eitaa logo
یاران ابراهیم
149 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
900 ویدیو
12 فایل
پویش مردمی یزد "شهید ابراهیم هادی" لینک کانال در ایتا https://eitaa.com/joinchat/821886993C550554dc20 در تلگرام https://t.me/joinchat/AAAAAFW1DKO9yh9tSu07Qg در واتساپ https://chat.whatsapp.com/HDqV1SiVL6WHbg1XeBermX
مشاهده در ایتا
دانلود
توی کوچه بود همش به آسمون نگاه میکرد سرش رو پایین می‌انداخت.. بهش گفتم داش ابرام چیزی شده..؟! گفت: تا این موقع یکی از بندگان خدا به ما مراجعه میکرد و مشکلش رو حل میکردیم.. میترسم کاری کرده باشم که خدا توفیق خدمت رو ازم گرفته باشه.. .. ❤️ https://eitaa.com/joinchat/821886993C550554dc20
1.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
با خنده گفتمش: «به سلامت سفر بخیر» وقتی که رفت از تو چه پنهان، دلم گرفت!❤️ 🌾 https://eitaa.com/joinchat/821886993C550554dc20
🌹بسیجی امام خامنه ای از تنها چیزی که می ترسد هست 🍃ان شاءالله به زودی زود روی سنگ قبرامون بنویسند 🌷بسیجی الامام خامنه ای 🕊محل شهادت حیفا وتل آویو... https://eitaa.com/joinchat/821886993C550554dc20
Hamed JaliliHamed Jalili-JahaneBiTo_YasDL.com.mp3
زمان: حجم: 2.71M
به من رحم کن بی قرارم بیا کجا بغضمو جا بزارم بیا نمیدونم این چندمین جمعه بود حساب زمانو ندارم‌بیا 😔 https://eitaa.com/joinchat/821886993C550554dc20
💖 صبـ🌤ـح‌دم بہ ؏ـشق دیدار خورشید خورشید بہ ؏ـشق دیدار صبحی دوباره و من... بہ ؏ـشق دیدار شما چشم‌هایمان را باز می‌کنیم 🌼 https://eitaa.com/joinchat/821886993C550554dc20
پرسیدند تا  چقدر راه است؟ گفت یک قدمـ  گفتند: چطور؟ گفت:مثل  یک پایتان را که روےنفس  بگذارید پای دیگر تان در  است... https://eitaa.com/joinchat/821886993C550554dc20
!!! سعد بن عبیده مۍگوید: چند تن از برجستگان کوفه را روز عاشورا دیدم که بر تپه‏‌ای با دست به دعا برداشته مۍگویند: 🙏خدایا، یاریت را نصیب «ع» کن . . . + یعنی نشستن از بالایِ تپه دست‌وپازدن امامشون رو نگاه‌ کردن! خدایا ما رو اینطوری امتحان نکن ... راستی ماهم‌ دعای فرج‌میخونیم!؟😔🍃 🌼 https://eitaa.com/joinchat/821886993C550554dc20
💫قبل از اذان صبح برگشت. پيكر شهيد هم روی دوشش بود. خستگی در چهره اش موج می زد. 💫صبح برگه مرخصی را گرفت. بعد با پيكر شهيد حركت كرديم. 💫 ابراهيم خسته بود و خوشحال. می گفت: يك ماه قبل روی ارتفاعات بازی دراز عمليات داشتيم فقط همين شهيد جا مانده بود حالا بعد از آرامش منطقه، خدا لطف كرد و توانستيم او را بياوريم. 💫خبر خيلی سريع رسيده بود تهران. همه منتظر پيكر شهيد بودند. 💫 روز بعد از ميدان خراسان تشييع با شكوهی برگزار شد. 💫می خواستيم چند روزی تهران بمانيم اما خبر رسيد عمليات ديگری در راه است. قرار شد فردا شب از مسجد حركت كنيم. 💫با ابراهيم و چند نفر از رفقا جلوی مسجد ايستاديم. بعد از اتمام نماز بود مشغول صحبت و خنده بوديم. 💫پيرمردی جلو آمد. او را می شناختم. پدر شهيد بود. همان كه ابراهيم، پسرش را از بالای ارتفاعات آورده بود. 💫سلام كرديم و جواب داد. همه ساكت بودند. برای جمع جوان ما غريبه می نمود. 💫انگار می خواست چيزی بگويد لحظاتی بعد سكوتش را شكست و گفت: آقا ابراهيم ممنونم زحمت كشيدی، اما پسرم! 💫پيرمرد مكثی كرد و گفت: پسرم از دست شما ناراحت است!! 💫لبخند از چهره هميشه خندان ابراهيم رفت. چشمانش گرد شده بود از تعجب، آخر چرا!! 💫بغض گلوی پيرمرد را گرفته بود. چشمانش خيس از اشک شد. صدايش هم لرزان و خسته گفت: ديشب پسرم را در خواب ديدم. 💫به من گفت: در مدتی كه ما گمنام و بی نشان بر خاک جبهه افتاده بوديم، هر شب مادر سادات حضرت زهرا سلام الله علیها به ما سر می زد. اما حالا ديگر چنين خبری نيست! 💫پسرم گفت: «شهدای گمنام مهمانان ويژه حضرت صديقه هستند!» 💫پيرمرد ديگر ادامه نداد. سكوت جمع ما را گرفته بود. 💫به ابراهيم نگاه كردم. دانه های درشت اشک از گوشه چشمانش غلط می خورد و پايين می آمد. 💫می توانستم فكرش را بخوانم. گمشده اش را پيدا كرده بود.«گمنامی!» 💫بعد از اين ماجرا نگاه ابراهيم به جنگ و شهدا بسيار تغيير كرد. 💫می گفت: ديگر شک ندارم، شهدای جنگ ما چيزی از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و اميرالمؤمنين علیه السلام كم ندارند. مقام آنها پيش خدا خيلی بالاست. 💫بارها شنيدم كه می گفت: اگر كسی آرزو داشته كه همراه امام حسين علیه السلام در كربلا باشد وقت امتحان فرا رسيده. 💫ابراهيم مطمئن بود كه دفاع مقدس محلی برای رسيدن به مقصود و سعادت و كمال انسانی است. 💫برای همين هر جا می رفت از شهدا می گفت. از رزمنده ها و بچه های جنگ تعريف می كرد. اخلاق و رفتارش هم روز به روز تغيير می كرد و معنوی تر می شد. 💫در همان مقر اندرزگو معمولاً دو سه ساعت اول شب را می خوابيد و بعد بيرون می رفت! موقع اذان برمی گشت و برای نماز صبح بچه ها را صدا می زد. 💫با خودم گفتم: ابراهيم مدتی است كه شب ها اينجا نمی ماند!؟ 💫يک شب به دنبال ابراهيم رفتم. ديدم برای خواب به آشــپزخانه مقر سپاه رفت. 💫فردا از پيرمردی كه داخل آشپزخانه كار می كرد پرس وجوكردم. 💫فهميدم كه بچه های آشپزخانه همگی اهل نمازشب هستند. 💫ابراهيم برای همين به آنجا می رفت، اما اگر داخل مقر نماز شب می خواند همه می فهمند. 💫اين اواخر حركات و رفتار ابراهيم من را ياد حديث امام علي علیه السلام به نوف بكالی می انداخت كه فرمودند: 💫«شيعه من كسانی هستند كه عابدان در شب و شيران در روز باشند.» https://eitaa.com/joinchat/821886993C550554dc20
نگاهشان بند بند وجودمان را می‌لرزاند💔 از ما چه میخواهند و ما چه میکنیم؟؟ ای پرنده های عرش محتاج دعایتانیم... تا شرمنده نگاهتان نشویم...😔 🕊 ارزقنا توفیق شهادت دعای فرج شهدایی https://eitaa.com/joinchat/821886993C550554dc20
💞 ❅هر چند کمی فرج تمنا کردیم . ❅آقا ز سر خویش تو را وا کردیم . ❅شرمنده ولی خلاصه تر می گوییم . ❅با واژه انتظار بد تا کردیم 🍃 🌹 https://eitaa.com/joinchat/821886993C550554dc20