eitaa logo
یاران وفادار
177 دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
4.8هزار ویدیو
8 فایل
این کانال در راستای گفتمان انقلاب اسلامی ، همدلی و وحدت هم محلی ها و هموطنان گام بر می دارد
مشاهده در ایتا
دانلود
✅خاطره‌ای بسیار زیبا و خواندنی از امیر سپهبد شهید صیاد شیرازی در سفر به لبنان از قول امیر ناصر آراسته همرزم و معاون ایشان سال ۱۳۶۴ جناب صیاد به عنوان فرمانده نیروی زمینی ارتش در معیت رییس جمهور وقت، عازم لبنان شدند. من هم در خدمت ایشان بودم.رفتیم سوریه، الجزایر و لیبی ،مذاکرات انجام شد. بعد از آخرین جلسه، جناب صیاد از رییس‌جمهور پرسیدند : آقا من در مذاکرات فردا و پس فردا مسئولیت و کار خاصی دارم؟ ایشان فرمودند : خیر. ایشان بلافاصله برنامه‌ریزی کرد که به ملاقات ژنرال مصطفی طلاس برود. صیاد شیرازی به ژنرال طلاس گفت که می‌خواهد به جنوب لبنان برود. آقای طلاس گفت : نه آنجا امن نیست. اسرائیل مرتب به آنجا حمله می‌کند و دیوار صوتی را می‌شکند بالاخره ژنرال طلاس راضی شد و گفت : نمی‌گذارم شما به جنوب لبنان بروید، ولی با توجه به اصرار شما می‌گویم بروید به بعلبک. یک اردو گاه آموزشی در آنجا هست. سپاه پاسداران شما در آنجا حضور دارند و در حال آموزش رزمندگان مسلمان هستند. بروید از آنجا بازدید کنید.یک تیپ ورزیده به عنوان تامین مسیر و یک گروهان هم برای حفاظت ما انتخاب شدند. یک سرلشکر سوری هم قرار بود همراه ما باشد و راهنمای مسیر باشد. وقتی می‌خواستیم حرکت کنیم صیاد شیرازی سرلشکر سوری را خواست و گفت : طوری برنامه‌ریزی کنید که وقت نماز به منزل یک شهید و یا مسجد برسیم و نماز اول وقت بخوانیم. راه افتادیم و با هدایت سرلشکر سوری، برای نماز صبح رسیدیم به منزل پیر مردی از شیعیان اطراف بعلبک. پنج نفر از اعضای خانواده‌ی این پیر مرد شهید شده بودند. ایشان استقبال گرمی از ما کردند و بعد از نماز سفره‌ی صبحانه‌ای از نان، کره و پنیر محلی مهیا نمودند. هنگام صرف صبحانه، من دیدم توجه این پیر مرد یکسره به صیاد شیرازی است. من در کنار صیاد نشسته بودم و با نگاه‌های پیرمرد، خوردن صبحانه برای من هم مشکل شده بود. چشم از او برنمی‌داشت. بعد از صبحانه شهید صیاد به پیرمرد گفت : چه شده پدر؟ سوالی دارید؟ کاری دارید؟ مشکلی هست؟ ایشان گفت : نه! صیاد گفت : آخر خیلی حواستان به من است. پیر مرد لبنانی گفت : فکر می‌کنم دارم خواب می‌بینم، چون به شما که نگاه می‌کنم، امام را می‌بینم! پیش خود می‌گویم این امام نیست، این سرهنگ صیاد شیرازی است. باز پلک می‌زنم و به شما نگاه می‌کنم، دوباره تصویر امام را می‌بینم. من به جای صیاد شیرازی، امام را دارم می‌بینم. حرفی برای گفتن نداشتیم. وقت خداحافظی پیرمرد دستش را کشید روی پوتین صیاد شیرازی و با خاک آن صورتش را مسح کرد و بعد کف دست خودش را بوسید. جناب صیاد به شدت منقلب شد و با لحنی لرزان گفت : چرا این کار را با من می کنید؟ و دست پیر مرد را گرفت و با اصرار آن را بوسید. بعد هم ادامه داد : شما خودت پدر پنج شهید هستی. چرا این کار را با من کردی؟ پیر مرد گفت : من نه می‌توانم و نه لایق هستم که بیایم و دست و پای امام را ببوسم. می‌خواهم وقتی رفتید ایران ، به امام بگویید گرچه لایق نبودم و نتوانستم بیایم دستبوس شما، ولی پای سربازتان را بوسیدم. جناب صیاد هم بار دیگر دست ایشان را بوسید و حرکت کردیم. سفر سختی بود خصوصاً این که جناب صیاد هنوز جراحت‌هایش کاملاً بهبود نیافته بود و حسابی اذیت می‌شد. در محل استقرارمان، من و ایشان در یک سوئیت اسکان داشتیم. پاسی از شب گذشته وضو گرفتیم و دو رکعت نماز خواندیم و من اجازه گرفتم و سر گذاشتم برای خواب. اما ایشان ایستاد برای نماز خواندن. بعد از یک ساعتی که بیدار شدم، دیدم هنوز مشغول نماز است. ساعت حدود یک بعد نیمه شب بود. دوباره یک چرتی زدم و بیدار شدم. دیدم عبادتش ادامه دارد. مطمئن بودم نماز شب نمی‌خواند چون جناب صیاد همیشه یک ساعت قبل از اذان صبح بیدار می‌شد برای نماز شب و هنوز تا آن ساعت خیلی مانده بود. حدس زدم که موضوعی هست و کنجکاو شدم. بلند شدم و تا خواستم بپرسم چرا استراحت نکردی؟به سجده رفت. متوجه شدم که به شدت هم گریه می‌کند. گریه‌اش که تمام شد، سریع رفتم رو به رویش، پشت به قبله نشستم و گفتم : جناب سرهنگ!شما هنوز نماز شب را شروع نکردی. باید برای من بگویی چرا اینقدر سجده‌ی طولانی داشتی و این قدر گریه می‌کردی؟ ایشان با حجب خاص خودش گفت : آقا برو بگیر استراحت کن یا برو نماز بخوان. دست از سر ما بردار. اما من به دلم افتاده بود که باید حکمت این حال جناب صیاد را متوجه بشوم. آن قدر اصرار کردم تا دوباره اشک بر صورتش روان شد و با همان وضع گفت : آقای آراسته دیدی آن پدر شهید لبنانی با من چه کرد؟ من تا حالا فکر می‌کردم که فقط در مملکت خودم، مدیون مردم خودم و انقلاب اسلامی هستم. امروز فهمیدم که من نه تنها مدیون مردم خودم هستم، بلکه هرجایی در این دنیا مظلوم و شیعه و مسلمانی هست، مدیونش هستم. هرجا کسی علیه ظلم می‌جنگد من به آن مظلوم مدیونم و باید در آنجا حضور داشته باشیم مجبوب پورابراهیم
6.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قمه کشی ارازل و اوباش و بـرخــــــــــورد پلیـــــس 👏👏👏 👌 فقط حرکت مامور یگان ویژه را از شیشه ی جلوی ماشین قمه کش ها را ببین ، ماشاالله 👏👏👏👏 👆اینجوری مثل شیر از امنیت مردم حفاظت می کنند 👏👏👏👏👏 محبوب پورابراهیم
34.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 رهبر انقلاب: هدف از تحریم در تنگنا گذاشتن نظام جمهوری اسلامی است تا از خطوط استعماری و استکباری آنها تبعیت کند/ معلوم است که نظام اسلامی، غیرت اسلامی و ملت بزرگ و با سابقه اسلامی محال است که تسلیم چنین زورگویی شود. ۱۴۰۳/۲/۵
🔷 ای کاش ما هم با درک معارف آوینی ترک کنیم! او مواد مخدر را ترک کرد و ما باید غفلت را... 🔹من رفیقی داشتم که از دوران بعد از انقلاب که در سمعی بصری ورامین بودم می شناختمش. من در ورامین فیلم نمایش می دادم و ایشان هم دبیر عربی بود ولی به این کارها هم خیلی علاقه داشت. از آنجا باهم رفیق شده بودیم. بعدها که من به تهران آمدم و به روایت فتح رفتم، شنیدم که او هم به تهران آمده اما معتاد شده. از آن معتادهای تیر! 🔹این بنده خدا جای من را پیدا کرده بود و هرچند وقت یک بار به روایت می آمد. با چنان قیافه زاری هم می آمد که معلوم بود چه می خواهد. یک روز که آمد اساسی بهش توپیدم. بهش گفتم: «فلانی من نشستم مونتاژ می زنم، وقتی تو میای من دیگه حال کار کردن ندارم. جون اون کسی که دوست داری دیگه نیا، محض رضای خدا نیا، این کارو نکن. دیگه هم بهت پول نمیدم.» تا توانستم طرف را با تهدید و التماس طَرد کردم و واقعاً دیگر هم نیامد. 🔹بعد از شهادت آوینی دورادور شنیده بودم که ترک کرده و خوب شده و افتاده تو فاز فیلمنامه نویسی و اصلاً زندگی اش عوض شده است! یک روز دیدمش و بهش گفتم: «چی شد که تو دیگه ترک کردی؟ سَرِ اون حرفایی که من بهت زدم بود؟» گفت: «نه بابا، من اینقد، شبیه تو باهام برخورد کرده بودن. تو بودی، زنم بود، مادرم بود، برادرم بود. همه همینجور باهام برخورد کردن. آدم معتاد اصلاً هیچ چیز برایش مهم نیست و فقط می خواد مواد بهش برسه.» 🔹می گفت: «من فهمیدم که تو رفیق آوینی هستی و این آوینی هم رئیس مجله سوره است. یک روز دیدم که از ساختمان سوره رفت بالا من هم پشت سرش رفتم. بهش گفتم: آقای فارسی سلام رسوند گفتن اگه دارید یه کمکی به من بکنید! آوینی هم گفته بود اصلاً نیاز نداره که آشنایی بدی من خودم باهات رفیقم. پولی بهم داد و گفت هر وقت نیاز داشتی بیا بگیر.» 🔹هرچند وقت یکبار می رفته پیش آوینی. یک بار خیلی طولانی مدت پشت در اتاق جلسات نشسته بوده که آوینی از اتاق بیرون اومد تا به اتاق بغلی بره، سید می بینه این بنده خدا هم نشسته منتظره، کلی ازش عذرخواهی می کند و می گوید: «ببین دفعه بعد اومدی دیدی من تو جلسم یه یادداشت بده با (فلان) کد رمزی که من بفهمم شمایی و سریع بیام کارت رو راه بندازم، من عذر می خوام که معطل شدی.» 🔹طرف می گفت همین طور می رفتم پیش آوینی بدون اینکه ازم بخواهد که تو کی هستی و یا حتی ذره ای نصیحتم بکند، از این حرف ها اصلاً نبود. حتی در این مدت اصلاً و ابداً یک بار هم با من چِک نکرد که «فارسی این بنده خدا کیه میاد از من پول می گیره؟» وظیفه خودش می دانست انگار طلبکاری آمده پیشش و طلبش را می خواهد. 🔹رفیق ما می گفت آوینی با کلی عذرخواهی پول را یواشکی می داد و من هم می گرفتم و می رفتم. یک بار که رفتم پولی در جیب نداشت و کلی عذرخواهی کرد. در خیابان سمیه (خیابانی که دفتر حوزه هنری، محل کار آوینی در آن واقع بود) بانکی قرار داشت. از در سوره پایین آمدیم و رفتیم بانک. آوینی دفترچه بانکی اش را گذاشت روی پیشخوان بانک، من هم داشتم نگاه می کردم. باجه دار نگاهی کرد و به آوینی گفت «می خوای دفترچه رو ببندی؟» آوینی گفت چطور؟ کارمند بانک گفت: چون ۲ هزار تومن بیشتر توش نیست. آوین هم گفت: آره آره، می خوام ببندم! 🔹آوینی حساب را بست و به من گفت «خداروشکر روزی امروزمون هم رسید. هزارش برای من و هزارش هم برای تو.» از در بانک که بیرون آمدم تا در خانه گریه کردم که «خاک بر سرت اگر اون آدمه پس تو چی هستی؟» خودم خودم را سرزنش می کردم. آمدم خانه و افتادم به دست و پای مادرم. همان زمان ۳ تا بچه هم داشتم. به مادرم گفتم: دست و پای من رو با چادرت ببند به تخت و برای همیشه ترک کردم. او بعد از آن هرگز به سراغ آوینی نرفت تا وقتی فهمید وی در فکه به آرزویش رسیده و به کاروان شهدا پیوسته است! 🔸منبع: «محمدعلی فارسی، سایت خبرآنلاین، ۱۴۰۱/۱/۲۱، کدخبر ۶۲۶۲»
9.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 توضیحات کریمی قدوسی درباره توییت‌های جنجالی اخیرش 👤جواد کریمی قدوسی 🔵 نبرد آخر محبوب پورابراهیم
8.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مایع ظرفشویی و دستشویی بزرگترین علت سرطانه حتما با سرکه مخلوط کن استفاده کن💪 پورابراهیم خوب شرکتهای سازنده این کار رو انجام بدن :)
پنجشنبه🌸 ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ ه.ش _ ۱۶ شوال ۱۴۴۵ قمری سوره مبارکه الأحزاب آیه ۲۳ مِنَ المُؤمِنينَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيهِ ۖ فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَهُ وَمِنهُم مَن يَنتَظِرُ ۖ وَما بَدَّلوا تَبديلًا﴿۲۳﴾ در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستاده‌اند؛ بعضی پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند)، و بعضی دیگر در انتظارند؛ و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند. 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
🔴یه بنده خدایی میگفت پدرم جزو بیماران خاص محسوب میشه و MDS داره، بعضی از داروهاش خارجیه و قیمتشون بالاست. با بیمه سلامت برای این آمپول که قیمت آزادش میشد ۱۳میلیون، فقط هزار تومن پرداخت کرده! هزینه‌های بیمارستان هم رایگان بوده. 🔹در کنار مشکلات اقتصادی این اقدامات خوب رو هم ببینیم... حبیب شهریاری 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
‏از یکی از نزدیکان ایشون شنیدم آنقدر سردار نسبت به حرف رهبری حساس هست که خودجوش و به خاطر اینکه کلام رهبر زمین نمونه و آخرت خجالت زده خدا نشه سریعا امر رهبری رو بدون ترس از هیچ، هیچ کس اجرا کردن همین کار برا خدا نتیجش شد ۹۰ درصد تذکر گیرندگان با پلیس همکاری داشتند. سلامتیش صلوات خدا عزتت بده مرد خدا 💞💞 ━━═━━ سید تقی جلالی 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
15.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همچین صحنه ای رو براتون آرزو می کنم التماس دعا ببینید انرژی بگیرید😢 التماس دعا🙏🙏🙏 محبوب پورابراهبم 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
22.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 راز مهمی که آیت الله بهجت به یک کارخانه دار شیرازی گفت چه بود⁉️ محبوب پورابراهیم 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
🟩 امیرالمؤمنین‌علی عليه‌السّلام میفرمایند: مؤمن بی‌وضو نخوابد 🪞 پس ◽️ اگـر آب نیابد با خاک تیمم کند زیرا در خواب روح مؤمن به سویِ ♥️ خـداوند به بالا برده می‌شود. 📚خصال صدوق .................... محبوب پورابراهبم 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar