبرند.
🔺مهدی نصیری چند وقت پیش گفته بود باید تسلیم شویم، همانطور که ژاپن تسلیم شد و با آمریکا بهترین رابطه را برقرار کرد.
🔺این عکس در حقیقت آرزوی غربگدایان برای آینده کشور ایران را نشان میدهد.
یاران وفادار
#دست_تقدیر ۳۳ #قسمت_سی_سوم 🎬: مهدی پشت فرمان نشست و سرش را به عقب برگرداند و همانطور که دوباره قلبش
#دست_تقدیر ۳۴
#قسمت_سی_چهارم 🎬:
مهدی سوار ماشین شد و سرش را به عقب برگرداند و گفت: زنگ زدم یه خونهٔ بزرگ، درست مثل مال خودتون، یه محله بالاتر با وسایل و مبله خالی بود، اول میریم کمیته انقلاب کلیدش را میگیریم و بعد با هم میریم طرف خونه ...
رقیه با تعجب گفت: من خونه واسه کرایه می خوام، کمیته انقلاب چی هست؟!
مهدی لبخندی زد و گفت: شما خیلی وقته ایران نبودین، خیلی چیزا تغییر کرده، یه نهادهای حذف و یه نهادهایی اضافه شدن...مثل ساواک حذف شده و ساواکی ها هم فراری اند و کمیته انقلاب که بچه انقلابی ها اداره اش میکنن بوجود اومده و منم یکی از اعضای این نهاد هستم.
راستش یک سری خونه ها هست که مال همین ساواکی ها و وابستگان به دربار بودن که همه از بیت المال مردم تغذیه می کردند و برا خودشون خوش می گذروندن؛ الان که صاحب هاشون فراری شدن، تا وقتی که تکلیفشون مشخص بشه، هر کدوم را به دست یه فرد امین میدیم که اونجا ساکن باشه و مراقب وسایل خونه هم باشه، آخه جز بیت المال مسلمین هست، الانم میریم طرف یکی از همین خونه ها...
رقیه آهانی گفت و بعد زمزمه کرد: آخه اینجوری نمیشه که...
مهدی ماشین را روشن کرد و گفت: چرا نشه رقیه خانم؟! شما اونجا باشین، ان شاالله هم تکلیف خودتون روشن میشه و هم تکلیف خونه، خونه هم مبله با تمام وسایل و ملزومات زندگی...
محیا دست رقیه را فشاری داد و رقیه هم دیگه چیزی نگفت و به این ترتیب، رقیه و محیا ساکن خانه ای شدند که مهدی برایشون در نظر گرفته بود.
مهدی بعد از رساندن رقیه و محیا، مستقیم به طرف کمیته رفت و تا وقت غروب مشغول کار و فعالیت بود و هر وقت، کمی سرش خلوت میشد، مدام اسم محیا توی سرش اکو میشد.
دم دم های غروب به خانه رسید، وارد ساختمان خانه شد، مادرش مثل همیشه صداش از آشپزخانه می امد که مشغول پخت و پز بود.
با باز و بسته شدن در هال، اقدس خانم که زنی خودرأی و به نوعی مستبد بود و همیشه حرف حرف او می بایست باشد؛ خودش را به هال رساند و همانطور که لبخند میزد گفت: چرا دیر کردی مادر؟!
مهدی به سمت پشتی کنار دیوار رفت و نشست و همانطور که جوراباش را در می آورد گفت: مثل همیشه دم غروب اومدم، تازه یه ذره هم زودتر...
اقدس خانم گفت: مگه بهت نگفتم؟!
مهدی ابروهاش را بالا داد و گفت: چی را نگفتی؟!
اقدس خانم خنده بلندی کرد و گفت: اوه ببخشید پس فراموشم شده، راستش خاله اعظم یه کم سرما خورده، من یه قابلمه سوپ درست کردم و می خوام باهم ببریم خونه شان، به بهانه احوال پرسی، قول و قرار عقد تو و فرزانه...
حرف توی دهان اقدس خانم بود که مهدی مثل اسپند روی آتش از جا پرید و...
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
🇮🇷
یاران وفادار
#دست_تقدیر ۳۴ #قسمت_سی_چهارم 🎬: مهدی سوار ماشین شد و سرش را به عقب برگرداند و گفت: زنگ زدم یه خونهٔ
#دست_تقدیر ۳۵
#قسمت_سی_پنجم🎬:
مهدی همانطور که با عصبانیت جورابهایش را به اطراف پرت می کرد گفت: مادرمن! تو یه پسرت را چند جا می خوای دوماد کنی هااا؟!
اقدس یک تای ابروش را بالا داد و گفت: واه واه همچی حرف میزنی که یکی نفهمه فکر میکنه الان یه زن و چندتا بچه قد و نیم قد تو خونه داری!
مهدی جان عزیزم! پارسال گفتی که او دخترهٔ دورگه دلت را برده، علی رغم اینکه من فرزانه را برات لقمه گرفته بودم و حتی حرفهایی هم بین من و خاله ات، رد و بدل شده بود، اینقدر پافشاری کردی که گفتم باشه، خودت شاهد بودی که با مادر دختره هم حرف زدم و قرار شد بعد برگشتشون بساط عقد را راه بندازیم، اونطوری که معلومه برگشتی در کار نیست، بعدم از آسمون آیه نیومده که تو همون دختر را بگیری و بعدم انتظار کش باشی که آیا خانم خانما بیاد آیا نیاد؟!
مهدی نفسش را آرام بیرون داد و گفت: اولا دل آدم هتل پنج ستاره نیست که یکی بیاد و یکی بره، من محیا را خواستم و میخوام، اصلا اگر پای محیا هم درمیون نبود، من فرزانه را به چشم خواهر نگاه می کنم، منو فرزانه با هم نمی خونیم.
اقدس خانم که با هر حرف مهدی عصبانی تر میشد گفت: واخ، واخ از کی تا حالا او دختره شده محیا؟! اینقدر راحت حرف میزنی! بعدم تو از خودت خواهر داری، فرزانه هیچ وقت خواهر تو نیست و حالا چند وقت باهاش زیر یک سقف سر کردی که میگی به هم نمی خورین؟!
مهدی سری به نشانه تاسف تکان داد و گفت: مگه باید زیر یک سقف زندگی کنیم تا...آخه از ظاهر قضیه هم می فهمه آدم، هر چی من اهل مسجد و دعا هستم، فرزانه در پی پارک و صفا ست، من زن چادری و محجبه می خوام، فرزانه انگار سوپر استار سینماست، هر جا را نگاه می کنم، هیچکجا مون با هم نمی خونه، خواهشا دیگه حرف فرزانه را نززززن...
اقدس خانم نیشخندی زد و گفت: چه توبخوای و چه نخوای، من قرار مرار عقدت هم گذاشتم، امروز هم می خواستم با هم بریم که این قرار مرارها را علنی کنیم. تو آخر همین هفته سر سفره عقد میشینی، فهمیدی؟!
مهدی از جا بلند شد و گفت: باشه، من به حکم شما آخر هفته عقد می کنم اما نه با فرزانه،بلکه با اونی که دلم می خواد...
اقدس خانم قهقه بلندی زد و گفت: بازم جای شکرش باقی هست که قبول کردی عقد کنی، باشه اگر تا آخر هفته اون دخترهٔ عرب را از آسمان ظاهر کردی میری برا عقد، اما اگر خبری ازش نشد، با فرزانه عقد می کنی و با تحکم فریاد زد فهمیدی؟!
مهدی که اول اومدن توی خونه می خواست قضیه برگشت محیا را بگه، الان خنده ریزی کرد و گفت: باشه و چیزی از برگشت محیا نگفت.
اقدس خانم هم که بی خبر از همه جا فکر می کرد آخر هفته، حرف خودش به کرسی میشینه، ملاغه دستش را توی هوا تکونی داد و خنده کنان داخل آشپزخانه برگشت.
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🇮🇷