eitaa logo
یاران ابراهیم
158 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
900 ویدیو
12 فایل
پویش مردمی یزد "شهید ابراهیم هادی" لینک کانال در ایتا https://eitaa.com/joinchat/821886993C550554dc20 در تلگرام https://t.me/joinchat/AAAAAFW1DKO9yh9tSu07Qg در واتساپ https://chat.whatsapp.com/HDqV1SiVL6WHbg1XeBermX
مشاهده در ایتا
دانلود
چونکه صبح آمد و چشمم باز شد قلب من باچشم تو همراز شد💛 غرق رحمت میشود آن‌ روز که صبحش با یاد تو آغاز شد...💛 ؛ ❤️ https://eitaa.com/joinchat/821886993C550554dc20
🔸بسم الله الرحمن الرحیم🔸 ⚛چه خوب است گاه گاهی یک امتحانی از خودمان بگیریم! مقابل خودمان بنشینیم و از خودمان سوالاتی بپرسیم! ⚛مثلا ببینیم اگر مدتی از حضور دوست شهیدمان در زندگی مان می گذرد چه تغییراتی داشته ایم. ببینیم تفاوت این دوران با قبل از آشنایی با شهید چقدر است ⚛بپرسیم که"چقدر شبیه شهدا شده ایم"؟ چقدر در مسیرشان قدم برداشته ایم؟ ⚛ببینیم آیا در دلمان رضایتشان را حس می کنیم یا تنها دم از "رفاقت با شهدا" زده ایم؟! در مسیر امام زمان(عج)سرباز بوده ایم یاسربار؟! ⚛اصلا هر شب باید حساب کنیم ببینیم با خودمان چند چند هستیم؟! جایگاه اخلاص در اعمالمان کجاست؟ ⚛چند گناه، چند دروغ، چند غیبت را ترک کرده ایم؟! در مبارزه با نفس و خواسته های نابجایش موفق بوده ایم؟! ⚛آری این سوال ها والبته خیلی سوال دیگر را باید از خودمان بپرسیم و برنامه زندگیمان را براساس پاسخ هایمان سامان دهیم. ⚛اگر پاسخ هایمان آنگونه ای که باید باشد بود که خدارا شاکرخواهیم بود و مصمم تر ادامه خواهیم داد. اما اگر خدای ناکرده اینطور نبود بهتر است هر چه سریعتر به خودمان بیاییم قبل از آنکه دیر شود...!! ⚛دوست دارم مثل رفیق شهیدم باشم. شهید https://eitaa.com/joinchat/821886993C550554dc20
قسمت چهل و چهار زیارت🌹 🗣جبار ستوده 🗣مهدی فریدوند https://eitaa.com/joinchat/821886993C550554dc20
💫سال اول جنگ بود. به همراه بچه های گروه اندرزگو به يكی از ارتفاعات در شمال منطقه گيلان غرب رفتيم. 💫صبح زود بود. ما بر فراز يكی از تپه های مشرف به مرز قرار گرفتيم. 💫پاسگاه مرزی در دست عراقی ها بود. خودروهای عراقی به راحتی در جاده های اطراف آن تردد می كردند. 💫ابراهيم كتابچه دعا را باز كرد. به همراه بچه ها زيارت عاشورا خوانديم. 💫بعد از آن در حالی كه با حسرت به مناطق تحت نفوذ دشمن نگاه می كردم گفتم: ابرام جون اين جاده مرزی رو ببين. عراقی ها راحت تردد می كنند. 💫بعد با حسرت گفتم: يعنی ميشه يه روز مردم ما راحت از اين جاده ها عبور كنند و به شهرهای خودشون برن! 💫ابراهيم انگار حواسش به حرف های من نبود. با نگاهش دور دستها را می ديد! لبخندی زد و گفت: چی ميگی! روزی می ياد كه از همين جاده، مردم ما دسته دسته به كربلا سفر می كنند! 💫در مسير برگشت از بچه ها پرسيدم: اسم اين پاسگاه مرزی رو می دونيد؟ يكی از بچه ها گفت: «مرز خسروی» 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 💫بيست سال بعد به كربلا رفتيم. نگاهم به همان ارتفاع افتاد. همان كه ابراهيم بر فراز آن زيارت عاشورا خوانده بود! 💫گوئی ابراهيم را می ديدم كه ما را بدرقه می كرد. آن ارتفاع درست روبروی منطقه مرزی خسروی قرار داشت. 💫آن روز اتوبوس ها به سمت مرز در حركت بودند. از همان جاده دسته دسته مردم ما به زيارت كربلا می رفتند! 💫هر زمان که تهران بوديم برنامه شب های جمعه آقا ابراهيم زيارت حضرت عبدالعظيم بود. 💫می گفت: شب جمعه شب رحمت خداست. شب زيارتی آقا اباعبدالله الحسین علیه السلام است. همه اوليا و ملائک می روند كربلا، ما هم جايي می رويم كه اهل بيت گفته اند: ثواب زيارت كربلا را دارد. 💫بعد هم دعای كميل را در آنجا می خواند. ساعت يک نيمه شب هم برمی گشت. 💫زمانی هم كه برنامه بسيج راه اندازی شده بود از زيارت، مستقيما می آمد مسجد پيش بچه های بسيج. 💫يک شب با هم از حرم بيرون آمديم. من چون عجله داشتم با موتور يكی از بچه ها آمدم مسجد. 💫اما ابراهيم دو سه ساعت بعد رسيد. پرسيدم: ابرام جون دير كردی!؟ 💫گفت: از حرم پياده راه افتادم تا در بين راه شيخ صدوق را هم زيارت كنم. چون قديمی های تهران می گويند امام زمان(عج) شبهای جمعه به زيارت مزار شيخ صدوق می آيند. 💫گفتم: خب چرا پياده اومدی!؟ 💫جواب درستی نداد. 💫گفتم: تو عجله داشتی كه زودتر بيائی مسجد، اما پياده آمدی، حتما دليلی داشته؟! 💫بعد از كلی سؤال كردن جواب داد: از حرم كه بيرون آمدم يک آدم خيلی محتاج پيش من آمد، من دسته اسكناس توی جيبم را به آن آقا دادم. 💫موقع سوار شدن به تاكسي ديدم پولی ندارم. برای همين پياده آمدم! 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 💫اين اواخر هـر هفته با هم می رفتيم زيارت، نيمه های شب هم بهشت زهرا سلام الله علیها سر قبر شهدا. بعد ابراهيم برای ما روضه می خواند. 💫بعضی شب ها داخل قبر می رفت. در همان حال دعای كميل را با سوز و حال عجيبی می خواند و گريه می كرد. https://eitaa.com/joinchat/821886993C550554dc20
🔻 توصیه امروز رهبر انقلاب به خواندن دعای هفتم صحیفه سجادیه برای دفع بلا 🔸 رهبر انقلاب اسلامی صبح امروز در توصیه‌ای، همگان را به توسل و توجه به پروردگار فراخواندند و گفتند: البته این بلا آنچنان بزرگ نیست و بزرگ‌تر از آن نیز وجود داشته است اما بنده به دعای برخاسته از دل پاک و صاف جوانان و افراد پرهیزگار برای دفع بلاهای بزرگ بسیار امیدوارم، چرا که توسل به درگاه خداوند و طلب شفاعت از نبی مکرم اسلام و ائمه بزرگوار می‌تواند بسیاری از مشکلات را برطرف کند. 🔸 ایشان افزودند: دعای هفتم صحیفه سجادیه دعای بسیار خوب و خوش‌مضمونی است که می‌توان با این الفاظ زیبا و با توجه به معانی آن با پروردگار سخن گفت. ۹۸/۱۲/۱۳ https://eitaa.com/joinchat/821886993C550554dc20
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💞 هر هفته نامه های مرا می زنی ورق بر حال این گدای خودت گریه می کنی کس تاب آن نداشته هم گریه ات شود تنها تو پا به پای خودت گریه می کنی😔 🌸 🍃 https://eitaa.com/joinchat/821886993C550554dc20
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
°• |•♥️ وقتی بهش میگفتیم چرا گمنام کارمیکنے میگفتــ : ای بابا همیشه کاری کن کہ اگہ خـــدا تو رو دید خوشش‌ بیاد نہ مردم ... (: 🍃🌷 https://eitaa.com/joinchat/821886993C550554dc20
💫قبل از عمليات مطلع الفجر بود. جهت هماهنگی بهتر بين فرماندهان سپاه و ارتش جلسه ای در محل گروه اندرزگو برگزار شد. 💫من و ابراهيم و سه نفر از فرماندهان ارتش و سه نفر از فرماندهان سپاه در جلسه حضور داشتند. 💫تعدادی از بچه ها هم در داخل حياط مشغول آموزش نظامی بودند. 💫اواسط جلسه بود، همه مشغول صحبت بودند که ناگهان از پنجره اتاق يک نارنجک به داخل پرت شد! 💫دقيقا وسط اتاق افتاد. از ترس رنگم پريد. همينطور كه كنار اتاق نشسته بودم سرم را در بين دستانم قرار دادم و به سمت ديوار چمباتمه زدم! براي لحظاتی َنفس در سينه ام حبس شد! بقيه هم مانند من، هر يک به گوشه ای خزيدند. 💫لحظات به سختی می گذشت اما صدای انفجار نيامد! 💫خيلی آرام چشمانم را باز كردم. از لابه لای دستانم به وسط اتاق نگاه كردم. صحنه ای كه می ديدم باور کردنی نبود! 💫آرام دستانم را از روی سرم برداشتم سرم را بالا آوردم و با چشمانی كه از تعجب بزرگ شده بود گفتم: آقا ابرام..! 💫بقيه هم يک يک از گوشه و كنار اتاق سرهايشان را بلند كردند. همه با رنگ پريده وسط اتاق را نگاه می كردند. 💫صحنه بسيار عجيبی بود. در حالی كه همه ما به گوشه و كنار اتاق خزيده بوديم ابراهيم روی نارنجک خوابيده بود! 💫در همين حين مسئول آموزش وارد اتاق شد. با كلس معذرت خواهی گفت: خيلی شرمنده ام اين نارنجک آموزشی بود، اشتباهی افتاد داخل اتاق! 💫ابراهيم از روی نارنجک بلند شد در حالی كه تا آن موقع كه سال اول جنگ بود، چنين اتفاقی برای هيچ يک از بچه ها نيفتاده بود. 💫گوئی اين نارنجک آمده بود تا مردانگی ما را بسنجد. 💫بعد از آن ماجرای نارنجک زبان به زبان بين بچه ها می چرخيد. https://eitaa.com/joinchat/821886993C550554dc20
🌸🍃باب المراد قافله باب الجواد بود هر کس عریضه داشت همانجا سلام کرد 💠 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى چشمات روشن آقاجان😍 ولادت با سعادت اقا جوادالائمه (ع) بر آقا امام زمان عج و همه دوستداران حضرتش مبارک❤️ https://eitaa.com/joinchat/821886993C550554dc20
1_55411309.mp3
4.83M
🎤🎤طاهری 💠 سرود بسیار بسیار زیبا 🌺 ولیعهد اومد .... 🌺 میلاد علیه السلام 🌺 میلاد علیه السلام https://eitaa.com/joinchat/821886993C550554dc20
🍃شهدا دلمان رابه شماگره زده ایم دستگیرمان باشید... دراین دنیای وانفسا تکیه گاهمان باشید.. 😔غریب وتنها دراوج بی کسی های زمانه دلمان رابه سوی شما حواله میکنیم.. پذیرای دل شکسته مان باشید💔
💔 دلتـــنگـــی ها گاه از جنس اشــکند ... و گاه از جنس بغـــــض گاه سکــوت میشوند و خاموش میمـــانند گاه هـق هـق می شوند و می بارند دلتنگـی من برای شما اما جنس غریبی دارد 😔 🌷 https://eitaa.com/joinchat/821886993C550554dc20
💞 یڪ نفر یڪ خبر ازعشق ندارد بدهد⁉️ دل ماخیلی ازاین بی خبری سوختہ اسٺ....😭 https://eitaa.com/joinchat/821886993C550554dc20
چشمـان بـه راهـی اسـت که ازخـود به یـادگار گـذاشـته اند اما چشـم ما بـه روزى است کـه با آنان روبـرو خواهـیم شـد ...🍃 🌷 https://eitaa.com/joinchat/821886993C550554dc20
✅ مواظب باشید ⬇️ آیا شرایط ارشاد کردن مردم را دارید⁉️ 💠 زیباترین و نیکوترین کلام جواب خداوند است دقت کنید👇 {أَتَامُرُونَ النَّاسَ بِالبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الكِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ} [البقرة:44] ♦️آیا مردم را به نیکی امر می کنید و خودتان را فراموش می کنید در حالی که شما کتاب می خوانید آیا نمی اندیشید 🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿 پس👇 💠 نهی مکن رفتاری را که خودت همانند آن را انجام می دهی که اگر چنین کنی ننگ بزرگی برایت می باشد ♦️ابتدا از خودت شروع کن و آن را از گمراهی و فساد دور کن... چون آن را دور کردی تو انسان حکیمی هستی 💠 اینجاست که اگر نصیحت کنی پذیرفته می شود و از علم تو پیروی می شود و یادگیری سود می رساند. ♦️مثلا اگر کسی را ارشاد میکنید و یا مشاوره میدهید که در مقابل گناه چکار کند و یا چگونه پرهیز کند ، و یا در مقابل مشکلات چه شیوه ای را در نظر داشته باشد این را باید به خوبی بداند که اول باید از خود شروع کند و بعد از دیگران و تا خود از آن گناه دوری نکند مطمئن باشد که حرفش اثر بخش نیست و صلاحیت ارشاد دیگران را پیدا نمی کند و تنها در صورت رعایت خودش است که در زندگی صلاحیت ارشاد دیگران را پیدا میکند و حرفش اثر بخش می شود 💠 پس اول باید از خود و بعد از دیگران شروع کنیم ، و در این ارشاد و راهنمایی که میکنیم باید به خوبی به این مسئله محرم نامحرمی توجه بیشتری کنیم و با هیچ نامحرمی اصلا و ابدا ارتباط نگیریم آنهم به بهانه درد و دل کردن و مشاوره و غیره خصوصا در فضای مجازی و فضاهای دیگر ، چون دور از شئونات اسلامی و سفارشات دین ما است پس همواره مراقب دام و فریب شیطان باشیم تا ما را دچار صمیمیت ممنوعه آنهم در فضای مجازی نکند که چیزی جزء تباهی و نابودی برایمان به ارمغان نمی گذارد. ♦️پس اگـر امـروز 👇 مواظب کارهای بیهوده و باطلتان نباشید ⛔️فردا مجبورید مواظب 1⃣ حجاب دخترتان 2⃣غیرت پسرتان 3⃣ و یا حیای همسرتان باشید ⛔️زیرا: کارهای بیهوده و باطل هر کسی ، اولین ضربه را به خانواده میزند 💠 و همچنین شروع کننده همه مصیبت ها در جامعه می باشد. ♦️پس اول باید خود عامل به عمل باشیم بعد حرف بزنیم و دیگران را ارشاد کنیم ، خصوصا در رابطه با 👈 « تربیت فرزندانمان » 💠 دوستان : خدا از ما عمل می خواهد نه حرف ، بله آنهم « عمل صالح » https://eitaa.com/joinchat/821886993C550554dc20
💢✨اگر به واسطه خونم بر گردن دیگران داشته باشم، به خدای کعبه قسم از و نمی‌گذرم.... 💢✨پس بیایید کاری نکنیم که با رفتار و اعمالمان شرمنده تک تک این شهدا خصوصا این شهید عزیز بشیم . ❣شهید ❣ 🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨ https://eitaa.com/joinchat/821886993C550554dc20
💫مدتی از عزل بنی صدر از فرماندهی كل قوا گذشت. برای درهم شكستن عظمت ارتش عراق، سلسله عمليات هائی در جنوب، غرب و شمال جبهه های نبرد طراحی گرديد. 💫در هشتم آذرماه اولين عمليات بزرگ يعنی طريق القدس(آزادی بستان) انجام شد و اولين شكست سنگين به نيروهای حزب بعث وارد شد. 💫طبق توافق فرماندهان، دومين عمليات در منطقه گيلان غرب تا سرپل ذهاب كه نزديک ترين جبهه به شهر بغداد بود انجام می شد. 💫 لذا از مدت ها قبل، كار شناسائی منطقه و آمادگی نيروها آغاز شده بود. 💫مسئوليت عمليات اين محور به عهده فرماندهی سپاه گيلان غرب بود. 💫 همه بچه های اندرزگو در تكاپوی كار بودند. 💫 مسئوليت شناسايی منطقه دشمن به عهده ابراهيم بود. اين كار در مدت كوتاهی به صورت كامل انجام پذيرفت. 💫ابراهيم برای جمع آوری اطلاعات، به همراه يكی از كردها به پشت نيروهای دشمن رفت. آنها طی يک هفته تا نفت شهر رفتند. 💫ابراهيم در اين مدت نقشه های خوبی از منطقه عملياتی آماده كرد. بعد هم به همراه چهار عراقی كه به اسارت گرفته بودند به مقر بازگشتند! 💫ابراهيم پس از بازجوئی از اسرا و تكميل اطلاعات لازم، نقشه های عمليات را كامل كرد و در جلسه فرماندهان آنها را ارائه نمود. 💫سـرهنگ علي ياری و سرگرد سلامی از تيپ ذوالفقار ارتش نيز با نيروهای سپاه هماهنگ شدند. 💫بسياری از نيروهای محلی از سرپل ذهاب تا گيلان غرب در قالب گردان های مشخص تقسيم بندی شدند. 💫اكثر بچه های اندرزگو به عنوان مسئولين اين نيروها انتخاب شدند. 💫چندين گردان از نيروهای سپاه و داوطلب به عنوان نيروهای خط شكن، وظيفه شروع عمليات را بر عهده داشتند. 💫فرماندهان در جلسه نهايی ابراهيم را به عنوان مسئول جبهه ميانی، برادر صفر خوشروان را به عنوان فرمانده جناح چپ و برادر داريوش ريزهوندی را فرمانده جناح راست عمليات انتخاب كردند. 💫 هدف عمليات پاكسازی ارتفاعات مشرف به شهر گيلان، تصرف ارتفاعات مرزی و تنگه های حاجيان و گورک و پاسگاه های مرزی اعلام شده بود. 💫وسعت منطقه عملياتی نزديک به هفتاد كيلومتر بود. 💫از قرارگاه خبر رسيد كه بلافاصله پس از اين عمليات، سومين حمله در منطقه مريوان انجام خواهد شد. 💫همه چيز در حال هماهنگي بود. 💫چند روز قبل از شروع كار از فرماندهی سپاه اعلام شد: عراق پاتک وسيعی را برای باز پس گيری بستان آماده كرده، شما بايد خيلی سريع عمليات را آغاز كنيد تا توجه عراق از جبهه بستان خارج شود. 💫برای همين، روز بعد يعنی بيستم آذر 1360 برای شروع عمليات انتخاب شد. 💫شور وحال عجيبی داشتيم. فردا اولين عمليات گسترده در غرب كشور و بر روی ارتفاعات شروع می شد. 💫هيچ چيز قابل پيش بينـی نبود. آخرين خداحافظی بچه ها در آن شب ديدنی بود. 💫بالاخره روز موعود فرا رسيد. با هجوم وسيع بچه ها از محورهاي مختلف، بســياری از مناطق مهم و استراتژيک نظير تنگه حاجيان و گورک، منطقه برآفتاب، ارتفاعات سرتتان، چرميان، ديزه كش، فريدون هوشيار و قسمت هایی از ارتفاعات شياكوه و همه روستاهای دشت گيلان آزاد شد. 💫در جبهه ميانی با تصرف چندين تپه و رودخانه، نيروها به سمت تپه های انار حركت كردند. 💫دشمن ديوانه وار آتش می ريخت. 💫بعضی از گردان ها با عبور از تپه ها، به ارتفاعات شياكوه رسيدند. حتی بالای ارتفاعات رفته بودند. 💫دشمن می دانست كه از دست دادن شياكوه يعنی از دست دادن شهر خانقين عراق، برای همين نيروی زيادی را به سمت ارتفاعات و به منطقه درگيری وارد كرد. 💫نيمه های شب بيسيم اعلام كرد: حسن بالاش و جمال تاجيک به همراه نيروهايشان از جبهه ميانی به شياكوه رسيده اند و تقاضای كمک كرده اند. 💫لحظاتی بعد ابراهيم تماس گرفت و گفت: همه ارتفاعات انار آزاد شده، فقط يكی از تپه ها كه موقعيت مهمی دارد شديدا مقاومت می كند، ما هم نيروی زيادی نداريم. 💫به ابراهيم گفتم: تا قبل از صبح با نيروی كمكی به شما ملحق می شود شما با فرماندهان ارتش هماهنگ كنيد و هر طور شده آن تپه را هم آزاد كنيد. 💫همراه يک گردان نيروی کمکی به سـمت جبهه ميانی حركت كرديم. 💫در راه از فرماندهی سپاه گفتند: دشمن از پاتک به بستان منصرف شده، اما بسياری از نيروهای خودش را به جبهه شما منتقل كرده. شما مقاومت كنيد كه ان شاءالله سپاه مريوان به فرماندهی حاج احمد متوسليان عمليات بعدی را به زودی آغاز می كند. 💫در ضمن از هماهنگی خوب بچه های ارتش و سپاه تشكر كردند و گفتند: طبق اخبار بدست آمده تلفات عراق در محور عملياتی شما بسيار سنگين بوده. 💫فرماندهی ارتش عراق دستور داده كه نيروهای احتياط به اين منطقه فرستاده شوند. 💫هوا در حال روشن شدن بود. در راه نماز صبح را خوانديم. 💫هنوز به منطقه انار نرسيده بوديم كه خبر شهادت غلام علی پيچک در جبهه گيلان غرب همه ما را متأسف كرد. 👇👇👇
💫به محض رسیدن به ارتفاعات انار، یکی از بچه ها با لهجه مشهدی به سمت من آمد و گفت: حاج حسین، خبر داری ابراهیم رو زدن!! 💫بدنم یکدفعه لزرید. آب دهانم را فرو دادم و گفتم: چی شده؟! 💫جواب داد: يه گلوله خورده تو گردن ابراهيم. 💫رنگم پريد. سرم داغ شد. ناخودآگاه به سمت سنگرهای مقابل دويدم. 💫در راه تمام خاطراتی كه با ابراهيم داشتم در ذهنم مرور می شد، وارد سنگر امدادگر شدم و بالای سرش آمدم. 💫گلوله ای به عضله گردن ابراهيم خورده بود. خون زيادی از او می رفت. 💫جواد را پيدا كردم و پرسيدم: ابرام چی شده؟! 💫با كمی مكث گفت: نمی دونم چی بگم. 💫گفتم: يعنی چی؟! 💫جواب داد: با فرماندهان ارتش صحبت كرديم كه چطور به تپه حمله كنيم. 💫عراقی ها شديدا مقاومت می كردند. نيروی زيادی روی تپه و اطراف آن داشتند. 💫هر طرحی داديم به نتيجه نرسيد. 💫نزديک اذان صبح بود و بايد كاری می كرديم، اما نمی دانستيم چه كاری بهتره. 💫يكدفعه ابراهيم از سنگر خارج شد! به سمت تپه عراقی ها حركت كرد و بعد روی تخته سنگی به سمت قبله ايستاد! با صدای بلند شـروع به گفتن اذان صبح كرد! 💫ما هـر چه داد می زديم كه ابراهيم بيا عقب، الان عراقی ها تو رو ميزنن، فايده نداشت. 💫تقريبا تا آخر اذان را گفت. 💫با تعجب ديديم كه صدای تيراندازی عراقی ها قطع شده! ولی همان موقع يک گلوله شليک شد و به ابراهيم اصابت كرد. ما هم آورديمش عقب! https://eitaa.com/joinchat/821886993C550554dc20
💚 💝 ای صاحب ایام بگو پس تو ڪجایی کی می شود ای دوسٺ کنی جلوه نمایی از هر که سراغ شب وصل تو گرفتم گفتند قرار اسٺ که یک جمعه بیایی https://eitaa.com/joinchat/821886993C550554dc20
°•|🌿🌹 میگویند که ابتدای صبــح رزق بندگانت را تقسیم میکنی!! میشود رزق من امـروز رفاقتی️ باشد از جنس شهـیدان .. با عطـر شهــــــادت .. https://eitaa.com/joinchat/821886993C550554dc20